اگر نمک نشناسید نمک به حرام نباشید
سال١٣۹۶ که رفته بودم عراق، با هر مرد عراقـی که چشمتوچشم میشدم میپرسید: «ایرانی؟» بله را که میگفتم پیشانی مرا غرق بوسه میکرد. ما هم را نمیشناختیم. باهمان عربی دست و پا شکسته هم صحبتش میشدم ما را رشتهای نادیدنی به هم پیوندمان داده بود.
دوسال بعد اما فهمیدم.چرا
رشادتهای مردی مارا به هم وصل کرده بود که سال ١٣٩٣ آمرلی و کردستان عراق را از محاصره داعـش نجات داده بود. مردی که در حد خبرهای نصفهو نیمه خبرگزاریها میشناختمش. مردی که هیچکس مستندش را نساخته بود، کتابش را ننوشته بود. از او برایمان نگفته بود. تا وقتی که سیزده دی ١٣٩٨ از خاک فرودگاه بغداد تا آسمان خدا پر کشید. تازه آن روز تقلایی همهگیر جان گرفت تا این مرد را به ما بشناساند. که نمیدانم تا امروز توانسته یا نه!
فقط خوب میدانم. ما شما را نمیشناسیم. ما سربازانـمان را نمیشناسیم. به انصاف نگاه کنیم برخی از ما خوب نمکشان را میخوریم ونمکدانشان را میشکنیم
البته کسی برای ما از شما به درست نمیگوید. از اینکه چندشب نخوابیدهاید. از اینکه چند محال را ممکن کردهاید. از اینکه چند زخم برداشتهاید و چندین روز و چندین ماه کلمه بابا را نشنیدهاید. کسی شما را برای ما روایـت نمیکند.
و وقتی میان سیل هجوم دشمنانی خدانشناس کمر خم میکنید، ما نمیدانیم و نخواهیم دانست که در میان چه فشاری دستوپا زدهاید و چند بلا از سر ما گذراندهاید. ما فقط شنیده و میشنویم که انتـقام گرفتهایم و انتـقام خواهیم گرفت! اما چگونه و چطورش را نمیدانیم. ما میان روایتهای دروغین کفتارهای جنگ روایت، از سربازان گمنام وطن چیزی نمیدانیم. ما سردرگمهای این خاک بلاخیز، تا بعد از شهادتـتان شما را نمیشناسیم و نخواهیم شناخت.
واما اکنون که انتقام دختر کاپشن صورتی گرفته شد،انتقام خونهای به ناحق ریخته شده را از غرب و شرق باز ستاندیم
فقط یک جمله میگویم
قهرمانان گمنام وطن دستتان را میبوسیم وقدرتان را میدانیم
مهدی فاطمه دعاگویتان باد
اللهم عجل لولیک الفرج
#محمد_علی_ساقی