30 Majlese Yazid- Sayer Vaqaye'.mp3
15.13M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🔹سایر وقایع مجلس یزید...
# یکی از رخدادهای تلخ و دلخراش شام این هست که: در مجلس یزید در حالی که کودکان و زنان آل عصمت با لباس اسیری گوشه مجلس ایستاده بودند،مردی شامی که سرخ رو بود برخاست و روبه یزید کرد و گفت یا امیرالمؤمنین.....
🔹بشنوید و بگریید 😭
وبرای خشنودی آقا امام زمان(عج) از ثواب انتشارش کوتاهی نکن.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
# رمان قصهی #دلبری
کتاب قصهی #دلبری، نوشتهی محمدعلی جعفری داستان زندگی و شهادت شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسرش، مرجان درعلی است.
🌸دربارهی رمان قصهی دلبری
روایتی متفاوت و خواندنی از زندگی شهید محمدحسین محمدخانی است.
🌸 او از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد، کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو می کند.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_یکم
جمله آوینی را می خواند:
((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد .
هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش!))
نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد.
می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا.
پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان.
خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!))
حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..!
باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند😭
آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم ..
مدام می گفتم:
((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای بایه اشاره کارا درست می شه!))😭
نگران خونریزی محمد حسین بودم.
حالت تهوع عجیبی داشتم ..
هی عق می زدم 😣 می دانم از استرس بود یاچیز دیگر ..
حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت:
((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه .
احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!))
باورم شده بود..
سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود💔
می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد..
چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد ..
انگار درچشمم لامپی روشن کردند ..
یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:
((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/
دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین))
بغضم ترکید ..😭
می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!))
بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع ..
یاد روضه خواندن هایش😭
هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
به وقت شیدایی💕
#قصه_دلبری #قسمت_هفتاد_و_یکم جمله آوینی را می خواند: ((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_دوم
دیدم نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم ، وصل کردم به روضه ارباب..💔
نمی دانم کجابود ..
باید ماشین را عوض می کردیم.
دلیل تعویض ماشین راهم نمی دانم!😣
حاج آقا زود تراز ما پیاده شد.
جوانی دوید جلو ، حاج اقا را گرفت در بغل وناغافل به فارسی گفت:
((تسلیت می گم!))
نفهمیدم چی شد...
اصلا این نیرو از کجا امد که توانستم به دو خودم را برسانم پیش حاج اقا...
یک حلقه از اقایان دوره اش کرده بودند ..
پاهایش سست شد و نشست!
نمی دانم چطوراز بین نامحرمان رد شدم.
جلوی جمعیت یقه اش را گرفتم!
نگاهش را از من دزدید..
به جای دیگر نگاه می کرد ..
بادستم چانه اش را گرفتم وصورتش را اوردم طرف خودم!
برایم سخت بود جلوی مردها حرف بزنم .
چه برسد به اینکه بخواهم داد بزنم ..
گفتم:((به من نگاه کنید!))
اشک هایش ریخت😭
پشت دستم خیس شد...
با گریه دادزدم:((مگه نگفتین خونریزی داره؟ اینا دارن چی می گن؟))😭
اشکش را پاک کرد ..
باز به چشم هایم نگاه نکرد و گفت:((منم الان فهمیدم!))
نشستم کف خیابان ..
سرم را گذاشتم روی سنگ های جدول و گریه کردم😭😭
روضه خواندم ..
همان روضه ای که خودش درمسجد راس الحسین علیه السلام برایم خواند:
((من می روم ولی ، جانم کنار توست ..
تاسال های سال ، شمع مزار توست ..
عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان قدکمانم ..
نگرانم عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان مهربانم..!
#رمان_شهید_محمد_خانی✨
🍃🍂↶ عــهــد ثـــابـت ↷🍂🍃
☜ روز #دوشـنـبــه☟
🌸🍃 اذکــ📿ــار روز
◽️⇦ #یاقٰاضِـیالْحٰاجٰاٺ 100مرتبه
◽️⇦ یـا لطیـف 129 مرتبه
🌸🍃 سـوره روز
◽️⇦ سوره مبارکه #شـرح
↶ به جهت وسعت رزق ۴۱ مـرتبه
خوانده شود مراد حاصل میشود
🌸🍃 ادعیـه و زیـارت روز
🔹 دعـای روز دوشنبـه
🔷 زیـارت امیـن الله
🔹 دعـای معـراج
🌸🍃 نـمـاز روز دوشنبـه
◽️ده رکعت نماز بجا آورد
◽️در هر رکعت بعد از سوره حمد
◽️ده مرتبه سوره توحید
↶ حق تعالی در روز قیامت برای او
نوری قرار دهد که روشنایی دهد موقوف را
تا غبطه برند بر او خلق خداوند در آن روز
【 تـوسـل روز #دوشنبـه 】
✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
🍃🌸یا اَبا مُحَمَّـدٍ یا حَسَـنَ بْنَ عَلِی
اَیُّهَـا الْمُجْتَبى یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
🍃🌸یا اَبا عَبْـدِاللهِ یا حُسَیْـنَ بْنَ عَلِی
اَیُّهَا الشَّهیـدُ یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
🪴وَاجْعَلْنا مِمَّنْ تَقِرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ
و ما را از آناني قرار ده
كه چشمش به ديدار حضرتش
روشن شود
🪴وَاَقِمْنا بِخِدْمَتِهِ
ما را به خدمتش بگمار
🪴وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّتِهِ
و بر آيينش بميران
🪴وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِ
و در گروهش محشور گردان
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕