بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
مجنون المهدی(عج)
علی اکبراعتمادی فر"سلیمانی" :
#کلاس_درس_مجنون_المهدی_عج_قسمت۱۲۶
#کمی_تا_قسمتی_شعر
#برای_تنوع_سَرِشوق_اومدن
تو بگو غیرتِ بیجا وُ تعصّب ؛ امّا
من حسودم به هرآنکس که تو را ، میبیند
بعد ازاین ، با هیچ لبخندی نمیلرزد دلم
بعد دیدار تو ای گُل ، گُل به چشمم خوار شد
فرصتِ عشق مهم نیست اگر کم باشد
لیک حوای کسی باش که آدم باشد...
مینویسم که دراین سال پر از قحطی عشق
گرچه کمیاب ، ولی عشق فراوان منی...
دیدمت با دیگری بودی خیالم تخت شد
لااقل ازبین ما دوتا یکی خوشبخت شد..
در شلوغی های دنیا من به دنبالِ توأم
در شلوغی های محشر تو بیا دنبالِ من...
حجت ابن الحسن(عج)امام زمان
عشق نایاب است اینجا گرچه لیلی های شهر
با فریب رنگ می خواهند مجنونم کنند
دیدنت منع است و مهرت در دلم در حال رُشد
درک ربط بین تحریم و تورم سخت نیست
دل به دل راه ندارد که اگر داشت ، دلت
لحظه ای یادِ من و اینهمه دلتنگی بود
خبر ز خویش ندارم جز اینکه روزی چند
نگاه شوق تو بودم کنون خیال توام
امتحان دارم و اين جزوه پر از خاطره است
كار سختی ست كه ايام تو را دوره كنم
تو را من دوست می دارم خودت هم خوب
می دانی
که بی تو من نمی مانم ولکن تو نمی دانی
جان من یک شب شده از خاطرم بیرون برو
درس دارم به خدا این ترم مشروط میشوم
با عشق تو مشروط شدم از همه دنیا
درس و همه ی هستی عاشق به فدایت
لبخند منی ، دور نباش از منِ غمگین
اندوه مرا دادرسی نیست به جز تو...
جزوههایم پر شعر است، نمیدانم کی؟
درس، دست از سر شاعر شدنم بردارد...
درسخوان بودم ولۍ کنکور عشقت سخت بود
تستهایش در کتاب گاج هم پیدا نشد
من معلم هستم اما در کلاسِ درسِ تو
اهلِ پاسِ واحدِ چشم خمارت نیستم
میزنم عینک به چشمم درس میخوانم ولی
ساعتی روی خطی مانده ام در فکر تو
من همان آدم پر منطق بی احساسم
پس چرا آمدنت، حال مرا ریخت بهم؟
دکترم گفت که در کمپ بمان ترکش کن
ماندم و نعشه ی چشمانِ خمارش گشتم
یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلت
شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم
از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار
رنج ها اینگونه ما را مَرد بار آوردهاند
به دنبال شهادتیم و پی اسم و رسم و نام
غافل از اینکه فاطمه س گمنام می خرد
مجتهد از گندم و جو گفت و من پرسیدمش
ای فقیه مجتهد خمس و زکات عشق چیست؟
من همان رودم که بهرِ دیدنت، مُرداب شد
ماهِ من! بس کن ندیدنهایِ بیاندازه را ...
مهر تو ، خورده گره با دل من تا به ابد
جان زِ تن گر برود عشق تو از آن نرود
انداخته در چاییِ من قندش را
گلهای محمدی لبخندش را
تا خسرو کافه های دنیا باشم
شیرین زد و بخشید سمرقندش را
رنگ چشمان تو من را یاد چای انداخته
هرچه چایی تیره تر باشد برایم بهتر است
موفق وتندرست وخوشبخت و عاقبت بخیرباشید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج۱۴یا۱۴۰