【 تـوسـل روز #دوشنبـه 】
✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
🍃🌸یا اَبا مُحَمَّـدٍ یا حَسَـنَ بْنَ عَلِی
اَیُّهَـا الْمُجْتَبى یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
🍃🌸یا اَبا عَبْـدِاللهِ یا حُسَیْـنَ بْنَ عَلِی
اَیُّهَا الشَّهیـدُ یَابْنَ رَسُـولِ اللهِ
یا حُجَّـةَ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ
یا سَیِّـدَنـا وَ مَـوْلانـا
اِنّـا تَوَجَّهْنـا وَاسْتَشْفَعْنـا
وَ تَوَسَّلْنـا بِکَ اِلَى اللهِ
وَ قَـدَّمْنـاکَ بَیْـنَ یَـدَىْ حاجاتِنـا
یا وَجیهـاً عِنْـدَاللهِ اِشْفَـعْ لَنا عِنْـدَالله
🪴وَاجْعَلْنا مِمَّنْ تَقِرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ
و ما را از آناني قرار ده
كه چشمش به ديدار حضرتش
روشن شود
🪴وَاَقِمْنا بِخِدْمَتِهِ
ما را به خدمتش بگمار
🪴وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّتِهِ
و بر آيينش بميران
🪴وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِ
و در گروهش محشور گردان
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
💌 #کــلامشهـــید
🌹شهـــید ابراهیم همت:
🌱انسان يک تذکر در هر ٤ ساعت
بخودش بدهد بد نيست،
بهترين موقع! بعد از #نماز وقتی سر به سجده میگذاريد، مروری بر اعمال صبح تا شب خود بيندازد
آيا کارمان برای رضای #خدا بود؟
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
15.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین۲۶
ماجرا؎ یکے از پـزشـکان
در سـفر پیادھروی ڪربلا💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
▪️چند روزِ تمام، زیر نظرش داشتم.
اصلا لب به آب نمیزد!
خیلی تعجب کردم.
«آخر این پیرمرد، در این گرمای نجف، چطور تشنهاش نمیشود؟!»
یک روز خواهش کردم رازش را بگوید.
اولش طفره رفت.
اما بالاخره به زبان آمد.
گفت:
برای دیدن امام زمان علیه السلام نذری کرده بودم:
چهل شب چهارشنبه، مسجد سهله.
چهل هفته تمام شد، اما خبری نشد.
من ولی از سهله دل نکندم.
یک شب، موقع بازگشت از سهله، تشنگی شدیدی سراغم آمد.
نه آبِ خوردن داشتم، نه تاب رفتن.
تاریکی شب و تشنگی لب امانم را برید.
متوسل شدم به صاحب سهله.
ناگهان آقایی مقابل چشمم ظاهر شد.
سه دانه خرما تعارفم کرد.
به خودم گفتم:
دارم از تشنگی میمیرم، حالا خرما هم بخورم؟!
اصرار کرد.
خرمای اول را که خوردم خنکی همه وجودم را گرفت!
خرمای دوم، بیشتر.
خرمای سوم، اثری از عطش نگذاشت.
با آن آقا راه افتادم.
چند قدم بعد، خودم را مقابل مسجد کوفه دیدم.
حیرت کردم.
«این آقا کیست؟
چطور ظرف چند لحظه مرا به مقصد رساند؟!»
نگاه کردم.
دیگر آن آقا کنارم نبود.
از آن شب، دیگر تشنگی سراغم نیامد.
📚 برگرفته از العبقري الحسان، ج۶، ص۸۰۱.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تا_اربعین
💠این همه زیبایی رو
کجا سراغ داری؟😍
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
@inmania_thim 💕