هدایت شده از ❲ ؏ـلیهان . .🖤🇮🇷 ❳
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی عفت و حیا قربانی جلب توجه میشود!
پیشنهاد دیدن🌱
.کیم دوهان.
همه مردم مجتمع در زیر زمین جمع شده اند،لامپ ها سوسو میزنند اما نور کافی دارند.
صدای نفس نفس های ترسیده و گریه و شیون خانواده هایی که عزیزانشان مبتلا به ویروس شده اند،اجازه نمیدهد تا صدای نعره های هار گونه و جیغ های وحشیانه زامبی ها شنیده شود.
دوهان،پسرکی پانزده ساله که فقط مبتلا شدن خواهر بزرگش را به چشم ندید...،صورت و گردن تمام خانواده اش توسط آرواره های وحشی همسایه هایشان پاره شدند و بعد هم انها مردند،... و بعد مبتلا شدند.
دوهان دیگر وقتی برای اشک ریختن نداشت،یا خواهرش را پیدا میکرد...یا خودش هم میمرد!
کسانی که برای گرفتن لباس و اب در هم می لوویدند را کنار میزند و از زیر زمین بیرون میرود.
در اهنی با کمال میل پشت سرش در هم کوبیده میشود و دوهان در سکوت وحشت اور فور میرود..ناگهان صدای برخورد چیزی فلزی با اهن تو خالی نفس را بند می اورد!
نگاهش را میچرخاند،توده ایی خون الود از گوشت و تکه های سبز پارچه،خودش را سمت دوهان میکشد!
دوهان از ترس عقب عقب میرود،توده هنوز هیبتی انسان وارد دارد و خودش را جلو میکشد و خر خر میکند و جیغ های ترسناکی میکشد!
دوهان تکه ایی از داربست را در دستش میگیرد و از ساختمان بیرون میدود!
زامبی جیغ میکشد و او را دنبال میکند و روی سینه اش میپرد! دوهان با پاره اهن بدن زامبی را تکه تکه میکند اما اون همچنان سرش را تکان میدهد و میخواهد دوهان را گاز بگیرد!..بالاخره با بریده شدن نیمی از گردنش سست میشود و از روی دوهان کنار میرود...
او از جایش بلند میشود،هنوز نفس میزند.
به زامبی نگاه میکند...چهره عجیبی دارد،و آشنا...،فقط چند ثانیه میگذرد که متوجه میشود این همان خواهرش است..که اوهم مبتلا شده است.
دوهان لب هایش را به یکدیگر فشار میدهد..اشک از روی صورتش پایین میلغزد.
از انجا دور میشود و اهمیتی به خراش روی گردنش و رگ های سیاه نمیدهد..تا زمانی که چشم هایش سیاهی میروند و روی زمین داغ و کثیف پرتاب میشود.
هدایت شده از "nogasu|逃す"🇵🇸
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا