eitaa logo
به وقت شیدایی💕
128 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
18 فایل
به وقت شیدایی💕 ✨⏱💕 زمانی برای فروگذاردن تمام تعلقات دنیایی ورهایی از آنچه بالِ جان را برای پرواز به فضای عشق الهی بسته. اینجا به اوج آسمانی که شهدا سیر کرده اند،سفرکن🕊.... 💫✨ @inmania_thim 💕 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امروز از خدا میخوام 🌿در بازی زندگی 🌸برنده همیشگی باشید 🌿چرخ روزگار بکامتون 🌸دنیا بروفق مرادتون 🌿و لبخند همیشه 🌸روی صورت ماهتون باشه ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾ س🤚لام صبح بهاریتون بخیر ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_1152921504638256815.mp3
7.81M
"لبخندبزن"، به ديروزهایی كه گذشت به امروزي كه به خوبي ميگذرد و به فرداهای زيبايي که منتظر تو هستند ...(با توکل و امید به خداوند مهربان)🌹❤️ سلام،صبحتون زیباااا ┄┅❅❁❅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر به اطرافمان نگاه کنید چیزهای بیشماری برای شکرگزاری پیدا می‌کنید اگر موهبت‌هایی که در زندگی دارید را ببینید و از عمق جان سپاسگزار آنها باشید موهبت‌های بیشتری را به سمت خود جذب می‌کنید چیزهایی را که دارید ببینید و روی چیزهایی که ندارید تمرکز نکنید به سلامتی که دارید توجه کنید وقتی بیمار هستید حاضرید از همه چیز بگذرید ولی سالم باشید وقتی دندان درد دارید وقتی دچار سردرد می‌شوید هیچ چیز برایتان لذت‌بخش نیست اگر دقت کنید داشته‌های بیشماری برای سپاسگزاری دارید کافیست کمی دقیق‌تر نگاه کنید شما با متمرکز کردن ذهن خود بر قلبتان در هنگام گفتن واژه سپاسگزارم خواهید توانست تا عمق احساس قدرشناسی را با تمام وجودتان درک کنید پژوهش‌های علمی نشان می‌دهد که وقتی شما احساس قدرشناسی می‌کنید با تمرکز بر قلبتان ضرب آهنگ تپش قلب به گونه‌ای با سرعت یکنواخت می‌شود که سبب بهبود سیستم ایمنی بدن و سلامتی‌تان خواهد شد ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من این فیلم رو پخش میکنم و آبروریزی میشه هاااا 🎙 ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت شیدایی💕
‍ 🌷 #دختر_شینا قسمت 75 ✅ فصل شانزدهم 💥 فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگا
‍ 🌷 – قسمت 6⃣7⃣ ✅ فصل شانزدهم 💥 زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد! این‌بار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری ا‌ست‌ها » قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداری‌ام بود نیامده بود. شام بچه‌ها را که دادم، طفلی‌ها خوابیدند. اما نمی‌دانم چرا خوابم نمی‌برد. رفتم خانه‌ی همسایه‌مان، خانم دارابی، خیلی با هم عیاق بودیم، چون شوهر او هم در جبهه بود، راحت‌تر با هم رفت‌وآمد می‌کردیم. 💥 اغلب شب‌ها یا او خانه‌ی ما بود یا من به خانه‌ی آن‌ها می‌رفتم. اتفاقاً آن شب مهمان داشت و خواهرشوهرش پیشش بود. یک‌دفعه خانم دارابی گفت: « فکر کنم امشب بچه‌ات به دنیا می‌آید. حالت خوب است؟! » گفتم: « خوبم. خبری نیست. » گفت: « می‌خواهی با هم برویم بیمارستان؟! » به خنده گفتم: « نه... این دفعه تا صمد نیاید، بچه دنیا نمی‌آید. » 💥 ساعت دوازده بود که برگشتم خانه‌ی خودمان. با خودم گفتم: « نکند خانم دارابی راست بگوید و بچه امشب دنیا بیاید. » به همین خاطر همان نصف‌شبی خانه را تمیز کردم. لباس و وسایل بچه را آماده گذاشتم. بعد رفتم بخوابم. اما مگر خوابم می‌برد. کمی توی جا غلت زدم که صدای در بلند شد. 💥 خوشحال شدم. گفتم حتماً صمد است. اما صمد کلید داشت. رفتم و در را باز کردم. خانم دارابی بود. گفت: « صدای آژیر آمبولانس شنیدم، فکر کردم دردت گرفته، دنبالت آمده‌اند. » گفتم: « نه، فعلاً که خبری نیست. » خانم دارابی گفت: « دلم شور می‌زند. امشب پیشت می‌مانم. » 💥 هنوز نیم‌ساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعاً درد دارد سراغم می‌آید. یک ساعت بعد حالم بدتر شد. طوری که خانم دارابی رفت خواهرشوهرش را از خواب بیدار کرد، آورد پیش بچه‌ها گذاشت. ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین‌ که معاینه‌ام کردند، مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد. ادامه دارد... ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @inmania_thim 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا