دفترچه خاطرات گمشده :)
از چاه بیرون اومدم زیر درخت سرو کنار خیابونی، خیلی خلوت بود یعنی بقیه کجان ؟ رفتم به اون دست خیابون
رفتیم و یکم عصرونه خوردیم سر میز نورمن و میرا همش داشتن از مسابقه میگفتن داشت شب میشد که من گفتم باید برم همه باهام اومدن در فلزی چاه رو برداشتم گفتم خداحافظ
اونا هم گفتن به سلامت
از چاه رد شدم و همون حالت همیشگی رو دوباره حس کردم
دوچرخه بغل چاه بود
دوباره به این دنیای معمولی اومدم
سریع رکاب زدم بارون میومد شب شده بود سریع رسیدم به کتابخونه هاول گفتم بذار یکم برم و سریع برگردم که مامانم نگرانم نشه !
رفتم پیش هاول خیس خالی بودم هاول تا منو دید اومد سمت با صدای اروم و کوتاه گفت -خیس خالی شدی !
گفتم اره داره بارون میاد با یه لحنی عجیب گفت -میدونم که داره بارون میاد ،،، یکم مکث،،،، چرا چتر نگرفتی ؟ حالت چهرش مثل همیشه بود و پوکر اما من لجم دراومد ولی با لحن خوب گفتم -رفته بودم تریتون از کجا میدونستم اینجا بارون میاد ؟ از کجا میدونستم باید چتر میوردم ؟ *یه حسی پیدا کردم چون تقریبا اروم جوابشو دادم و انگار مظلوم شده بودم خودم حالم از طرز گفتنم بهم خورد .
هاول هیچ وقت این مدلی حرف نزده بود انگار داشت مسخرم میکرد اما لحنش و قیافش تغییر نمیکرد به هر حال که جوابمو نداد
سریع گفتم - بیخیال اومدم سر بزنم برم
رفتم دم در که دیدم دستمو گرفت برگشتم یه چتر داد دستم -داره بارون میاد
رفتش نشست پشت میزش داشتم نگاهش میکردم گفت -مامانت منتظرته
سریع رفتم خونه.
#Raz_Daftarcheh part : 32
و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)
دختری در جنگل میان علف زار ها با کتابی در دستت با باد و عطر های گمشده ی چمن ها میرقصید و و روح-ش را تازه و پر از گیاه میکرد ..
ارونا ؟ کسی که بین درختان بید درحال تماشای ستاره ها غرق میشد
-@Arunaaa