چقدر رنگ آسمون که کناراش بنفشه
بالا مشکی و وسطا سرمه ای زیباست
و این نشون دهنده شبه....!
شبتون خوش
با چکمه ای پر از اب بارون ،
در ژرف های پر از اب زمین میپرد '
قطره ی بارون روی گونه هایش رد خیسی به جا میذارد .
چقدر رنگ آسمون که کناراش بنفشه
بالا مشکی و وسطا سرمه ای زیباست
و این نشون دهنده شبه....!
شبتون خوش
و کلاس معجون سازیم تموم شد
بعد از این کلاس سریع باید بره کلاس دفاع برابر جادو های سیاه داخل راه رو ها دوید و به سمت سالن رفت
امروز قرار بود دوئل کردن رو یاد بگیرن
یک راه رو بالا تر از سطح زمین قرار گرفته بود و بقیه بچه ها پایین بودن و پروفسور روی اون بود ..
- خب امروز دوئل رو یاد میگیریم ،
کمی مکث کرد و گفت
البته یاد که گرفتیم میخوایم انجامش بدیم چند تا داوطلب میخوام ..
ببشتر بچه ها دستشون رو بالا اوردن بعضی ها حتی میگفتن "من، من ،من پروفسور ... " دریکو هم دستش رو بالا برد ولی خیلی ساده ..
پروفسور گفت: دریکو بیا بالا ..
بقیه همه یک صدا داد زدن " ما بیایم ، ما ما ، "
ولی پروفسور گفت نه خودم انتخاب میکنم داوطلب نمیخوام
سرش رو چرخوند داشت بین بچه ها رو نگاه میکرد ..
یک دفعه سرش یک جا وایساد. بین این همه دانش اموز دقیقا هرسیلیایی که ته ته وایساده بود رو کشید بیرون گفت بانو هرسیلیا شما ما با دریکو دوئل کنید...
وای هرسیلیا احساس خجالت داشت گونه هاش سرخ شده بود همه بچه برگشتند نگاه کردن تا بره رو سکو وای اون نمی تونست با دریکو دوئل کنه... اخه با دریکو؟؟ اخه چراا
تو ذهنش صد بار ارزو میکرد این کلاس رو نیومده بود بریده بریده و اروم میگفت: نمیشه من نیام بلد نیستم لطفاا صدا دوستش اومد نه هرسلیا تو خیلی قشنگ دوئل میکنی اون لحظه واقعا دلش میخواست اونو ادام کنه ولی مهم نبود دیگه مجبور بود
پرفسور درحالی که هرسیلیا داشت سعی میکرد بیاد روی سکو خم شد و در گوشش گفت: اگه خوب مبارزه نکنی یا حس کنم از قصد داری بد مبارزه میکنی کل امتیاز گروه اسلایترین رو کم میکنم تا از صفر شروع کنید.. وای
هرسلیا نمیتونست بیاد بالا هی داشت تلاش میکرد که دریکو اومد سمتش ور دستش رو گرفت هرسیلیا رو با کشید هرسیلیا نتونست خودشو کنترل کنه رفت تو اغوش دریکو.. سرخ شد و سریع رفت اون ور ممنون..
دریکو سمت چپ ایستاده بود و هرسلیا سمت راست
قدم برداشتن به هم نزدیک شدن کمرشون رو به نشونه احترام خم کردن و سریع بلند شدن میخواستن برگردن که دریکو یه چشمک به هرسی زد و بعد رفتن سر جاشون دوئل شروع شد و دریکو کاری نکرو با این که میتونست دفاع یا حمله کنه ولی کاری نکرد منتظر شد هرسلیا بزنه
ثانیه ای منتظر موندن بعد هرسیلیا نگاهی به پرفسور کرد پرفسور سرش رو تکون داد یه جورایی داشت تهدیدش رو ادامه میداد
هرسلیا از اون پروفسور متنفرر شده بوده مجبور شد حمله کنه
"استوبفای"*واقعا نمیدونم درست نوشتم یا نه هرجی که شندیه بودم رو نوشتم ولی مزمعنم املاش غلطه حالا مهم نیست.
هرسیلیا مجبور شد دریکو رو با وردش پرت کنه دریکو مرت شد سریع بلند شد هر سیلیا منتظر بود که دریکو اخم کنه یا نارحت باشه یا ضربه بزنه اما دریکو بازم لبخند زد منتظر موند که هرسیلیا حمله کنه هرسلیا بازم حمله کرد..
و دوئل اونا تموم شد و هرسیلیا برد پروفسور دست هرسلیا گرفت گفت برنده این دوئل خب کلاس امروز تموم این دوستامون یکم طولش دادن یه دونفر بعدی نرسیدیم کل بپه ها ناله ای کشیدند و بعد از در خارج شدن دوستای دریکو داشتند بهش میگفتن که فهمیدن که دریکو جوان مردی کرده... و از این حرفا... موقعی خارج شدن هرسیلیا بچه هارو کنار زدن تا بره از دریکو معذرت بخواد.. ولی دریکو بیین بچه ها گمشد و رفت..
تق تق..
صدای کلفت و دورگه ی دوستای دریکو شنیده میشد: بلــه کیه!؟
_ام منم هرسلیا میخوام با دریکو حرف بزنم
درو باز نکردن و ادامه دادن
_ دریکو نیست دور از سالن رفته کمی ویالون بزنه...
اها رفته همون جایی که اولین بار دیدش ..
#deracos_violen part : 3