شیخ رجبعلی خیاط (ره) میگه:
امام زمان دنبال رفیق میگرده ،
تو خوب باش خودش میاد سراغت !
وچه قشنگ میگه... ❤️
به وقت شیدایی💕
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها 🕊قسمت ۵۵ 🍀راوی زینب🍀 دو روزی از عروسی عطیه میگذره و امر
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها
🕊قسمت ۵۶
🍀راوی محسن چگینی🍀
با شرم متوسطی رو به پدر زینب میگم :
_حاج آقا اگه اجازه میدید من زینب خانم رو ببرم جایی چند ساعته برمیگردیم
حاج آقا : پسرم زینب الان زن توئه
رو به زینب ادامه میدن :
_زینب جان حاضر شو با آقا محسن برو
رو به زینب میگم :
_اگه ایرادی نداره با همین چادر سفید بیاید بریم
-باشه چشم
سوار ماشین میشیم مقصدم چیذر مزار #شهیددهقان هست
یاد چهارده ماه پیش میفتم..
زمانی که جرات کردم و موضوع خواستگاری از زینب رو به #حسین گفتم وسط معقر نظامی برای رسیدن به زینب چهارده ماه صبر کردم تا بهش رسیدم
چند وقت پیش تو معراج با مهدی بودیم.. دوست همکار من و دوست صمیمی حسین خدا بیامرز
مهدی : دیشب با خواهر و خانمم رفته بودیم خونه حسین اینا.. خواهر حسین خواب محمد رضا رو دیده بود.. خواهرم میگفت خواهر حسین چند بار خواب محمد رضا رو دیده
امروز صبح به مهدی زنگ زدم
-سلام داداش خوبی؟
مهدی : سلام ممنون تو خوبی؟
-مهدی جان غرض از مزاحمت زنگ زدم بپرسم خواهرت با #خواهرحسین رفتن چیذر مزار محمد رضا؟
مهدی: نه داداش نشد.. خواهرم کربلا بود بعدشم که #خواهرحسین با درساش درگیر بود.. قرار بود بیاد با من و خانمم بریم بازم نشد
-آهان ممنون.. راستی امروز شما هم میاید خونه حسین اینا
مهدی: نه داداش مبارکتون باشه
من بیام مادر و خواهر حسین اذیت میشن
-باشه.. به خانواده سلام برسون
مهدی بی نهایت ار لحاظ قد ، قیافه #شبیه حسین بود.. برای همین برای خانواده حسین خیلی عزیز بود
بعد از یک ساعت میرسم چیذر
پیاده میشم و در ماشین رو برای زینب باز میکنم
با دیدن تابلوی امامزاده خشکش میزنه
دستاش که حالا لرزشش آشکارا مشخصه تو دستم میگیرم و به سمت مزار شهید دهقان میریم.
بخاطر چادر سفیدش مطمئنم خیلی ها متوجه شدن تازه عروسه
نزدیک مزار محمد رضا خانمی میبینم که مطمئنم حاج خانم دهقانه
آروم دست زینب رو رها میکنم و زیر گوشش میگم :
_مادر محمد رضا سر مزارشه.. برای همین دستت رو رها کردم
صورت مهتابیش سرخ میشه
به مزار که میرسیم با مادر محمد رضا سلام علیک میکنیم
🕊ادامه دارد....
🕊 نویسنده؛ بانو مینودری
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها
🕊قسمت ۵۷
🍀راوےزینب🍀
با محسن سوار ماشین شدیم.
سخت و خجالت آور بود تنها با مردی تا ۵ دقیقه پیش نامحرمم بود الان از همه دنیا #محرم_تره.
بعد یه ساعت شایدم بیشتر جلوی
مکانی نگه داشت که همه آرزوم بود برای دیدار.
وقتی سرمزار محمدرضا رسیدیم..
خم شدم فارغ ازدنیا نشستم کنار مزارش وشروع کردم به گریه کردن
"اینجا مزار پسری ۲۲ساله است که بعد ازشهادت برادرم همیشه تو بدترین شرایط روحی اومده به دادم رسیده ساعت ها میگذشت ومن فقط تمام #فشارروحی این چهارده ماه انتظار رو باگریه میگفتم
از دست دادن جوان خیلی سخته..
تو کربلا #سیدالشهدا خیلی داغ دید ولی #دوجا نفس کم آورد "شهادت علےاکبرش" و شهادت برادرش "حضرت عباس"
شاید خیلی ها بگن برادرت رو باخدا معامله کردی ولی همین #معامله یکم دلت رو آروم میکنه
اینکه تو اوج ناراحتی میگی عزیزمن #فدا شد تا یه آجر از حرم بی بی زینب کم نشه.."
با بلند شدن الله اکبر اذان، دست محسن زیربغلمو میگیره:
_بهتره اول یه آبمیوه بخوری فشارت تنظیم بشه بعد بریم نماز.. چون توکم خونی داری بااین همه گریه کردن الان دوباره تا مرز غش کردنی
با تعجب پرسیدم:
_توازکجا میدونی کم خونی دارم؟
سرشومیندازه پایین و میگه:
_ #حسین بهم گفت..
_حسین؟؟؟؟
_به وقتش همه چیز رو میفهمی
نمازمون رو دوتایی تو حیاط چیذر خوندیم
بعدشم محسن منو شام برد بیرون
آخرشب وقتی رسیدیم خونه..
ماشین رو خاموش کرد چرخید سمت من و گفت:
_زینب جان ازت خواهش میکنم رفتی بالا دوباره گریه نکن.. اگه حسین برادرت بود ، همرزم ودوست منم بود داغ من بیشتراز تو نباشه کمترم نیست
_چشم گریه نمیکنم
محسن: آفرین خانم گلم برو شبت بخیر
وارد خونه شدم یکم کنار مامان وبابا نشستم بعد رفتم بخوابم..
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
خوابم هنوز سنگین نشده بود که...
"دیدم توحسینیه معراجم توبغل بهار دارم التماس میکنم
بهار تووروووخدا فقط بزار یکبار دیگه صورتشو ببینم فقط یه دقیقه
✨شهید مدافع حرم محسن چگینی✨
با جیغ بلند از خواب بیدار شدم
مامان بابا کنارم بودن
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
بابا با اضطراب وصف ناشدنی بلند شد گفت بهتره زنگ بزنم محسن بیاد
تا اومدن محسن فقط گریه کردم
با صدای زنگ مامان پاشد رفت درو باز کرد .
درآستانه درمامان گفت:
_فکر کنم خواب شهادت تورودیده پسرم بهتره خودت آرومش کنی..
محسن:
_خانمم چیشده..عزیزم دلم چرا گریه میکنی؟
_محسن تومنو تنها نمیذاری مگه نه؟
تو نمیخوای شهید بشی مگهه نهه؟
تو رووخدا بگو تودیگه نمیخوای بری؟
من بودمو محسنی که میخواست منو آروم کنه..
بالاخره آروم شدم و روی پای محسن خوابم برد..
از فردای اونروز واقعا میترسیدم اگه واقعا یه روزی محسنم به آرزوش برسه واکنشم چیه
🕊ادامه دارد....
🕊 نویسنده؛ بانو مینودری
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها
🕊قسمت ۵۸
🍀راوےمحسن🍀
امروز دوازدهم فروروین ماهه وهرسال همین موقع یه اکیپ از بچه ها میشدیم و به نیت سال ولات امام زمان.عج. ۲۵۵شاخه گل رز برای شهدای #گمنام پخش میکردیم .
پارسال که رفتیم سرمزار شهیدترک، حسین یه عکس انداخت که ما بعدا راز این عکسو فهمیدیم..
حسین از جمع ماخدایی شد، برنگشتن حسین کمر همه رو شکست..
مهدی تواین ۱۴ماه ۱۴سال پیرتر شد...
محمد یکبار #سکته کرد اما خانواده وخانمش خبر ندارن...
خودمم که اندازه تموم دنیا دلم برای رفیقم تنگه...
زینب دختری ۱۷ساله که تواین ۱۴ماه داغون شد...
شب اول صیغمون وقتی پدرش زنگ زد برم خونشون.. وقتی جسم ضعیفش تو آغوشم میلرزید یادحرفای حسین تو معقر افتادم..
زینب یه دختر حساس بود..
به رسم هرسال گل هارو خریدم..
میخواستم اینکارو امسال با زینب انجام بدم
_خانم کوچولوی نازم..
سر راهم چشمم افتاد به اسباب بازی فروشی از ماشین پیاده شدم و یه خرس و یه ماشین کنترلی خریدم .
تا خونه زیب اینا یه ربعی راه بود وقتی رسیدم به گوشیش زنگ زدم
_الو سلام خانمم خوبی؟پایین منتظرتم
لطفا مرتضی هم رو باخودت بیار
زینب با مرتضی باهم اومدن
مرتضی:عهه این همه گل؟!
_مهریه آبجی خانمته دیگه میخوام بدم از دستش خلاص بشم
زینب:واقعا؟!
_اوه اوه چه فلفل نازی شدی.. شوخی کردم جوجه من
.
.
.
_بفرمایید این ماشین برای آقامرتضی و این خرسم برای کوچولوی من
زینب حرصش دراومد وخرسو پرت کرد سمتم گفت:
_نمیخوام خرسم خودتی پسر بد قهرم
_خب ببخشید من خرسم حالا آشتی زینب اوهوم؟
داشتم گل هارو سر مزار شهدای #گمنام میذاشتیم که گوشیم زنگ خورد.
محمدبود.
زنگ زده بود همه رو دعوت کنه توباغ پدرش وقتی پرسیدم کیا هستن گفت نگران نباش اکیپ خودمون هستن خانوادگیه..
🕊ادامه دارد....
🕊 نویسنده؛ بانو مینودری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
رسوا نکنی!!!
این منِ خسته از گناه را...
این ایام آخر شعبان رو قدر بدونیم🙏
به وقت شیدایی💕
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها 🕊قسمت ۵۸ 🍀راوےمحسن🍀 امروز دوازدهم فروروین ماهه وهرسال هم
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها
🕊قسمت ۵۹
🍀راوےزینب🍀
امروز سیزده بدره دیروز محمدآقا زنگ زده بودودعوتمون کرد باغ پدرش.
نمیدونستم کیا به جز ما دعوت هستن.
قرار شد ۹صبح محسن بیاد دنبالم که بریم بابا ایناهم خودشون میان
وقتی رسیدیم دیدیم مهدیه اینا ،عطیه اینا،خواهرشوهرم اینا، برادر شوهرم اینا،خواهرشوهرعطیه هم بودن.
_وای من حوصلم سر رفت نشستیم داریم همو نگاه میکنیم
عطیه: بیا بیا غرغر نکن منچ بازی کنیم
یه ساعتی بازی کردیم.
یهو خواهرزاده کوچولوی محمد دوید اومد سمت عطیه وچادر عطیه رو کشید و گفت:
_زندایی بریم وسطی بازی کنیم
_فاطمه جونم اینجا که نمیشه
فاطمه: چلا خاله
_چون نامحرم اینجاهس عزیزدلم
عطیه:بریم اونور باغ پشت اتاق تکی کسیم نیست
وآااییییی پشت اون اتاق یه آبشار خیلی بزرگ وخوشگل بود
بعدازچند ساعتی نشستیم بابهار صحبت میکردیم که صدای یکی از آقایون "خانوما تشریف بیارین ناهار" رو شنیدیم
_پاشیم بریم ناهار
بهار:توبشین محسن داره میاد
بهار رفت یهوخودمو وسط استخر دیدم
_محححححسسسسنننننن میکشمت خییییییلیییییییی ناآمررررردییییی
الان چیکارکنم خیسم کردی
محسن:خخخخخ لباس آوردم واست بیا برو عوض کن بجاش آب تنی کردی
تعطیلات نوروز تموم شد وما برگشتیم مدرسه.
چند روز بعد محمداعزام شد سوریه اونروز حالش بد بود شنیده بود..
به محسن ومامان زنگ زدم گفتم میرم پیش عطیه میمونم
عطیه حق داشت بیتابی کنه ونگران باشه با هرزنگ قلبش بریزه
امتحان های خرداد رسید ومعدل عطیه بخاطرمحمدکه سوریه بود افت شدید داشت ولی من طبق قولم ۱۹شدم
مردادبود ومادنبال کارای عروسیمون بودیم.
ولی مرداد۹۶ خبری همه جهان رودگرگون کرد
✨ شهادت پاسدارشهیدمحسن حججی
🕊ادامه دارد....
🕊 نویسنده؛ بانو مینودری
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها
🕊قسمت ۶۰
یک هفته بیشترتا عروسیمون نمونده بود.
همه کارامون رو کرده بودیم.
از خواب بیدار شدم، موهام آشفته دور برم گرفته.. روی تختم داشتم دستام رو میکشیدم وگوشیم رو برداشتم داشتم کانالام وگروهام رو چک میکردم که یه خبری دیدم که دل و قلبم باهم لرزید
"" اسارت یک نیروی سپاه پاسداران در سوریه""
اشکام باهم مسابقه داشتن
با دستای لرزان شماره محسن رو اول از همه گرفتم
_ سلام تو کجایی؟
محسن:
_سلام چرا گریه میکنی؟؟ دارم میام دنبالت بریم تزئین ماشین عروس و دست گل چی شده؟
_ زود بیا نگرانتم زود بیا
محسن: زینب چی شده ؟؟؟خواب دیدی باز؟
_ نه نه یه پاسدار تو سوریه.. بچه ها کدوم سوریه هستن؟ مهدی، محمد و علی ایرانن؟
محسن : یا ابوالفضل آره همه ایرانن
بذار یه زنگ بزنم ببینم میتونم آماری از این بنده خدا بگیرم
_ محسن تو رو خدا بیا پیشم من نگرانتم..
محسن: باشه عزیز دلم.. باشه تو گریه نکن من تا نیم ساعت دیگه پیشتم
اون روز اونقدر حال هممون بد شد که رفتیم معراج الشهدا دعای توسل خوندیم برای آزادسازی این اسیر
اما خدا یه جوری دیگه این پاسدار رو انتخاب کرد.
با لب تشنه دوروز بعد سر از تنش جدا کردن..
#سلفی_عزت✨
#شهید_بی_سر_دهه_هفتادی✨
#حجت_خدا✨
#محسن_حججی🌷 در سی و نهمین سال انقلاب یک بار دیگر درخت انقلاب را با جان فشانی اش آبیاری کرد...
🕊ادامه دارد....
🕊 نویسنده؛ بانو مینودری
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🕊رمان جذاب و تلنگری #هادی_دلها
🕊قسمت ۶۱
ایران در غم شهادت غریبانه شهید حججی گریست.🌷
یک جوان بیست و پنج ساله که غوغا کرد...
دلمون میخواست صبر کنیم تا حداقل هفت روز از شهادت شهید حججی بگذره اما رزروهتل، کارت هایی که چاپ شده بود و...
مانعمون بود خیلی از دوستامون از شهرستان رو دعوت کرده بودیم
بیست وپنج مرداد ماه مامان محسن و خواهرش اومدن دنبالم تا بریم آرایشگاه
لباس عروس من بر خلاف مال عطیه به سبک انگلیسی بود آستین بلند، دامن بدون دنباله و یقه کامل بسته بخاطر همین دیگه کت نگرفتیم برای روش یه شنل و چادر..
محسن به گوشیم زنگ زد و گفت نیم ساعت دیگه میام دنبالت.
گوشی حسین رو برداشتم و تو صفحه اینستاش نوشتم
"برادر عزیزتر از جانم امروز راهی خانه بخت میشوم.. #جای_خالیت بیشتر از همیشه نمایان هست.. من حتی مثل سایر خواهران شهدا امروز نمیتوانم بر سر #مزار برادر شهیدم باشم..
چون مزار برادرم #خالی است حتی یک دست از تو در مزار نیست
من امروز قبل از هتل طبق وصیتت باید سر مزار شهید دیگر باشم #شهید_آقاسید_محمدحسین_میردوستی
وای #حسینم امروز 19 ماه از گمنامی تو میگذرد
یک نشانی به دل نازک خواهرت امروزمنتظر حضورت و حس آغوش برادرانت در عروسیم هستم"" "..
سخت بود اما رفتیم یادمان حسین برام مهم نبود نگاههای ترحم آمیز کسانی که در بهشت زهرا بودن
خم شدم چادرم رو انداختم روی صورتم و صورتم رو گذاشتم روی مزار خالی
حسینم پاشو پاشو بیا از غربت
حسین تو رو جان زینب امشب بیا
محسن: زینب پاشو تو رو خدا.. پاشو نو عروسم پاشو بریم به خدا حسین میاد
عزیز دلم پاشو حالت بد میشه خانمم
_یه دقیقه محسن تو رو خدا فقط یه دقیقه
بعد از حدود یک ساعت از اون یادمان دل کندم..
وقتی رسیدیم به ماشین تا محسن اومد کمکم کنه تا سوار ماشین بشم که صدای گریه اش بلند شد
محسن: بیا این گل از یادمان باهات اومده.. حسین جوابت داده
🕊ادامه دارد....
🕊 نویسنده؛ بانو مینودری
🎍مستحب است اول ماه رمضان صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید
تمام خانواده حتی بچه کوچک
فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان مانع از فقر وذلت وبیماری سرطان میشود.🌷
✍🏻 از مفاتیح الجنان اعمال
🍃 فراموش نشه به همه بگید ارام ارام صدای پای رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخيل دل پاكتان..
مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لياقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید...
."التماس دعا
🎍حضرت محمد(ص) فرمود:هرکس سوره فتح را در شب اول ماه رمضان سه بار بخواند خداوند درهای رزق و روزی را تا رمضان سال بعد به روی او می گشاید
به دیگران هم بگویید.
..............................
🎍هركسي سوره نصر و سوره يس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود. نشركنيد و پاداش آن براي شما.
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
✅️ آیدی 👈 @Khademahdi
✨👈🏻لینک کانال عصرظهور در ایتا✨👇🏻
http://eitaa.com/MahdaviHomes
مهمانی رمضان .mp3
10.85M
🌸مهمانی عظیم رمضان در همهء عوالم
محبت بفرمایید بزرگواران بین مسلمانان عزیز مخصوصا شیعیان ارسال بفرمایید🌸
29 شعبان 1445
20 اسفند 1402
#خانم_خراسانی
@bidary2021
@Fighter_loves_God
مهمانی رمضان .mp3
10.85M
🌸مهمانی عظیم رمضان در همهء عوالم
محبت بفرمایید بزرگواران بین مسلمانان عزیز مخصوصا شیعیان ارسال بفرمایید🌸
29 شعبان 1445
20 اسفند 1402
#خانم_خراسانی
@bidary2021
@Fighter_loves_God
۱۵ دوره بسیار کاربردی در حوزه خانواده(رایگان)
🌹🌹مهم مهم مهم🌹🌹
با توجه به تاثیر گذاری عمیق این دوره ها و زحماتی که کشیده شده است، شرط (غیرالزامی ولی خیییلی مهم)استفاده از فایل های زیر ارسال این اگهی به 5 گروه و یا 50 نفر می باشد تا افراد بیشتری استفاده کنند.
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
دوره های رایگان زیر به اقرار شرکت کنندگان، زندگی بسیاری را از متلاشی شدن نجات داده، لذا تقاضای اکید داریم که در نشر این پیام دریغ نفرمایید. متشکرم. اجر شما با صاحب قرآن 💐🌹
فایل های دوره های رایگان «خانواده دینی» را در کانال زیر ملاحظه بفرمایید.
https://eitaa.com/joinchat/3632136450Cd43c49507d
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1- شروع لینک دوره « فرزندپروری، کنترل خشم» دکتر سعید عزیزی
https://eitaa.com/khanevadehdini/758
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
2- شروع لینک دوره «رابطه صحیح زن و شوهر» دکتر حبشی
https://eitaa.com/khanevadehdini/768
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
3- شروع لینک دوره «روش درست برخورد با خطای همسر» دکتر بورقانی
https://eitaa.com/khanevadehdini/752
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
4- شروع لینک دوره «20 نکته ناگفته تربیتی در مورد فرزندآوری» حجة الاسلام و المسلمین وافی(صاحب 13 و شاید بیشتر فرزند صالح)
https://eitaa.com/khanevadehdini/805
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
5- شروع لینک دوره رایگان «مدیریت مومنانه خانواده» دکتر حبشی
https://eitaa.com/khanevadehdini/840
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
6- شروع لینک دوره « شیوه ارتباط موثر با خانواده شوهر» سرکار خانم صدیق
https://eitaa.com/khanevadehdini/936
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
7- شروع لینک دوره « تربیت فرزند» استاد تراشیون
https://eitaa.com/khanevadehdini/974
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
8- شروع لینک دوره « پرسش و پاسخ های ناب و کاربردی در حوزه خانواده» توسط استاد محمدرضا رمزی اوحدی
https://eitaa.com/khanevadehdini/1105
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
9- شروع لینک «دوره تربیت جنسی فرزندان» استاد مهکام
https://eitaa.com/khanevadehdini/1202
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
10- شروع لینک دوره «چالش های تولد فرزند جدید» استاد علی میری
https://eitaa.com/khanevadehdini/1213
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
11- شروع لینک دوره «بررسی روابط جنسی بین زن و شوهر» استاد حسین دهنوی
https://eitaa.com/khanevadehdini/1360
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
12- شروع لینک دوره «تربیت فرزند»استاد سعید عزیزی
https://eitaa.com/khanevadehdini/1409
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
13- شروع لینک دوره"سوالات خواستگاری" استاد داودی نژاد
https://eitaa.com/khanevadehdini/1759
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
14- شروع لینک دوره"خانه آرام من" استاد محمد شجاعی
https://eitaa.com/khanevadehdini/1862
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
15- شروع لینک دوره"تربیت نسل آینده" استاد تراشیون
https://eitaa.com/khanevadehdini/3413
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
۱۶- شروع مباحث و فایل های صوتی"تعارضات بین زوجین،علل و راههای برون رفت از آن"
https://eitaa.com/khanevadehdini/3600
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
این دوره های رایگان در حال تکمیل هست.
شاید با چند دقیقه وقت گذاشتن برای نشر بتوانید یک زندگی را نجات دهید، پس تا حد توان نشر دهید.
ان شاءالله برایتان باقیات الصالحات باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
هرآنچه از خدا میخواهید
با واسطه از شهدا
در نماز اول وقت طلب کنید...
✍🏻شهید محمد کاوه
mashghe_eshgh310
هدایت شده از عباس موزون
21.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تیزر فصل پنجم برنامه «زندگی پس از زندگی»
🔸فصل پنجم مجموعه «زندگی پس از زندگی»
از یک روز قبل از ماه مبارک رمضان
هر روز ساعت ۱۷
مهمان نگاه شما بزرگواران خواهد بود.
🕔 پخش اصلی: ساعت ۱۷
🕐 بازپخش اول: یک بامداد تا دو نیم بامداد روز بعد
🕛 بازپخش دوم: دوازده ظهر تا یک و نیم عصر روز بعد
🔸شبکه چهار سیما
پربینندهترین برنامه رمضانی سیما در سال گذشته و گذشته و گذشته
«زندگی پس از زندگی»
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی
#نور
#جاودانگی
#ماه_رمضان
#شبکه_چهار
#تیزر_دوم
#فصل_پنجم
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🎥چراغانی شروع ماه رمضان در محل های مسلمان نشین لندن😍