و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)
به چه چیزایی علاقه دارید ؟ ناشناش بهم بگید اگه بخواین میذارم اینجا
خب دوستان من نت نداشتم ولی حالا اومدم
و اینکه تو این مدت کلی داستان نوشتم
دفترچه خاطرات گمشده :)
هاله های نور از روی پلک های بسته هم مشخص میشه و من می فهمم صبح شده تکون میخورم و همون طور که دراز کش
من به او اعتماد دارم خیلی هم زیاد! وقتی جلو میرود اندفعه من دستش را میگیرم و میگویم - هاول منظوری نداشتم داشتم شوخی میکردم ناراحت نشو من بهت اعتماد دارم هرچی هم بشه، باشه؟ در واقع شوخی نمیکردم این افکاری بود که در یک صدم ثانیه به ذهنم اومد و بدون تفکر قبلی سریع به زبان اوردمش! واقعا از خودم ناراحت شدم که حتی به این چیز فکر کردم . لبخندی گذرا و زورکی میزند و میگوید - اشکالی ندارد در واقع میدونم که خیلی هم اشکال داشت و خیلی هم ناراحت شد .
در اصلی کتابخونه را باز میکند و من خارج میشم و بعد سعی میکند ان را قفل کند . و بعد به سمت جنگل میرویم .
تقریبا کنارش ایستاده ام و پا به پای هم راه میرویم ولی چیزی نمیگوییم ، کمی جو سنگین شده و من دوست ندارم اینجوری بمونه پس میگویم- تو اونجا اسب خاصی داری؟من یک اسب سفید خوشگل دارم. نگاهش هنوز به جلو است میگوید - بله یادت نمیاد؟ سعی میکنم تصویری از هاول روی اسب تصور کنم تا خاطراتش رو بدست بیاورم . چیزی پیدا نمیکنم میگویم -حال ندارم تمرکز کنم خودت بگو چه شکلیه با لحنی اسرار امیز میگوید خودت میبینیش .
درختی با برگ هایی یاقوتی مانند میبینم و میفهم به دریچه ی میان فضایی رسیده ام . هاول در اهنی چاه را بر میدارد و میگوید-میخواهی اول من بروم؟ کمی میترسم ، یعنی همیشه وقتی از چاه رد میشوم میترسم از اینکه دیگه نتونم به اونجا بروم از اینکه حافظم را از دست بدهم یا اندفعه بمیرم! خیلی رک است ولی واقعا این فکر هایی است که بهم حس بدی میدهد برای همین میگویم -نمیشود اول من بروم ؟
اگر اول بروم و اونجا چیزی به یاد نیارم هاول کمکم میکنه ولی اگر هاول اول بره و من نتونم از چاه رد بشم و مثل قبل بیهوش بشوم کاملا تنها هستم .
سرش را تکان میدهد و بلند میشود و میگوید - بیا فقط اهسته. من همیشه بدون اینکه احتیاط کنم میرم داخل چاه ولی هاول خیلی اهسته من رو هدایت میکنه و من دم چاه مینشینم و بعد میروم داخل . همون حالت همیشگی را دارم پایین درختی از چاه بیرون میایم ۱۰ قدم بعد خیابانی هست . اینجا تقریبا گوشه کناره . کمی جلو میروم هاول از چاه بیرون می اید اولین بار است که اورا در این دنیا میبینم! یا بهتر است بگویم اولین باری است که بعد از دست دادن حافظم اورا میبینم . به محض اینکه نگاهش میکنم خاطرات زیادی به مغزم هجوم می اورد . خاطرات هاول در این دنیا است . حالا اسبش را به یاد میاورم اسب سیاه دارد که خیلی زیبا است .
میخندم و میگویم - هه هه الان اسبت را به یاد میارم! لبخند میزند و میگوید - عالیه! با همدیگه میرویم آن دست خیابان و هاول میپرسد- خب بچه ها کجان ؟ به دور بر نگاه میکنم و میگم- نمیدونم عالیه! باتعجب میپرسه - نمیدونی؟ خنده ای از روی خجالت میزنم و میگم- اخه هر وقت میام یا خودشان اینجان یا داشتن دوچرخه سواری میکردن یا .. سرش رو تکون میده و ریز میگه- باشه بریم پیداشون کنیم . دستم رو به طرف کوچه ای دراز میکنم و میگم - از این طرف بریم؟ سرشو رو تکون میده و بعد با احتیاط رد میشیم .
به کتاب فروشی کوچکی سر میزنیم هاول فکر میکنه که شاید صاحب مغازه بدونه که اونا کجان.
هاول در را باز میکند و بعد به من میگوید بفرما.
در که باز میشود دلفین های اهنی بالای در به هم میخورن و صاحب مغازرو متوجه ورود ما میکند. سمت چپ من حدود دو قدم(هاول سمت راستم است) میز بزرگی است که کلی کشو دارد و روی آن کلی کتاب قرار دارد. اینجا تقریبا نا مرتبه روی این میز ۲ متری( طول آن دو متر است) پر از کارتون که احتمالا داخلشان کلی کتاب هست، قرار دارد. این کارتون ها در تمام مغازه پخش هستن . مغازه کوچکی است ولی خیلی شلوغ است . اخر مغازه روبه روی قفسه ای کتاب یک راه پله ی پیچ مانند قرار دارد که مارا به طبقه ی دو میبرد. بغل راه پله هم پر کارتون هست، جدا از اون کارتون ها کلی کتاب روی هم انباشه شده هم هست که سر وضعشان زیاد خوب به نظر نمیرسد . واقعا به هاول امیدوار میشوم که کتابخانه به آن بزرگی را انقدر تمیز اداره میکند .
#Raz_Daftarcheh part : 47
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : https://eitaa.com/Hwewerbh/12309
کتاب، چای، گل.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
وای کتاب و گلو خیلی باهات موافقمممم
ولی زیاد چایی دوست ندارم
میدونم من ایرانی عجیبی هستم 😂
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام امیدوارم خوب باشی
نمیدونم باید اینجا بگم یانه
تازه اومدم تو چنلت و گفتی تو ناشناس بگیم به چی علاقه داریم و از اونجایی که من ناشناسی نیافتم فکر کردم باید اینجا بگم و خوب من به کتاب ها ، فیلم و سریال ها،انیمیشن ها ، بچه ها، هاپو ها ، طبیعت ، دریا ، ماههه ، ستاره ، نجاریییی، بوی چوب ، بوی خاک خیسسس و .... علاقه دارم و داشتم
راستی چنلت خیلی وایب خوبی داره
خیلی پرحرفی کردم طبق معمول ولی وقتی کسی نیست باهاش حرف بزنی مجبوری همه عقده هاتو یجایی خالی کنی دیگه و من امیدوارم ناراحت نشی از این که این همه چت گفتم
مراقب خودت باش بوس بهت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
وای خوش اومدیییی بله بله اینجا باید میگفتی
میدونی من عاشق اینم که باهام حرف بزنید؟ هرچقدر بیشتر بهترررررر
وای بوی چوپ و خاککککک خیلی خوبن
منم عاشق ستاره و کلا نجومم طبیعتم که خیلی خوبهههههخ کتابارو که نگممم
چه چیزایی که دوست داری مثل خودت قشنگن ؛)
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : https://eitaa.com/Hwewerbh/12309 به شما بانو🐈⬛
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
وای وای 😂