💠👈دلنوشته اردوی جهادی ایقان مهر97/ او یک مجاهد...
📡 @IGHAN_IR
🔹احساس سبکی میکردم ، احساسی از جنس پرواز، احساسی از جنس نور، این بار هم عزم سفر داشتم با گروه ملی سلامت ایقان به سرای دیگری از ولایت عشق برای دستگیری هر چند کوچکی از مردمانی با عزت؛
🔹نمیخواهم سفرنامه برایتان بنویسم فقط میخواهم تحفه ای که در این سفر نصیبم شد و بر جانم نشست را با شما تقسیم کنم شاید شما هم مثل من دلتان لرزید و عاشق تر شدید.
🔸میخواهم از سادگی یک کلیدار مسجد برایتان بگویم، از محبتی که در چشمانش موج میزد، از کلیدداری که چند ساعت منتظرمان نشسته بود تا به محل اسکان موقت مان برسیم.
🔻صدایش آرامش خاصی داشت، دوست داشتم بیشتر با او حرف بزنم ، از حال و روزش پرسیدم و او از قلب خسته و بیمارش و از نفس های کند و بی رمقش میگفت، از روستایش میگفت که روزی در مسیر رودخانه بود و حالا آب خوردن نداشت(دولت وقت در سال ۱۳۷۰ بروی قمرود سد زد که آب را انتقال دهند جای دیگر برای کارخانجات ، این مناطق خشک شد و اکنون این کارخانه ها تعطیل و ورشکسته / اینها مظلوم و آنها نیز محروم).
🔘حرف که از آب شد برخواست و دستانم را با مهربانی فشرد و رفت، چندی گذشت ، مردی را دیدم که از دور با دبه ای آب به سمتم می آمد، خیلی آهسته قدم برمیداشت، نزدیکتر شد، رنگ به رخساره اش نمانده بود، نفس هایش به شماره افتاده بود، با صدای دلنشین و خسته اش گفت برایتان از تانکر آنطرف روستا آب آوردم
🍂به او گفتم پدرجان کاش میگذاشتی همراهی ات میکردم، جوابی نداد اما در نگاهش حرف ها بود، حرف هایی که زبان از بیانشان قاصر است، حرف هایی که پاره های وجود آدمی اند و ارزش هرکس به حرفهاییست که برای نگفتن دارد، حرفهایی که تنها مخاطبشان خداست.
📡 @IGHAN_IR
🍃آری #او_یک_مجاهد بود ، او هم به دل، دریایی از محبت داشت و جرعه ای از محبتش را به ما چشاند و چه معرفتی داشت تنها جرعه ای از دریای بیکران محبتش؛
🍁صحنه ای که دبه ی آب در دست ، خسته و آهسته به سمتم می آمد مدام در ذهنم تکرار میشود و مرا به یاد گروه جهادی خودمان می اندازد که با کمترین امکانات سعی داریم دانه ی امید در دل مردمانمان بکاریم و بگوییم هنوز هم به فکر هم هستیم ، هنوز هم آدمهایی هستند که درد دیگران دردآنهاست و غم دیگران سوهان جانشان؛
💐مردم هم از کمبود امکانات ما باخبر اند و از اینکه هیچ نشانی از رنگ و لعاب های اداری و سازمانی نداریم متوجه هستند که حامی لجستیک نداریم، ولی با رویی گشاده و آغوشی باز ما را پذیرا هستند انگار آنها هم مثل گروه ما غیر از #ژن_خوب هستند.
🌻همراه و همگام ما بودند، دگر عشق جاذبه دارد و دلها محبت همدیگر را حس میکنند.
💫 اینجا همه چیز دوطرفست، جهادی از جنس عشق و عشقی از جنس جهاد؛
#من_و_جهاد
#مجمع_جهانی_ایقان
📝خاطره نگار: مهندس مهرشاد علیزاده (کارشناس ارشد فیزیک اتمی دانشگاه ابوعلی سینا همدان)
📡 @IGHAN_IR
💠👈دلنوشته اردوی جهادی ایقان مهر97/ او یک مجاهد...
📡 @IGHAN_IR
🔹احساس سبکی میکردم ، احساسی از جنس پرواز، احساسی از جنس نور، این بار هم عزم سفر داشتم با گروه ملی سلامت ایقان به سرای دیگری از ولایت عشق برای دستگیری هر چند کوچکی از مردمانی با عزت؛
🔹نمیخواهم سفرنامه برایتان بنویسم فقط میخواهم تحفه ای که در این سفر نصیبم شد و بر جانم نشست را با شما تقسیم کنم شاید شما هم مثل من دلتان لرزید و عاشق تر شدید.
🔸میخواهم از سادگی یک کلیدار مسجد برایتان بگویم، از محبتی که در چشمانش موج میزد، از کلیدداری که چند ساعت منتظرمان نشسته بود تا به محل اسکان موقت مان برسیم.
🔻صدایش آرامش خاصی داشت، دوست داشتم بیشتر با او حرف بزنم ، از حال و روزش پرسیدم و او از قلب خسته و بیمارش و از نفس های کند و بی رمقش میگفت، از روستایش میگفت که روزی در مسیر رودخانه بود و حالا آب خوردن نداشت(دولت وقت در سال ۱۳۷۰ بروی قمرود سد زد که آب را انتقال دهند جای دیگر برای کارخانجات ، این مناطق خشک شد و اکنون این کارخانه ها تعطیل و ورشکسته / اینها مظلوم و آنها نیز محروم).
🔘حرف که از آب شد برخواست و دستانم را با مهربانی فشرد و رفت، چندی گذشت ، مردی را دیدم که از دور با دبه ای آب به سمتم می آمد، خیلی آهسته قدم برمیداشت، نزدیکتر شد، رنگ به رخساره اش نمانده بود، نفس هایش به شماره افتاده بود، با صدای دلنشین و خسته اش گفت برایتان از تانکر آنطرف روستا آب آوردم
🍂به او گفتم پدرجان کاش میگذاشتی همراهی ات میکردم، جوابی نداد اما در نگاهش حرف ها بود، حرف هایی که زبان از بیانشان قاصر است، حرف هایی که پاره های وجود آدمی اند و ارزش هرکس به حرفهاییست که برای نگفتن دارد، حرفهایی که تنها مخاطبشان خداست.
📡 @IGHAN_IR
🍃آری #او_یک_مجاهد بود ، او هم به دل، دریایی از محبت داشت و جرعه ای از محبتش را به ما چشاند و چه معرفتی داشت تنها جرعه ای از دریای بیکران محبتش؛
🍁صحنه ای که دبه ی آب در دست ، خسته و آهسته به سمتم می آمد مدام در ذهنم تکرار میشود و مرا به یاد گروه جهادی خودمان می اندازد که با کمترین امکانات سعی داریم دانه ی امید در دل مردمانمان بکاریم و بگوییم هنوز هم به فکر هم هستیم ، هنوز هم آدمهایی هستند که درد دیگران دردآنهاست و غم دیگران سوهان جانشان؛
💐مردم هم از کمبود امکانات ما باخبر اند و از اینکه هیچ نشانی از رنگ و لعاب های اداری و سازمانی نداریم متوجه هستند که حامی لجستیک نداریم، ولی با رویی گشاده و آغوشی باز ما را پذیرا هستند انگار آنها هم مثل گروه ما غیر از #ژن_خوب هستند.
🌻همراه و همگام ما بودند، دگر عشق جاذبه دارد و دلها محبت همدیگر را حس میکنند.
💫 اینجا همه چیز دوطرفست، جهادی از جنس عشق و عشقی از جنس جهاد؛
#من_و_جهاد
#مجمع_جهانی_ایقان
📝خاطره نگار: مهندس مهرشاد علیزاده (کارشناس ارشد فیزیک اتمی دانشگاه ابوعلی سینا همدان)
📡 @IGHAN_IR