4_5775951910347475520.attheme
71.5K
#تم_گیتآر🎸💙
{جهت خوشگل کردن گوشیآمون *-*📲}
4_6030662751108466749.pdf
6.94M
#رمان - خشت و آینه🙃🌸
داستان پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه…این کار واقعا متفاوت خواهد بود
ژانر:عاشقانه/اجتماعی/همخونهای☕️
『
هدایت شده از 🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
کدوم فرم ناخن به دستت میاد!؟🧐☘
٭ مدل دشنهای : نگهداری از این فرم ناخن سخته ولی باعث میشه دستتون خیلی کشیدهتر نشون داده بشه!و تقریبا به بیشتر دستها میاد،این مدل بیشتر مورد علاقه افراد ماجراجو،پرهیجان و گرم مزاجه
٭ مدل مربعی : کسایی که میخوان ناخنهای کوتاهی داشته باشن این مدل گزینه خوبیه اما اگه ناخن پهنی دارید سراغ این مدل نرید،افرادی که احساس قدرت و لیدری دارن معمولا سراغ این مدل میرن
٭ مدل بادامی : مناسب کساییه که ناخن و انگشت تپل و پهنی دارن چون دستها رو کشیده و زیبا نشون میده،ناخن بادومی باعث میشه حتی انگشتهای کوچیک و شصتتون هم بلندتر بنظر برسن،افراد نوگرا و خاص به این تیپ ناخن علاقمندن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی آروم✨
به امید تجلی روزی مملو از
انوار الهی براتون آرزومندیم...✨🙏
✨ #شبتون_نورانی✨
-------------------
میخوام اولین نفری باشم که بهت میگه...🙇♂🌼
━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
⬥ تحصیل رو دست کم نگیر
لطفا به تحصیل، از یه زاویه دیگه نگاه کن. با تحصیل میتونی شاغل بشی و در نتیجه یک فرد مستقل وموفق!
⬥ به کسی وابسته نباش!
با قدرت برو جلو، هیچکس در زندگی ماندگار نیست!
⬥ تنها کسی که مسئول آیندته، خودتی!
برای همین حواست رو جمع کن که اشتباه نکنی؛ یک اشتباه کوچک باعث تغیر آیندت میشه!
⬥ بعد از هر سختی، آسانی است!
هر چقدر هم تحت فشار باشی و سختی بکشی، یک روز به هدفت میرسی ک مطمئن باش ارزش این رو داره که تحمل کنی ^^
▿━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
🌿♥️▿ @𝑔𝑟𝑖𝑙-𝑠𝑖𝑡𝑖 ▿
🍎 #رمان_طعم_سیب
💠 #قسمت_۱
کنار باغچه ی کوچک حیاط مادربزرگ نشستم و به گل های توی باغچه نگاه میکنم عمیق توی فکرم!!!
دلم حال و هوای بچگی رو کرده همون وقتها که با زینب دور حیاط میدویدیم و سر به سر پدر بزرگ میذاشتیم...خدارحمتش کنه...عجب مرد خوبی بود!!
تو فکر بودم که یهو صدای در حیاط اومد!بلند شدم چادمو سرم کردم صدامو صاف کردم و گفتم :
-کیه؟؟
یه صدای آشنا از پشت در گفت:
-نذری آوردم.
رفتم سمت در یواش درو باز کردم یک دفعه میخ کوب شدم.
دو طرف سرمون رو انداختیم پایین.ته لبخندی زدم و گفتم:
-سلام علی آقا...شمایین...
سینی آش هارو توی دستش جابه کردو گفت:
-بله حال شما؟؟
گفتم:
-الحمدلله...نذری بابت؟؟
-سال پدربزرگم هست...
-آخی...خدارحمتشون کنه.روحشون شاد...
-خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه.
بعد کاسه ی آشو گرفت روبه روی من و گفت:
- بفرمایین.
از روی سینی کاسه آشو برداشتمو گفتم:
-متشکرم.
-نوش جان.
سرمو آوردم بالا دیدم بنده خدا سرش هنوز پایینه خندم گرفته بود.باتشکر مجدد درو بستم.همین که برگشتم مادربزرگ رو روبه روم دیدم!دستشو گذاشت روی کمرش گفت:
-کی بود مادر؟؟؟
شونه هامو انداختم بالاو گفتم:
-هیچی نذری آورده بودن.
عینکشو جابه جاکردو گفت:
-پسر مهناز خانم بود؟؟
سرموانداختم پایین گفتم:
-بله پسر مهناز خانم...
مادر بزرگ تا دید سرمو انداختم پایین برگشت گفت:
-حالا چرا ایستادی بیا داخل که حسابی هوس آش کردم...
رفتیم داخل و مادربزرگ که مشغول کارش بود شروع کرد تند تند از علی تعریف کردن!!!منم توی آشپز خونه بودم و مشغول ریختن آش ها توی بشقاب...
مادر بزرگ داد زد:
-زهرا جان!!این پسر مهناز خانمو که یادته از اول آقا بود...خیلیییی پسر گلیه...
جوری وانمود کردم که انگار چیزی نشنیدم گفتم:
-مادرجون!!این لیوان گل دار هارو تازه خریدی؟
-آره مادرجون قشنگه؟؟؟
-آره خیلی قشنگه.
-اینارو پسر مهناز خانم از بازار برم گرفته!
یه نفس عمیق کشیدم و مادربزرگ هم شروع کرد به صحبت کردن راجع به ادامه ی حرف هاش...
-خیلی آقاست.همیشه کارهای منو انجام میده.
باز خواستم بحثو عوض کنم گفتم:
-مادر جون یادش بخیر.پدرجون خیلی آش رشته دوست داشت.
-آره مادر خدارحمت کنه پدربزرگتو. دست مهناز خانم و پسرش درد نکنه.کارشون خیلی درسته.
دندون هامو محکم فشار دادم رو هم و ظرف هارو گذاشتم توی سینی و رفتم پیش مادر بزرگ...
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#مریم_ســرخہای
💠 #فدایی_خانم_زینب
╭┅═ঊঈ💌ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد.....
@roman_mazhabi