فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 این کار ساده را انجام بده بعد برکاتش را ببین.
السلام علیک یا صاحب الزمان
🎙 #استاد_عالی
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'
💫 شاهراه ظهور،شهدا 💫
#خاکهاينرمکوشک🪴 #قسمتپنجاهنهم🪴 🌿﷽🌿 غرض و مرض همسر شهید تا بعد از شهادتش، هیچ وقت نفهیمدم
#خاکهاينرمکوشک🪴
#قسمتشصت🪴
🌿﷽🌿
عشق به فرزند
حجت الاسلام محمد رضا رضایی
هر دو ساکن مشهد شده بودیم و هر دو درگیر مسائل انقلاب بودیم. رو همین حساب، خانه ي آنها زیاد رفت و آمد
داشتم. یکی از فامیلهاي آقاي برونسی، یک جوان دبیرستان بود به اسم عباس اکبري. یک روز آمد پیشم. از حال و
هواش معلوم بود موضوع مهمی را می خواهد بگوید. سلام کرده و نکرده، با تعجب گفت: «من نمی دونستم اوستا
عبدالحسین تا این حد شما رو دوست داشته باشه!»
حرفش برام غیر منتظره بود. کنجکاو شدم بدانم جریان چیست. پرسیدم: «چطور؟»
گفت: «همین که شما خونه ي اونها زیاد رفت و آمد داري، خیلی از قوم و خویشها راضی نیستند.»
تا آن موقع همچین چیزي را نمی دانستم. با چشمهاي گرد شده ام پرسیدم: «چرا؟»
«رو حساب همین مسائل سیاسی و مثلاً زندان رفتن اوستا عبدالحسین، و از این جور حرفها.»
گفتم: «حتماً اینها رو از چشم من می بینن؟»
«خوب بله دیگه.»
لخبندي زدم و گفتم: «بنده هاي خدا نمی دونن که من اگر تو خدمت به انقلاب توفیقی هم دارم، مدیون آقاي
برونسی هستم.»
مکث کردم و پی صحبت، با خونسردي پرسیدم: «حالا کدوم قوم و خویشها ناراضی هستن؟»
اسم بعضی ها را برد: نزدیکترین افراد بودند به آقاي برونسی. ادامه داد: «دیروز که اون جا بودم، همه شون اومده
بودن که اتمام حجت کنن.»
«چه اتمام حجتی؟»
«پا تو یک کفش کرده بودن که از این به بعد اگه رضایی بخواد بیاد خونه ي تو، دیگه ما پا تو خونه ات نمی
گذاریم.»
دستی به محاسنم کشیدم.سرم را بالا و پایین تکان دادم و ناباورانه گفتم:«عجب!»
پرسیدم:«خوب آقاي برونسی چی گفت؟»
«اولش خیلی حرف زد و اونا رو نصحیت کرد، ولی وقتی دید که از خر شیطون پایین نمی آن، همچنین جدي و
خاطر جمع، به همه شون گفت: من از یک یک شما می گذرم و از رضایی نه.»
اصلاً همه ماتشون برد، اوستا عبدالحسین هم شاید براي این که شوکه نشن، گفت: آقاي رضایی داره به انقلاب
خدمت می کنه و دوستی ما به خاطر خداست.»...
از علاقه ي او به خودم خبر داشتم، ولی دیگر نمی دانستم تا این حد زیاد باشد.
چند روزي از آن ماجرا گذشت. حسن " 1 ". آن وقتها هنوز دبستان نمی رفت.یک روز داشت با بچه اي که همسن
و سال خودش بود، بازي می کرد. نمی دانم چکار کرد که صداي جیغ و داد بچه بلند شد.رفتم جلو، دست حسن را
گرفتم و آوردم این طرف. براي خالی نبودن عریضه، یکی، دوتا هم، خیلی آهسته، زدم پشت کله اش. او هم کوتاهی
نکرد و یکدفعه زد زیر گریه. دستش را از دستم کشید بیرون و دوید تو خانه.
از گریه افتادنش، خودم هم ناراحت شده بودم، ولی دیگر کاري نمی شد کرد. چند لحظه ي بعد، آقاي برونسی با
حسن آمد بیرون.انتظار داشتم مثل همیشه با قیافه ي خندان ببینمش، ولی ناراحت بود!یعنی نه لبخندي به لبش
بود و نه هم به من نگاه می کرد؛ یک برخورد بی سابقه.
آمد یکی، دو قدمی ام ایستاد.انگار می خواست چیزي بگوید، ولی ملاحظه می کرد.نگاهش را دوخت به
زمین.بالاخره به حرف آمد و با لحنی بین حالت جدي و نیمه جدي، گفت:«کسی حق نداره دست رو بچه ي من
بلند کنه!»
یک آن جا خوردم.با آن همه عشق و علاقه که به من داشت، این حرف ازش بعید بود.شاید براي همین خیلی رو
دلم سنگینی کرد.
بعداً که احساسات را کنار گذاشتم و منطقی به قضیه نگاه کردم، دیدم تا چه حد، بچه هایش را دوست دارد.
پاورقی
-1 فرزند بزرگ شهید برونسی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#خاکهاينرمکوشک🪴
#قسمتشصتیکم🪴
🌿﷽🌿
خود نبینی!
همسر شهید
یک شب مسجد گوهرشاد سخنرانی داشت.براي اینکه موضوع زیاد بزرگ نشود، می گفت: «به عنوان یک رزمنده می
خوام براي مردم حرف بزنم.»
ابوالفضل " 1 ". آن وقتها یکی، دو سالش بود.عبدالحسین که خواست برود، دنبالش گریه کرد. تو بغلم دست و پا
می زد و با زبان بچه گانه اش، «بابا - بابا» می گفت.
هر کار کردم ساکتش کنم، نشد. آخرش عبدالحسین، لپش را گرفت و آرام فشار داد. با خنده گفت: «باشه وروجک
بابا، می برمت.»
چشمهام گرد شد. پرسیدم: «کجا می بریش؟!»
«همون جایی که خودم می خوام برم.»
«شما که می خواي سخنرانی کنی، مگه با بچه می شه؟!»
گفت: «عیبی نداره، می دمش دست رفقا.»...
پاورقی
-1 کوچکترین پسرم که الان در دوره ي دبیرستان مشغول تحصیل است
لباسش را که عوض کردم، بچه را با خودش برد.
وقتی برگشتند، اول از همه پرسیدم: خرابکاي نکرد؟»
لبخند زد. جور خاصی گفت: «خرابکاري که چه عرض کنم.»
بچه را داد بغلم و نشست. ادامه داد: «وسط سخنرانی، یکدفعه زد زیر گریه. جوري که دیگه بچه ها حریفش نشدن.
آخر هم بردنش بیرون. سخنرانی که تموم شد، خودم رفتم سروقتش. تو کار شما فضولی کردم و فهمیدم که بالاخره
باید لاستیکی بچه رو عوض کنم. خواستم ببرمش جاي خلوت، یکی از رفقا گفت: «کجا می بریدش حاج آقا.»
به ابوالفضل اشاره کردم وگفتم:«با اجازه تون باید لاستیکی آقا پسرم رو عوض کنم.»
به خودشان افتادن و گفتن: «اه! مگه ما می گذاریم شما این کارو بکنید!»
خندیدم و گفتم: «خاطرتون جمع باشه، تو این جور کارها حریف من نمی شین.»
خیلی اصرار کردن، آخرش هم ولی حریفم نشدن.خودم کارو تموم کردم و بچه هم آروم شد.»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
1_2016142213.mp3
3.26M
یعنی میشه؟
یه روز،منم جز تو آرزویی نداشته باشم؟
یه روز،منم از عمق جانم بگم؛
تو امر کن!
من باتمام جان و مال و آبروم،
پایِ کار ایستادم؟
میشه بگم؛ #منم_هستم ؟
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'
1_1998546935.mp3
10.96M
#کلینیک_درمان_حسادت 21
❌اصلاً نذار؛
حسادت، تویِ وجودت ریشه بزنه!
👈زود راهشو ببند...
اگر نتونی به داد خودت برسی،
یه جایی...
یه روزی....
همه ی آنچه که کسب کردی رو از دست میدیـــا
1_5689783956.mp3
5.09M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت چهارم وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 انواع روشهای دعوت کردن مردم به سوی امام عصر(ارواحنا فداه)
🎙️#ابراهیم_افشاری
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🍃'
1_8092462819.mp3
4.15M
🏴 #ایام_فاطمیه
چرا فاطمیه خط مقدم شیعه است؟!...🌹🏴
حجت الاسلام دارستانی
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شیعه شدن بانوى اهل سنت از کشور انگلیس با فهمیدن نحوه شهادت #حضرت_زهرا سلام الله عليها !!
👈 او بعد از شیعه شدن گفت: در مورد نحوه شهادت، به من دروغ گفته بودند !!
♥️ #امام_حسن_عسکری_علیهالسلام:
از سه شخص، سه چیز را توقع نداشته باش:
🔹از کسى که با او بدرفتارى کرده اى،
🔸توقع صفا و پاکدلى نداشته باش،
🔹و از کسى که به او خیانت کردهاى
🔸توقع وفا نداشته باش،
🔹و از کسى که به او بدگمان شدهاى،
🔸توقع خیرخواهى نداشته باش.
📚نزهة الناظر و تنبیه الخاطر: 142
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
✅ برای امام زمانت خرج کن!
اگر پدر و مادر و فرزند و همسرت را دوست داری و به راحتی برای آنها خرج میکنی، برای امام زمانت هم این طور باش!
یکی از راههای ابراز محبّت و دوستی به امام زمان ارواحنافداه خرج کردن برای ایشان و در راه ایشان است!
دستگیری از شیعیان ایشان، هزینه کردن در نیمهی شعبان، برگزاری دعای ندبه و دعوت مردم به این مراسم، خرید کتابهای مربوط به امام زمان ارواحنافداه و هدیه کردن آن به شیعیان و خیلی کارهای دیگر میتوانند از مصادیق خرج کردن برای امام زمان ارواحنافداه باشند!
در کتابی از شیخ صدوق از امام صادق سلام الله علیه نقل است که ایشان دربارهی آیهی شریفهی
«من ذاالّذی یقرض الله قرضاً حسنا»
میفرمایند:
«این آیه دربارهی صله به امام زمانت نازل شده که درهمی از آن، از یک میلیون درهم در راه خداوند ارزشمندتر است!»
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401
🌸 #امامعلیعلیهالسلام
از توكلت تو را همين بس كه براى خود
روزى رسانى جز خداوندِ سبحان نبينى ..
📗غررالحكم؛حدیث۴۸۹۵
https://eitaa.com/IRAN_ISLAM1401