هدایت شده از چند جرعه با من بخوان
جان دوباره به جانان رسید
یک سال پیش، درست وقتی دخترم سه ساله بود، فیلم دختری سه ساله قلبم را آنچنان فشرد که نامش از خاطرم نرفت.
درست چند ساعت قبل از شهادت،
ریم برای بازی به سمت پدربزرگ میدوید.
موهایش را با گیرههای صورتی دو گوش بسته بود.
و خندهی کودکانهاش فضا را پر کرده بود.
بغض مثل یک لقمه توی گلو مانده نفسم را تنگ کرد. نم اشک را از گوشه چشم گرفتم.
خوب به یاد دارم
پدربزرگ، ریم را توی آغوش خود فشار میداد. اما او، آرام و ساکت چشم بسته بود.
پدربزرگ پلکهای ریم را از هم باز کرد. چشمهایش را بوسید. صورت روی صورتش گذاشت و گفت:
《روح الروح》
امروز دوباره تصویر پدربزرگ را دیدم. ریشهایش سفیدتر شده بود و مثل ریم چشمها را بسته بود.
🖊شکوهی
#خالدنبهان_شهادت
#اردوگاهالنصیرات_نوارغزه
#ریم_روحالروح
https://eitaa.com/chand_jore_ba_man