💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
:+مثل اینکه میشه..وکیل گرفته و کلی مدرك پیدا کرده... به هرحال
قضیه مال خیلی وقت پیشه، هیچکس هم حوصله نداره پیگیري کنه
ببینه مدارك اصله،درسته یا نه...
خلاصه،تخمین زدن که تقریبا بیشتر سرمایه و اموال منقول و
غیرمنقول باباي من و باباي شما، متعلق به پدربزرگه
پدربزرگ هم میگه اگه باهم آشتی کنید من از خِیرش میگذرم...
پس علت عصبانیت و درگیري ذهنی بابا،این اواخر همین مسئله
بود...
چقدر از خانواده ام غافل بودم...
حتی عمووحید هم آشفته بود...
چرا من نفهمیدم...
با صداي بلند فکر میکنم
:_ولی این حقه بازیه..
+:آره حقه بازیه... ولی حتی تحت این شرایط هم، باباتون راضی به
آشتی نمیشه...
بابام،عمووحید،خود پدربزرگ،حتی مامانتون... کلی تلاش کردن... اما
هیچ فایده اي نداشت... پدربزرگ هم فکر کرده قبل از مرگش کاري
کنه،فکر کرده بلکه با این حیله،فَرَجی بشه... ولی بازم انگار نه انگار.
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
عمومسعود حاضر شد بره محضر و همه رو به نام پدربزرگ بزنه...
پدرتون خیلی کینه اي عه..
سرم را بلند میکنم و تند،نگاهش میکنم.هیچکس حق ندارد راجع
پدرم اینطور صحبت کند.
:_اگه با شمام اونطور رفتار میکردن،به بابام حق میدادین..
بازهم پوزخند میزند
+:باشه... حالا میرم سر اصل مطلب..یعنی....قضیه ي خواستگاري
من....از شما...
قیافه اش را جوري میکند،انگار خواستگاري در کار نیست... انگار
میخواهد فیلم سینمایی تعریف کند.
:+من فکر کرم چی کار میشه کرد که عموجانمون از خرشیطون پیاده
بشه...
:_مؤدب باشید لطفا...
جدي نگاهم میکند،چشم هایش خالی از هر نوع حسی است،بیروح و
سرد...
آنقدر محکم اخم کرده ام که پیشانی ام درد میگیرد.
انگار اخم هاي گره خورده ام،او را میترساند.
از موضعش پایین میآید،زیر لب میگوید:+معذرت میخوام
آرام گره از ابروهایم باز میکنم،اما همچنان چهره ام جدي است. مثل
او.
:+به هرحال،موضوع،سر میلیاردمیلیارد پوله...من فهمیدم،تنها راه
نفوذ به قلعه ي محکم عمومسعود،دخترشه.. یعنی...شما...گفتم شاید
بشه با یه ازدواج صوري... یعنی الکی عمومسعود رو راضی به آشتی
کرد...
این بار نوبت من است که پوزخند بزنم
:_شما خیلی فکر مزخرفی کردین... اگه باباي من دوست نداره آشتی
کنه،منم کمکش میکنم که آشتی نکنه...
از جا بلند میشوم و برمیگردم.
صدایش از پشت سرم میشنوم.
:+خیال میکردم پدربزرگ رو دوست داري... گفته این آخرین
خواسته اشه..قبل از مرگش..
نگران برمیگردم
:_ولی حال پدربزرگ که خوبه..
:+نیست... دکترا جوابش کردن...روزاي آخر عمرشه.. واسه همین
مرخص شده..
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
💠♥️💠
♥️💠
💠
#part
بغض میکنم..
:_آخه عمــــو وحید....
رفتن پدربزرگ،او را از پا درمیآورد...
روي صندلی،میشکنم...
مسیح هم مینشیند..
دلم نمیخواهد ضعیف به نظر بیایم،اما عمووحید،نقطه ضعف من
است...
اگر پدربزرگ برود،اگر بدون رسیدن به آخرین خواسته اش برود...
اگر عمووحید بفهمد من میتوانستم کاري کنم و نکردم...
اشک ها،به مقصد زمین از هم سبقت میگیرند.
دستم را سایبان چشمم میکنم و صورتم را پشت پرده اش پنهان.
بی صدا گریه میکنم.
جعبه ي دستمال کاغذي را روبه رویم میگیرد.
بی توجه به او،اشک هایم را با سرانگشت میگیرم و از کیفم دستمال
درمیآورم.
صداي افتادن چیزي میآید،توجه نمیکنم.
چشم هایم را خشک میکنم .
دست هایش را در هم گره کرده و سرش را پایین انداخته...ناگاه سرش را بالا میآورد و چشم در چشم میشویم.
باز هم برق چشم هایش،تسخیرم میکند...
به خودم میآیم.
سرم را پایین میاندازم.
گلویم را صاف میکنم.
:_من،کمک میکنم که بابام با عمومحمود آشتی کنن
نگاهش میکنم. بازهم چهره اش ساکن و جدي است.
انگار هیچ اشتیاقی به شنیدن ندارد... انگار نه انگار...
انگار اصلا برایش مهم نیست من قبول کنم یا نه...
:_ولی پیشنهاد شما،بدترین انتخابه... آشتیشون میدیم ولی با روش
منطقی
:+قهوه تون سرد شد..
این آدم،چرا اینقدر خونسرد است؟
آرامشش دیوانه ام میکند...
انگار نه انگار که من همین الآن،پیشنهادش را رد کردم... انگار نه
انگار
:_ممنون،صرف شد.. بااجازه تون
بلند میشوم و چادرم را مرتب میکنم.
#ادامه_دارد
قسمتـ اولـ #مسیحاے_عشق 😍👇🏻💙
https://eitaa.com/Im_PrInCeSs/10534
🌱
.
"رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق"
.
یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنهی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد.
.
به قَلَــــم:فاطمه نظری
.
@siibgolab
🌱
Instagram:@fa_na_za_ri
.
🌱
💠
♥️💠
💠♥️💠
𝓢𝓲𝓰𝓪𝓻 𝓢𝓸𝓻𝓪t𝓲
━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
#Bio📓⛓
و هیچکس نه دنبال علته ، نه دلیلِ محکم•♡∝
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
𝓢𝓲𝓰𝓪𝓻 𝓢𝓸𝓻𝓪t𝓲
━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
#Tike 🦋⛓
وضعیت ریاکاری تو کشور جوری شده که کور به کَر میگه خیلی خوشگلی••͜ ⃟⛲️
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
𝓢𝓲𝓰𝓪𝓻 𝓢𝓸𝓻𝓪t𝓲
━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
#TeXt 🍕⛓
چجوري فراموشت كنم ، وقتي قدم به قدم تو شهر اشغال هس❰🖤📓❱
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
𝓢𝓲𝓰𝓪𝓻 𝓢𝓸𝓻𝓪t𝓲
━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━
#TeXt 🍕⛓
چجوري فراموشت كنم ، وقتي قدم به قدم تو شهر اشغال هس❰🖤📓❱
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS