❤️نماز حاجت
🔶سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که
👈🏻در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح)
👈🏻و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود 🔰و پس از سلام نماز،
👈🏻صد بار صلوات بفرست و
👈🏻صد بار آل ابى سفیان را لعنت کن
👈🏻صد مرتبه استغفار نما و 🔸 آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).
📖 اقبال، صفحه 587.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 چرا در کربلا، بعضیا تونستن بمونن پای امام، و خیلیها نتونستن؟
💢 چرا همین الآن، بعضیها رسیدن به همراهی با امام زمان علیهالسلام و ما هنوز نرسیدیم؟
استاد_شجاعی
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
#بخوانید
ونشر دهید
🔹تا الان همچین روضه ای شنیده بودی؟
اونم از زبان امام سجاد(ع)😭😔
🏴 هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام😭
▪️از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سختترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... 😔
امان از شام! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اَسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
۱. ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
۲. سرهای شهداء را در میان کجاوههای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیهماالسلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و امکلثوم (علیها سلام) نگه داشتند 😭و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند😭 و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم چارپایان قرار میگرفت.😭😭😭
۳. زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.😭😭
۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند😔 و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»😭
۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند.😭😔
۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.😔😭
۷. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...😭
رمز المصیبه به نقل از تذکره الشهدا ص 411
😭😭😭😭😭
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 ترانهٔ Drink Some Water (کمی آب بنوش)
▫️به معانی توجه کن
خیلی قشنگه👌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
#دعائی_سریع_الاجابه_از_حضرت_علی علیه السلام
#دعائی کہ ضامنش حضرت علیست
✍🏻روایت شده ڪہ مردے خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) شکایت کرد از دیر شدن جواب دعایش فرمود چرا نمیخوانی دعاے سریعالاجابه را پرسید که آن کدام دعا است فرمود بگو↯↯
🌺🍃اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِاِسْمِکَ الْعَظیمِ الْأَعْظَمِ الْأجَلِّ الْأَکْرَمِ الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهانِ الْمُبینِ الَّذی هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ وَ
نُورٌ فی نُورٍ وَ نُورٌ عَلی کُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ فَوْقَ کُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ تُضییءُ بِهِ کُلُّ ظُلْمَهٍ وَ یُکْسَرُ بِهِ کُلُّ شِدَّهٍ وَ کُلُّ شَیْطانٍ مَریدٍ وَ کُلُّ جَبّارٍ
عَنیدٍ لاتَقَرُّبِهِ اَرْضٌ وَ لایَقُومُ بِهِ سَماءٌ وَیَاْمَنُ بِهِ کُلُّ خائِفٍ وَیَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ کُلِّ ساحِرٍ وَبَغْیُ کُلِّ باغ وَحَسَدُ کُلُّ حاسِدٍ وَیَتَصَدَّعُ
لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّوَ الْبَحْرُ وَیَسْتَقِلُّ بِهِ الْفُلْکُ وَ حَتّی حینَ یَتَکَلَّمُ بِهِ الْمَلَکُ فَلایَکُونُ لِلْمَوْجِ عَلَیْهِ سَبیلٌ وَ هُوَ اسْمُکَ الْأَعْظَمُ
الْأَعْظَمُ الْأَجَلُّ الْأَجَلُّ النُّورُ الْأَکْبَرُ الَّذی سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ وَاسْتَوَیْتَ بِهِ عَلی عَرْشِکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ وَاَسْئَلُکَ بِکَ وبِهِمْ اَنْ تُصَلَّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَکَذا.🌺🍃
🦋به جای کذا و کذا حاجت بخواهد.🦋
#صلوات برای فرج #امام_زمان عج الله
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خود مداح قشنگتر اجرا کرد 😍❤️
انگشتر باباشم دستش کرده😘
🔺عزیزم چه حسی گرفته
نیومدم بازی کنم، اومدم نوکری👌
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
.
#پندانه
«خراشهای عشق خداوند»
🌿 در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خندهکنان داخل دریاچه شیرجه زد .
مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد. ناگهان تمساحی را دید که بهسوی پسرش شنا میکرد .
مادر وحشتزده بهسمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا میزد.
پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود ، تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد.
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت ، تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت پسر در کام تمساح رها شود .
🌿 کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و بهطرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح کوبید و او را فراری داد.
پسر را به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند.
پاهایش با آروارههای تمساح سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
🌿 خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد.
پسر با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت:
این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای" عشق" مادرم هستند.
🌿 گاهی مثل یک کودکِ قدرشناس ، خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوستداشتنی هستند .
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕