#شهـیدانه🥀
از دهانش پرید که ؛
" تو بالاخره از طریقِ این چشمهات
شهید میشی..."🌻
چشمهاش دࢪخشید و پرسید :
چࢪا...؟گفت:
چون خدا به این چشمها
هم جـمال داده هم کـمال...😇
این چـشمها در ࢪاھ خدا
بیداری زیاد کـشیدھ...
اشـک هم زیاد ریختھ...
شهادت به تو میاید...📿🤲🏻
#شهید_محمدابراهیمهمت. . . ]
#چشمهایش✨
هدایت شده از جاماندگان از قافله عشق 🦋
#آری_برادر_اینچنین_بود
«او»
#شهید_زاهدی
♦️ از برای آنکه بهشت، تنها بهایش بود؛
🍃 قرار شد نماز سیدرضی را آقا بخوانند. بامدادِ پنجشنبه هفتم دی ماه ۱۴۰۲، در یک روزِ سردِ زمستانی، خانواده شهید به همراه عدهای از فرماندهان و سرداران منتظر بودند. «او» هم گوشهای ایستاده بود. ساکت و آرام. آقا که تشریف آوردند، چند قدمی هم عقبتر از آن جا که ایستاده بود، رفت. آقا بعد از تفقد و تسلیت به خانواده شهید سید رضی، مشغول صحبت با برخی فرماندهان شدند.
👈 «او» باز هم عقبتر رفت و دور شد. سرمای زمستان تهران، بهانه خوبی به دستش داده بود تا خودش را خوب و زیاد بپوشاند. کلاهی بر سر تا روی چشمها گذاشته و دکمههای اورکت را هم تا بالا بسته بود.
🍃 در بین صحبت آقا با فرماندهان، رهبر از زبان یکی از سرداران، متوجه حضور «او» شدند. با تأکید جویا شدند: مگر «او» اینجاست؟ گفتند: بله و زود «او» را صدا زدند تا جلو بیاید. با آرامش و سکوت و تواضع جلو آمد. سلام و دستبوسی کرد و احوالپرسی مختصری. بعد خیلی تند و سریع عقب رفت؛ عقبتر از قبل. انگار نمیخواست حتی به اندازه #ذرهای دیده شود. نمیخواست زحمتی درست کند. نمیخواست به قدر
#پر کاهی هم بار باشد.
🍃نماز را هم صف آخر خواند. دور و مخفیانه ... انگار عادت کرده که حتی سر و صدای کوچک و ریزی هم نداشته باشد. نماز تمام شد و «او» باز هم دور و غریب و تنها. حالا تابوت را بلند کردند برای تشییع تا بیرون بیت رهبری. «او» با #چشمهایش یار و همرزم دیرینهاش را بدرقه میکرد، گویا با همان چشمها داشت با او #حرف میزد و قرار و مدار میگذاشت، شاید هم قرار و مدارهای قبلی را یادآوری میکرد.
🍃 در همین بین، اهل دلی که در جمع بود به چند جوان و نوجوان اطرافش توصیه کرد: "بروید و خوب و سیر تماشایش کنید؛ شاید دیگر «او» را نبینید".
🍃 به آن بندهی خدا عرض ادب کردم و گفتم: "از «او» چه دیدید که چنین توصیهای داشتید؟"
گفت: "او مجسمه اخلاص است. به اندازه ذرهای اجازه بروز و ظهور نفس نمیدهد. کامل رامش کرده. با این همه بیادعاست!" بعد ادامه داد: "اما طولی نمیکشد ... این اخلاص اجرش فقط یک چیز است".
🍂 سه ماه بعد، دوشنبه بیست و یک رمضان، سیزده فروردین ۱۴۰۳ بود که خبر بهشتیشدن «او» آمد. باز مسجل شد که بهشت را به بها بدهند؛ نه به بهانه!
🍀 «او»، #شهید محمدرضا زاهدی، فرمانده و سردار بزرگ و بلند بالا اما #بیادعای سپاه سرافراز اسلام و ایران بود.
#آری_اینچنین_بودبرادر
🍃اللهم صل علی محمد وآل محمد
#همه_مدیون_شهدا_هستیم
#دفاع_مقدس
#فلسیطن
#قدس_غزه_سردارانِ_شهید
کانال بچه های جبهه وجنگ
جاماندگان
@seYed_Ekhlas🇮🇷