eitaa logo
منتظران‌ظهور‌ولی‌عصر³¹³
130 دنبال‌کننده
879 عکس
305 ویدیو
22 فایل
🎀﷽🎀 در خواست ها و سخنان ناشناس☘️ https://harfeto.timefriend.net/16377522366263 ‌ آیدی خادم اصلی⇦ @FZM_313 ‌‌‌‌‌ ‌کانال شرایط💐 @Xeeeeee همسایمونه: @sss_ir ‌‌‌ ‌لطفا لفت ندید⃢🌺 💐زیادمون کنید🌈 ‌ ‌ڪاناݪ ۅقف امام زمان اسٺ…♡ 300⇦⇦⇦🏃🏻‍♀️⇦⇦⇦240
مشاهده در ایتا
دانلود
آهای دختر خانم چادری حیا که نداشته باشی چادر هم محجبه ات نمی‌کند❌ [🌱] @I_M_A_M_Z_A_M_A_N
داستان زیبا💕 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بد حجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خود آزاری دارن بعضی ها !😒 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من چادر سر می کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد .😊 همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، : حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟🧐 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.😇 [🌱] @I_M_A_M_Z_A_M_A_N
داستان چادری شدن یک دختر😍🌸 پوششی معمولی داشتم. مانتویی تا روی زانو، به علاوه یک شال، البته بدون آرایش؛ تا اینکه سال سوم راهنمایی با یکی از هم‌کلاسی‌هایم آشنا و دوست شدم که ظاهری متین و چادری داشت. بعد از مدتی هم‌نشینی با او، ظاهر او بر من اثر گذاشت. او اهل مسجد بود. گاهی به بهانه اینکه با دوستم در مسجد قرار دارم، با چادر از خانه خارج می‌شدم و به مسجد می‌رفتم، اما در مهمانی‌ها بدون چادر بودم؛ با اینکه پوششم تغییر کرده بود و محجوب‌تر شده بودم. دوستم که روز به روز با او صمیمی‌تر می‌شدم، آدمی مذهبی و معتقدی بود. به من گفت: «دوست دارم دوستی که دارم، شبیه خودم باشه». دوستش داشتم و به راهی که می‌رفت، اطمینان پیدا کردم و با راهنمایی‌های حاج آقای مدرس، حرف‌های دوستم برایم به اثبات رسید. (صحبت‌های پیش‌نماز مدرسه‌مون بعد از هر نماز) تصمیمم را گرفتم. از پول توجیبی‌های خودم یک چادر مناسب خریدم و موقع رفتن به مدرسه، در کوچه جلوی درب خانه، بدون اطلاع خانواده چادرم را سرم کردم. سال سوم راهنمایی با یکی از هم‌کلاسی‌هایم آشنا و دوست شدم که ظاهری متین و چادری داشت. بعد از مدتی هم‌نشینی با او، ظاهر او بر من اثر گذاشت. او اهل مسجد بود و گاهی به بهانه اینکه با دوستم در مسجد قرار دارم، با چادر از خانه خارج می‌شدم. اولین روزی که با چادر وارد مدرسه شدم، همه هم‌کلاسی‌ها به من لبخند زدند. لبخند شیرین و محبت‌آمیز برای اینکه تغییر کرده بودم. دوستی که باعث چادری شدنم شده بود، با این جمله به من تبریک گفت: «تو خوب بودی، با چادر بهتر شدی». بعد از مدتی، مادرم اتفاقی مرا از روی تراس خانه دید که در کوچه چادر سر می‌کنم و از چادر پوشیدنم با اطلاع شد. (پوشش من دقیقاً برخلاف بقیه بود) بعد از کلی صحبت و اعتراض، من استوارتر از قبل، چادر بر سر به مدرسه می‌رفتم. سال بعد از طرف آموزش و پرورش به حج مشرف شدم. از آن به بعد، به بهانه اینکه حاجیه خانم باید چادری باشد، همه جا چادر می‌پوشیدم. بعد از گذشت مدتی، پوششم در خانواده عادی شده بود دیگر حداقل با خانواده‌ام در رابطه با حجابم مشکلی نداشتم؛ اما اطرافیانم به خاطر این مسئله از صحبت کردن با من اجتناب می‌کردند و علاوه بر این، پاره‌ای از اوقات مرا مورد تمسخر قرار می‌دادند. به تدریج مادرم را هم به چادر علاقه‌مند کردم. مثلاً وقتی از حج برگشتم، چون چادر می‌پوشیدم، به مادرم گفتم: «زشته من چادر داشته باشم و شما نه. زشته دختر چادری باشه، مادر مانتویی!»؛ یا به بهانه‌های مختلف، مادرم را می‌کشاندم به مدرسه، اوایل هفته‌ای یک بار و گاهی حتی هر روز! بهشون می‌گفتم: «جلوی دوستام زشته چادر نپوشید!»؛ یا کتاب فلسفه حجاب شهید مطهری را به مادرم دادم تا بخواند. فکر کنید کسی که هر روز با چادر به مدرسه دخترش ‌ بیاید، کم کم این چادر روی سرش ثابت می‌شود. چند روزی تا روز مادر مانده بود. برای مادرم پارچه چادری خریدم و با یکی از چادر نمازهایش پیش خیاط بردم تا برایش بدوزد. از آن‌جایی که یک مادر از هدیه‌ای که فرزندش برایش خریده استفاده می‌کند، مادر من هم از چادرش استفاده کرد و هنوز هم آن را نگه داشته! از آن روزها، سه یا چهار سال گذشته و در حال حاضر، من و مادرم، هر دو با چادر وارد اجتماع می‌شویم. [🌱] @I_M_A_M_Z_A_M_A_N