☀️قرائت هرروز دعای عهد
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِالْعَظیمِ،وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ،
وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ،یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ،وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ،وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ،یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ✨
✨حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
4_5958806393468225520.mp3
21.59M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای#سید_حجت_بحر_العلومی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌸 صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌸 صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌸 صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌸 صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌸 صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌸 صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌸 صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌸 صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌸 صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌸 صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌸 صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌸 صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌸 صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌸 صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
🥀امروزبیست ونهمين روز چله شهداس🥀
🌹 یک تسبیح صلوات 🌹
برای سلامتی وفرج
✨ امام زمان عج✨ بفرستید وثوابش هدیه کنید به روح پاک
⚘️#شهیدمحمدرضا_مهرپاک⚘️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹التماس دعای فرج
♥️دعای_سلامتی_امام_زمان_عج♥️
✅درقنوت نمازهابخوانید
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد
🥀🕊دانشجوی شهید محمد رضا مهرپاک
🍃تاریخ ولادت: 1345/11
🍃محل ولادت: تبریز
🥀🕊تاریخ شهادت: 1364/12
🥀🕊محل شهادت:عملیات کربلای 8
🥀مزارشهید: گلزار شهدای زادگاه
🍃🌸زندگینامه دانشجوی شهید محمدرضا مهرپاک
🍃شهید مهرپاک در بهمن سال 1345 چشم به جهان گشود. وقتی به دنیا آمد، پدر بزرگ اصرار داشت که نام کودک را او انتخاب کند. به حرمت پدر بزرگ نامش را محمدرضا نهادند.
محمدرضا مهرپاک، فرزند حاج علی اکبر و سکینه با حجب.متولد تبریز. خیابان عباسی.
🌿محمدرضا دوران کودکی خود را در شیطنت و شلوغی گذراند. دوران ابتدایی را در مدرسه بابک (واقع در خیابان عباسی) گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه صفا (والفجر کنونی) طی کرد.
در سال 1355 (یازده سالگی) مادرش را از دست داد. سال 60 دوران دبیرستان را طی می کرد. روزی کتاب ها و وسایلش را به دوستش داد تا به خانه برساند و خودش عازم جبهه شد. 15سال بیشتر نداشت اما راه جبهه را خوب می شناخت. بعد از 20 روز محمدرضا به دلیل کم بودن سن به خانه برگردانده شد. اما دوباره راهی شد و این بار با رضایت پدر.
☘با علاقه ای که به پزشکی داشت رشته تجربی را انتخاب کرد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شد. بعد از قبولی در دانشگاه تهران یک ترم از دانشگاه را به نحو احسن گذراند. اما عشق به درس هم نتوانست او را پایبند شهر کند.
🍃محمدرضا در جبهه ها دیدبان بود و پس از مدتی به گروه اطلاعات و عملیات پیوست. وقتی خواست که جزو گروه غواص ها شود با ممانعت فرمانده مواجه شد و اصرارهای بی دریغش هم راهگشا نشد. یک بار مجروح شد اما پس از بهبودی باز هم راهی جبهه شد.
☘ عملیات والفجر 8 بود. بهمن سال 64، گروه اول نیروهای اطلاعات و عملیات راهی شدند و از دل اروند عبور کردند. محمدرضا جزو آنها نبود. فرمانده نمی گذاشت برود. فرمانده را به کناری برد. آن قدر اشک ریخت و التماس کرد تا فرمانده راضی شد تا با گروه دوم از اروند عبور کند. به شرطی که زود برگردد.
❣قایق که حرکت کرد محمدرضا شوری وصف ناپذیر داشت. آرام و بی صدا یک ترکش پشت گردنش نشست و محمدرضا آرام تر و زیباتر بالهایش را گشود و در پروازی 19 ساله معبودش را درک کرد.
🌷12 بهمن سال 64 روزی بود که محمدرضا آسمانی شد و 22 بهمن بر روی دست های پرشور راهپیمایی کنندگان تشییع شد.
🕊🥀 گویا ماه بهمن آشنایی غریبی با محمدرضا دارد. تولد، شهادت و به خاک سپاری همه آنها در ماه بهمن است.
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
🥀🕊دانشجوی شهید محمد رضا مهرپاک 🍃تاریخ ولادت: 1345/11 🍃محل ولادت: تبریز 🥀🕊تاریخ شهادت: 1364/12 🥀🕊
🍃🌹خاطرات پدر بزرگوار شهید محمد رضا مهرپاک
🌟همیشه سوال داشت
هزاران سوال که هر روز دنبال جوابشون می گشت.
روزها در مساجد و شب ها از عالمان.
امام جمعه وقت تبریز آیت ا... ملکوتی بود.
شب همین که می رسید خونه، گوشی رو برمی داشت و زنگ می زد به حاج آقا.
❣می پرسید و می پرسید...
حاج آقا خسته می شد و می گفت: محمدرضا، پسرم بذار بخوابیم.
و محمدرضا فقط می گفت: حاج آقا، مسئله و سوال دارم دیگه....
✨آیت الله ملکوتی می گفت: این بچه زرنگیه
✨طبق معمول هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء روحانی رفت بالای منبر.
و طبق همیشه محمدرضا رو صدا کرد پای منبر.
هر شب یه سوال ازش می پرسید.محمدرضا خیلی تند تند جواب سوال رو گفت.
روحانی میگفت: محمدرضا، برقی نباش. یواش یواش بگو ببینم چی میگی...
♥️هر شب دست برادر کوچیکش رو می گرفت و می برد مسجد. خودش هم خیلی بزرگ نبود. ده دوازده سال بیشتر نداشت.
می آمدم دنبالش.
محمدرضا: این بچه خسته است می خواد بخوابه. پاشو بیا خونه شام بخور، بخواب، فردا باز هم میای.
🌤هنوز هم صدای روحانی تو اون مسجد می پیچه... محمدرضا برقی نباش. یواش یواش حرف بزن.
🌿راوی: پدر شهید
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
🍃🌹خاطرات پدر بزرگوار شهید محمد رضا مهرپاک 🌟همیشه سوال داشت هزاران سوال که هر روز دنبال جوابشون می
📝✨گزیده ای از وصيت نامه شهيد محمدرضا مهرپاک
🌷بسم الله الرحمن الرحيم
اي دوست، تو از من خواسته بودي به عهد وفا کنم و به سويت بشتابم و من همان شاکر ناداني هستم پس مرا ببخش ولي بدان من نيز روزي پاک بودم قلبم هنوز از زنگار پاک بود. چشمانم هنوز بر رخي نگاه نکرده بود. دستانم هنوز به ناپاکي آلوده نشده بود.
🌱وجودم پاک بود، عقلم پاک بود، (آه اي زيباي زيبايان) چه کنم نفس بر من غالب شد و تو خود حال مرا مي بيني، شيطان را به دوستي برگزيدم و تو روزگارم را مي بيني ولي هرگز از روي طغيان سر از فرمانت نپيچيده ام، هرگز از روي عمد برخلاف دوستي ام عمل نکرده ام. هرگز!
💫 خود مي داني حتي آن هنگام که طعم گناه از دهانم زايل نگشته بود فکر تو آن را تلخ مي کرد که هرگز گناه لذت نداشته است خود مي داني همواره پشيمان بوده ام ولي چه کنم که وجود کثيفم را شيطان مسلط شده است.
🌿هرگاه خواسته بود سيلي به رخ شيطان زنم اين نفس جلويم را گرفته بود. آري خود مي داني روزگاري پاکترين و صادقترين بودم. شبها به لبخندي مي خوابيدم و صبح ها به لبخندي ديگر بيدار مي شدم شب و روزم با تو مي گذشت.
🍃و حالا، رانده از هر جا ، مانده از هر چيز ، پشيمان از هر کار به درگاهت آمده ام، مي گفتند تو به اين سرزمين آشنايي در اين جا دوستان زيادي داريم . مي گفتند به اينجا نظري داري و من سر از پا نشناخته به اينجا آمده ام شتاب داشتم تا به اينجا برسم .
✨ پا برهنه ، جامه دريده ، چشم گريان ، با تني ريش به اينجا رسيده ام . چشمانم کم سو گشته اند پاهايم مجروح است دلم پريشان است ، آيا تو مرا خواهي پذيرفت؟ آيا براي ديدنت حالي جز اين مي خواهي؟ آيا براي وصالت مهريه اي بالاتر از اين خواستاري؟ پس کي بر من ناتوان نظر خواهي افکند .
♥️پس کي مرا خواهي پذيرفت. همه خوبانت را قبول کرده ايي و من بيچاره بر درگهت نشسته ام که چه کني.آيا وقتي خوني در بدنم در جريان است روحي در تنم باقي است ، تو مرا مي پذيري حاشا و کلا! تا دستانم مي جنبد ،قلبم مي تپد تو مرا هرگز قبول نخواهي کرد ؟
🍃پس اي شمشيرها مرا در بر گيريد، اي نامردان جاهل مرا بکشيد، اي خون فوران کن، اي تن پاره شو ، اي چشم کور شو، بگذار دستانم بکشند. پاهايم قطع شود مغزم پريشان شود، مگر تو اين را نمي خواهي مگر تو اين را قبول نمي کني ؛ پس تو مي گويي چه کنم؟
❣بهاي ديدنت را اين جان ناقابل قرار داده ايم ، پس اي خصم مرا بکش.به درگهت انتظار تلخ است، براي وصالت صبر نتوان کرد مرا در انتظار مگذار، هر کس خواسته است به شيطان پشت پا بزند ، هر کس مي خواهد راه ميان بر را انتخاب کند.
🌿هرکس خواسته است با تو دم ساز شود هر کس خواسته است با تو هم سخن شود به اينجا شتافته است و من از آنها تبعيت کرده ام .آيا مرا هم قبول خواهي کرد؟
🕊هيچ کس وقتي بدن پاره پاره ام را ديد گريه نکند. احدي چشم به جسم بي روحم دوخت گريه نکند . اين تن جز قفس نيست که اين پوست و استخوان بيش نيست. اين بدن پوسته صدفي بيش نيست، مرواريدش را تقديم يار کرده ام و حقش هم همين است .
🌹 بر من قبري نسازيد، مرا از يادها ببريد ، من نبودم ، مني وجود نداشته است مي خواهم همه جز او مرا از ياد ببرند مي خواهم تنها باشم و شما مرا از اين تنهايي باز نداريد، هر کس مي خواهد بهترين راه را انتخاب کند بايد بيشترين بها را بدهد من نيز چنين کرده ام پس مرا بر اين ناراحت نشويد که بسيار سود برده ام
💥پدر جان از شما مي خواهم در مسجد بعد از نماز حتماً طول عمر امام را از خدا بخواهيد و پيروزي لشگريان اسلام را خواستار شويد و اگر توانستيد به ياد رزمندگان و امام زمان(عج) و پيروزي نهايي اسلام بعد از نماز (امن يجيب) بخوانيد. ملت عزيز ايران از امام امت پيروي کنيد که صلاح و پيروزي و رستگاري ما در اين است.
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
18.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اخلاص، صفتی ست که درِ شهادت را به روی شهدا باز کرد
🥀🕊#شهید_محمدرضا_مهرپاک
یادشان با صلوات
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی چرا به شهدا توسل میکنیم❓
👆کلیپ ۶ دقیقه هست ولی راه ۶۰ ساله رو بهت نشون میده...
به راحتی ازش نگذر
🔻دکتر سعید عزیزی
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
#کتابدا🪴 #قسمتصدهفتادنهم 🪴 🌿﷽🌿 من که این قدر دولت داشتم. بعد شروع کردم به عذرخواهی از شهنا
#کتابدا🪴
#قسمتصدهشتاد🪴
🌿﷽🌿
وقتی تنها شدم دوباره سرش را در بغل گرفتم و از لای مقنعه
سرش را بوسیدم. دستی به صورتش کشیدم. انتظار داشتم چشمانش
را باز کند و با همان لحن شاد و خندانش بپرسد زهرا کی اومدی
اینجا؟
ولی انتظار بیهوده ایی بود. شهناز رفته بود، دست هایش را گرفتم
و بابت اتفاقی که افتاده بود، دو مرتبه عذرخواهی کردم. بعد سرم
را نزدیک بردم و گفتم: سلام منو به پدرم برسون رفتی ما رو
فراموش نکنی دیگر فقط اشک هایم بودند که حرف می زدند،
چهره شهناز را به یاد آوردم! شب قدر ماه
رمضان گذشته، توی مکتب قرآن، مراسم احیا داشتیم. مراسم که
تمام شد، شهناز را و می دیدم که بدو بدو می کرد سفره سحری را
برای میهمانان پهن کند، با شور و هیجان خاصی کار می کرد و
وسایل سفره را می چید، همان موقع احساس کرده بودم این دختر
مثل بقیه نیست،
باز صدای کمک خواستن از بیرون سردخانه مجبورم کرد از
شهناز خداحافظی کنم گفتم: من دیگه باید برم. چیزهایی که گفتم،
یادت نره. مخصوصا سلامی که گفتم به بابام برسونی
بعد برای آخرین بار به صورتش نگاه کردم و بیرون رفتم.
چند نفری پشت وانت ایستاده بودند و کشته ها را از مردی که
بالای وانت ایستاده بود می گرفتند، برای برانکارد می گذاشتند و
به داخل سردخانه می بردند. به مرد بالای وانت گفتم بذارید
کمکتون کنم. رفتم بالا و جنازه زنها را جلو کشیدم، به زن های
توی حیاط گفتم: شما هم بیاین کمک، پیکرها خیلی داغان و پاره
پاره بودند. بعضی هایشان با اصابت یک ترکش به سر با سینه
شان به شهادت رسیده بودند. فقط قیافه چند تا شان سالم مانده بود.
از هر سن و سالی بین شان بود، مرد، زن، بچه، پیر، چند تا زن
که شله عربی به تن داشتند، خاک و خون توی صورت هایشان
خشک شده بود، زن دیگری موهای بلند پر از خونش دور سر و
صورتش پیچیده بود، چشم اکثرشان باز بود. انگار بهت زده بودند
و انتظار مرگ را نداشتند. جنازه یک دختر ده ساله بیش از همه
زجرم می داد. معصومیت صورتش با آن لباس مندرسی که بر تن
داشت، مرا که سعی کرده بودم بر خودم مسلط باشم به هم می
ریخت. خوب به یاد دارم که روسری اش باز شده، موهایش به هر
طرف پخش شده بود. لباس کهنه پسرانه ایی تنش بود که با نخ سبز
پشمی بافته شده بود، آستین های کوتاه نشان می داد که لباس به
تن دخترک کوچک است. یک پیژامه و دامن هم پوشیده بود. به
خوبی معلوم بود که خانواده اش روی حجاب تکید داشته اند. قبلا
نمونه روسری طرح داری را که دخترک بر سر داشت دیده بودم.
روسری از جنس حریر مصنوعی بود که زمینه سفید رنگش با
پروانه های رنگارنگی نقش شده بود اما حالا پروانه های روسری
در خون دخترک دست و پا می زدند. دلم شکست، با خودم گفتم:
این بچه از چنگ چی می دونه ؟ به چه گناهی توی خواب جون
داده؟ اصلا چرا جنگ شد؟ چرا کسانی که جنگ را به راه انداختن
فکر زن و بچه مردم رو نکردن؟ آخه ما به چه گناهی، به تاوان
چه کاری باید این طور بسوزیم؟444
دا:خاطرات سیده زهرا حسینی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کتابدا🪴
#قسمتصدهشتادیکم🪴
🌿﷽🌿
درباره سنگینی چنان آزارم داد و کلافه ام کرد که فکر می
کردم باید سر به بیابان بگذارم و فقط فریاد بزنم خدا، خدا، آن قدر
خدا را صدا بزنم که جان بدهم
صدای گریه بچه ایی که آخرین بازمانده خانواده اش بود، هنوز
می آمد و حالم را بدتر می کرد. چند بار از بالای وانت به آنها
گفتم: شما رو به خدا اینو ساکت کنین
زنها بچه را توی بغل تکان می دادند و به پشتش می زدند. فایده
ای نداشت، احساس می کردم گریه اش فقط از گرسنگی نیست.
گریه اش به من می گفت: هم مادرش را می خواهد هم نرسیده از بالای وانت می دیدم مرد و زن بچه را دست به دست می چرخانید
تا بلکه بتوانند او را آرام کنند ولی بچه بی تاب تر می شد و بیشتر
جیغ می کشید و آن قدر گریه می کرد که بی حال می شد. سرش
را برای لحظه ایی بر روی شانه کسی که بغلش کرده بود می
گذاشت. چشم هایش روی هم می رفت، ولی انگار چیزی یادش
بیاید یا دچار حمله ایی شده باشد، مثل اسپند روی آتش از جا
میپرید با صدای بلند جیغ می کشید و اشک می ریخت، از شدت
گریه چشم هایش کوچک و صورت گندم گونش سرخ شده بود. یاد
نوزادی سعید افتادم که چطور توی گهواره با دیدن بابا دست و پا
می زد طاقت نیاوردم از وانت پایین پریدم. به طرف پرستاری که
حالا بچه را در بغل داشت رفتم و گفتم: بدهیدش
زن که از گریه های به کلافه شده بود زود بچه را داد. وقتی
گرفتمش، چند بار توی بغلم او را بوسیدم. به صورتش
نگاه کردم. پسربچه ده ماهه با موهای تنک رنگ روشن و چشم
های قهوه ای تیره بود. دو تا دندان بیشتر نداشت، صورتش از
شدت گریه شوره زده رد اشک از دو طرف گونه هایش راه باز
کرده بود، از شیر خشک شدن کنار دهانش فهمیدم شیر مادرش را
می خورده. دستم را کنار لبش گذاشتم. حرکات لبش دنبال انگشتم
می گشت و سعی داشت آن را بمکد، به دور و بری ها گفتم: به
چیزی پیدا کنیم بدیم این بچه بخوره خیلی گرسنه اس
گفتند: چیزی نداریم، چی بدیم. این شیر می خواد
رفتم طرف شلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم
خدا را شکر آب می آمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز
پیرمرد خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر آب کردم و
به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام تر شد و دهانش را
به آب نزدیک تر کرد ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش
را از سر گرفت. صورتش را شستم. پستانکی که با نخ به گردنش
آویزان بود را در دهانش گذاشتم. جیغ می کشید و سرش را عقب
می برد. وقتی دیدم با هیچ راهی نمی توانم ساکتش کنم، دوباره
بغض به گلویم چنگ انداخت. بی تابی های بچه را که می دیدم و
به بی کسی و بی پناهی اش فکر میکردم
می خواست دلم بترکد، دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
رفتم توی همان وانت که هنوز مشغول تخلیة جنازه هایی بودند،
نشستم چهره زنهای کشته شده جلوی نظرم آمد یعنی کدامیک از آنها
مادر این طفل معصوم بودند؟ آن زنی که موهای خونی اش دور
سر و صورتش پیچیده بود با آن که با چشمانی نیمه باز هنوز
نگاهش به دنیا بود. یک لحظه با خودم گفتم شاید بچه با دیدن
صورت مادرش کمی آرام شود. ولی بعد از فکر نشان دادن جنازه
ها به بچه منصرف شدم. سر بچه را توی سینه ام فشردم و بغضم
ترکید. گفتم: ببین ما هر دوتامون یتیم شده ایم. ما مثل هم ایم.
صدای گریه ام توی جیغ و فریاد بچه گم شد
راه گلویم که باز شد و سبک شدم، شروع کردم به نوازش بچه، به
سر و گردنش دست کشیدم و کمر و پاهایش را ماساژ دادم، از
مکثی که بین گریه هایش به وجود آمد، فهمیدم این کار کمی
آرامش به او می دهد. بدجوری خوابش می آمد. مدام چشم هایش
روی هم میرفت. سرش را به دنبال پیدا کردن شیر توی سینه ام
می چرخاند و لب هایش را تکان میداد این کارش بیشتر دلم را می
سوزاند. معلوم بود گرسنگی امانش را بریده.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
💠سلسله سخنرانی با موضوع یاد مرگ ✅ جلسه شصت و هفتم 🔹 معراج پیامبر چقدر طول کشید؟ 🔹 بهشت و جهنم چند
جلسه شصت و هفتم قسمت پایانی این مبحث میباشد.✴
این که گناه نیست 50.mp3
4.98M
#این_که_گناه_نیست 50
✴️دیدی...
رهیافتگانِ اروپایی و آمریکایی رو؟
وقتی حقیقت خودشونُ میشناسن؛
چقدر قشنگ،تسلیمِ معبود میشن و...
❌محیط اطرافت رو بهونه نکن!
همه جا میشه خدا رو داشت
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
1⃣5⃣ 🌪تجربههای نزدیک به مرگ در آثار منتشر شده گروه شهید ابراهیم هادی یکی از پزشک
1⃣6⃣
🌪تجربههای نزدیک به مرگ در
آثار منتشر شده گروه شهید ابراهیم
هادی
من او را هم میدیدم داخل بخش آقایان
یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و
برایم دعا میکرد.
او را میشناختم قبل از اینکه وارد اتاق
عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم
که شاید برنگردم.
این جانباز خالصانه میگفت خدایا من را
ببر او اما او را شفا بده او زن و بچه دارد
اما من نه.
یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد
را متوجه میشود نیت و اعمال آنها را
میبینم و....
بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت:
برویم؟
خیلی زود فهمیدم منظور ایشان مرگ
من و انتقال به آن جهان است از وضعیت
به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری
خوشحال بودم فهمیدم که شرایط خیلی
بهتر شده اما گفتم نه!
مکثی کردم و به پسر عمم اشاره کردم بعد
گفتم: من آرزوی شهادت دارم من سالها
به دنبال جهاد و شهادت بودم حالا اینجا
و با این وضع بروم؟!
اما انگار اصرارهای من بیفایده بود باید
میرفتم.
همون لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند
و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند:
برویم؟
🔺ادامه ماجرا فردا انشاءالله
#تجربه_مرگ
•✾•••┈┈✨▪️✨•✾•••┈┈
1️⃣7️⃣
🌪تجربههای نزدیک به مــرگ در
آثار منتشر شده گروه شهید ابراهیم
هادی
به اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظه
بعد خودم را همراه با این دو نــــفر در یک
بیابان دیدم
این را هم بگویم که زمــــــــــــان اصلاً مانند
اینجا نبود من در یک لحــــــــــــــــــظه صدها
موضوع را میفهـــــــــــــمیدم و صدها نفر را
میدیدم
آن زمان کاملاً مـــــــتوجه بودم که مرگ به
سراغم آمده اما احــــــــــساس خیلی خوبی
داشتم از آن درد شــــــــــــــدید چشم راحت
شده بودم پســـــــــــــــــــــــر عمه و عمویم در
کنارم حضور داشـــــــــــــــتند و شرایط خیلی
عالی بود من شـــــــــنیده بودم که دو ملک
از سوی خداوند هــــــــــــتمیشه با ما هستند
حالا داشتم این دو مـــــــــــــــلک را میدیدم
چقدر چهره آنها زیـــــــــبا و دوست داشتنی
بود دوســـــت داشتم همیشه با آنها باشم
ما با هم در وســـــــــــط یک بیابان کویری و
خشــــــــک و بیآب و علف حرکت میکردیم
کمی جلوتر چیزی دیدم....
🔺ادامه ماجرا فردا انشاءالله
#تجربه_مرگ
•✾•••┈┈✨▪️✨•✾•••┈┈
May 11
1204_ziarat -hazrate_fateme -3 (1).mp3
9.22M
▪️زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها با نوای حاج مهدی سماواتی
▪️این زیارت کوتاه که در مفاتیح هم آمده در این ایام که متعلق به وجود مقدس و نازنین آنحضرت هست بخوانیم
متن زیارت⬇️
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّٰهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّٰهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكِ وَعَلَىٰ رُوحِكِ وَبَدَنِكِ؛ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذىٰ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لِأَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ ، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَرُسُلَهُ وَ مَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلَىٰ مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مَتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ، مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفَىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر میخواهید خیر دنیا و اخرت ببینید برید در خونه اهل بیت
#استاد_رائفی_پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
بیا و یک نظر به حالم کن
به شوق دیدنت دچارم کن
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم...
🥀💔
hossein_taheri_dar_vasat_koche 128.mp3
11.99M
ضَربِهـ دَرو
پَهلویزَهرآیمَن
مادرم🥲💔
دَروَسطکوچِهـ تورامیزَدَند
کآشبِهـ جایتومَرامیزَدَند..✋🏻
فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی طوفانی اقای ثابتی ، علیه دولت پزشکیان
☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️
✨امروز چهارشنبه
7 آذر 1403 هجرے شمسى🗓
25 جمادی الاولی 1446 هجری قمرے🗓
27 نوامبر 2024 ميلادى🗓
ذکر روز چهارشنبه
#یاحی_یاقیوم🌷
✨دعای برکت روز:
🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو:
(الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ.
📘بحار الأنوارج87/ص356
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
#سلام_امام_مهربانم♥️
ما در پیچ و تاپ دلواپسی ها
اسیر تنهایی و بی کسی شده ایم
و دستان اضطرارمان در طوفان هراسناک
آخرالزمان به سوی هر تخته پاره ای
دراز است تا از هلاکت برهیم...
ای کاش یادمان بیاید که کشتی نجات
و ساحل امن و پناهگاه آرامی جز
ساحت بهشتی شما در جهان نیست ...
ای کاش یادمان بیاید که برای آمدنتان
کاری کنیم، دعایی... قدمی... قلمی...
ای کاش ...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤