● *ام وهب، بنت عبد*
بچه را باید لای پر قو بزرگ کرد!
یک وقت آب و غدایش دیر نشود!
یک وقت دلش چیزی نخواهد و نداشته باشد...
یک وقت دمای بدنش کم و زیاد نشود!
یک وقت...
انگار خلق شده باشی که در برابر کل دنیا،
کل آدمها و طبیعت و هرچه هست و نیست،
تو!
یک تنه از او دفاع کنی.
باز اگر چند بچه باشند راحتتر به هوای هم میگذاری باشند...
اما خدا نکند یکی باشد...
میشود تمام هم و غم مادرش...
تمام هم و غم مادرش میشود خوشبختی او...
هر کار میکند تا دست او را در دست خوشبختی بگذارد...
فقط...
فقط برای اینکه به خوشبختی برسد گاهی...
گاهی مجبور میشوی بگذری از چیزهای دیگرش...
مثلا از راحت خوابیدنش باید بگذری که درس بخواند!
از به موقع غذا خوردنش بگذری که کار کند!
از گرم و سرد چشیدنش بگذری که بزرگ شود!
حتی اگر سرما، سرمای استخوان سوزِ قطب،
یا گرما، گرمای استخوان سوزِ کویرِ کربلا باشد...
از همیشه بودنش بگذری که ازدواج کند!
از تشنگیاش بگذری که مرد شود...
از جانش بگذری که شهید شود...
یا مثلا از سرش!
از سرش باید بگذری که سربلند شود...
تا مادر نشوی نمیفهمی!
راحت نیست، دست فرزندت را در دست خوشبختی گذاشتن...
راحت نیست اُمِّ وهب بودن...
که چه خوشبختی بالاتر از حسین؟!
و چه خوشبختی بالاتر از لبخندِ رضایت امام؟!
به فرزند تو...
#اکرمنی_بمعرفتکم_ومعرفت_اولیائکم
#زنان_کربلا
#ام_وهب