هدایت شده از مبتسمین
باشه، ولی، ویرگول، جا و مکان، داره
هرجایی، دم دستتون، اومد، نذارید
مثل قضیه هکسره نشه از اونور بیوفتیم😄
اندک اندک از فکرمان بیرون میروید، ولی از دل؟
دلمان پروسهی عجیبی بود که هیچوقت درک نشد.
میگفت قدر تکتک لحظاتِ باهم بودنتو بدون،
یه سری چیزا قراره دیگه هیچوقت تکرار نشه.
جوری که این چند روز یهویی از خواب میپرم روزایی که باید نمیپریدم. جالبه واقعاً.
تو این دو سه روز به اندازه تمامِ اون روزایی که گریه نکردم و فقط زل زدم به اینور اونور، گریه کردم و گریه کردم و گریه کردم. به حدی که دیگه چشمام میگفتن خفهشو. ولی بازم گریهم میاد.
چیه این آدمیزاد؟
چجوری به یکی میگید "دلتو صاف کن باهام"؟
مگه تا اون موقع کج بوده که بعدش بخواد صاف شه؟ باید اتو بکشه صافش کنه؟