شنبه ۱۴۰۳۰۶۰۳.m4a
9.82M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 اسرار عدد ۴۰ و اربعین
🗓 شنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
1. اسرار عدد 40 (اربعین) در علوم غریبه
یکی از اسرار محیرالعقول قرآن کریم علم عدد و علم حروف است و باز اهمیت علم حروف و علم عدد و تبدیل حروف به عدد و همچنین تبدیل عدد به حروف در علوم غریبه و جفر و طلسمات حائز اهمیت است ما در قرآن کریم اعدادی داریم که این اعداد از تقدیس ویژه¬ای برخوردارند مثل عدد "أحَد" در {قل هو الله احد} در قرآن {قل هو الله احد} و همچنین عدد 5 و خمس و عدد 7 در سبع سماوات عدد 9 در تسعة آیات عدد 12 در اثنی عشر شهرا فی کتاب الله و عدد 14 و عدد 19 در بسم الله الرحمن الرحیم
2. چهله نشینی و نیرو های بالقوه روح را به فعل در آوردن
خداوند اعلی انسان را به گونه خلق کرده است که در خود سازی و صعود باید به عدد 40 اهمیت ویژه¬ای بدهد و به این عدد در فعلیت یافتن استعدادهای درونی انسان و کامل شدن ملکات اخلاقی و پیمودن درجات معرفت تاثیر بسزایی دارد یعنی خداوند قدرت¬های زیادی در روح انسان بالقوه قرار داده است که اگر انسان بخواهد این نیروهای قوی را به فعلیت در آورد یکی از برنامه¬های آن چله گرفتن است لذا همانطوری¬که گفتم خدا در سوره اعراف آیه 142 حضرت موسی را با 40 به کامل شدن بیان می¬کند
3. چهله گرفتن و به کشف و شهود رسیدن
در کتاب عیون الاخبارالرضا صفحه 169 حضرت می¬فرمایند:
مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعينَ صَباحا جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ
یعنی هرکس خالص کند برای خداوند چهل صباح خودش را خداوند جاری کی¬کند طَبَق های حکمت را از قلبش به زبانش
علما معتقدند که بعد از چهل صباح انسان به کشف و شهود می¬رسد اگر خالصانه این چهله را بگیرد حجابها از جلوی چشمش کنار می¬رود و به آنجا می¬رسد که خدا می¬داند. مرحوم ملاصدرا می¬گوید فقط پیامبران و ائمه طاهرین و اولیاء الهی از راز عدد 40 باخبرند
حافظ چه زیبا می¬گوید
شنیدم ره¬رویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای سوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
4. در این تقویت روح، روح با عالم ذر و عالم برزخ تماس می¬گیرد
5. ارتباط با ارواح در سه سطح
• اول سطح عالی
• دوم سطح متوسط
• سوم سطح بالا
6. ارتباط روحی با روح «دانته» و انقلاب روحی برپا شدن در اروپا و غرب
پس از مرگ «دانته» متوجه شدند که سیزده بند کتاب «بهشت کمدی الهی» گمشده در کوشش طولانی برای پیدا کردن آن به نتیجه رسیدند و بالاخره *** موفق به تمام کردن آن نشده است یاران و وارثین «دانته» از فعالیت¬های خود برای پیدا کردن قسمت های گمشده به این نتیجه¬ای نرسیدند و معتقد شدند که خدا فرصت کامل کردن این اثر بزرگ را به او نداده است «ژاکوپو» و «پیرو» پسران «دانته» به فکر افتادند کتاب را خودشان کامل کنند و سر انجام «ژاکوپو» که خیلی علاقه¬مند بود تمام آن قسمت¬های گم شده را بنویسد پدر را در خواب می¬بیند و او دربارة خوابش چنین می¬گوید: پدرم را در لباس ژنده¬ای دیدم که صورتش فوق العاده نورانی بود من به او گفتم مگر تو زنده هستی؟ او جواب داد بلی من زنده ام او از پدرش سوال می¬کند شما کتاب کمدین الهی را تکمیل کرده¬اید؟ او جواب می¬دهد بلی او می¬گوید چرا هیچ اثری از آن نیست؟روح پدر در خواب جواب می¬دهد، به دنبال من بیا من به دنبال او رفتم او داخل اطاق رفت که قبلاً پدرم هروقت می¬خواتس بخوابد به آن اطاق می¬رفت و یکی از دیوار ها را لمس کرد و گفت اینجا است آن چیزی که شما به دنبال آن زیاد گشته¬اید ژاکوپو از خواب بر می¬خیزد و به سراغ دوست دانته یعنی «ژیاردینو» می¬رود و با او به خانه قبلی دانته که ورثه پس از مرگ دانته فروخته بودند می¬روند و دانته در همان خانه جان سپرده بود پس از درمیان گذاشتن با مالک جدید به اطاقی در خواب دیده بودند رفتند ملاحظه کردند پشت یک قاب عکس دریچه است که قبلاً به آن توجه نداشتند آنها پس از باز کردن آن دریچه یک مشت کاغذ مرطوب پیدا کردند که معلوم بود مدت طولانی در آن دریچه مانده است و بعد از تمیز کردن مشخص شد که سیزده بند کمدی الهی است
اول متوجه شدن 13 بند از کتاب کمدی الهی مفقود است
دوم دو پسر داشته «ژاکوپو» و «پیرو»
سوم ژاکوپو پدر را خواب دید و حقایق فاش شد
به نقل از کتاب معاد انسان و جهان
#شنبه #اربعین #چهل #۴۰
یکشنبه۱۴۰۳۰۶۰۴.m4a
8.75M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 اسرار عدد ۴۰ و اربعین
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۴
1. حضرت موسی در چهله نشینی به میقات رب می¬رسد
{وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}
2. ما هم می¬توانیم در اثر چهله نشینی به کشف و شهود برسیم
مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً جَرَت يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ
3. در اثر چهله نشینی انسان از خواب بیدار می¬شود
لنَّاسُ نِیامٌ فَاِذَا ماتُوا انْتَبَهُوا
4. در اثر چهله نشینی انسان عوالم را می¬بیند
مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا
در اثر چهله نشینی وقتی روح انسان خودش را از ماده کثیف این عالم نجات داد و روی پای خودش ایستاد همیشه می¬خواهد باز به عالم ملکوت برگردد
روزها فكر من اين است و همه شب ها سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به كجا مي روم آخر ننمايی وطنم
مرغ باغ ملکوتم نی¬اَم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته¬اند از بدنم
ای خوش آن روز از این منزل ویران بروم
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
5. اولیاء خداوند طلب مرگ می¬کنند (خطاب به قوم یهود)
{قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}
بگو اگر شما می¬پندارید که سرای آخرت "الدار الآخره" از آن شماست (و شما بهشتی) هستید و خودا همه نعمت¬های آن را فقط برای شما ذخیره کرده است پس از خداوند طلب مرگ کنید اگر شما راست می¬گویید
سوره جمعه آیه 6
{قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}
بگو ای یهودیان اگر شما می¬پندارید که از اولیاء خداوند هستید و مردم دیگر اولیاء خداوند نیستند پس (از خداوند) طلب مرگ کنید اگر راستگو هستید
6. مرگ آرام
مرگ اختیاری ولی خدا در راه مشهد (داستان حاج مومن دوست آیت الله دستغیب)
دوستی داشتم از اهل شیراز بنام حاج مؤمن، او می¬گفت: یکی از ائمه جماعت شیراز روزی به من گفت بیا باهم به زیارت حضرت علی¬بن موسی الرضا برویم و یک ماشین دربست اجاره کرد و چند نفر از نجّار در معیت او بودند، حرکت نموده به شهر قم رسیدیم و در آنجا یکی دو شب برای زیارت حضرت معصومه توقف کردیم و برای من حالات عجیبی پیدا می¬شد و ادراک بسیاری از حقائق را می¬نمودم بلاخره به طرف تهران و سپس به طرف مشهد مقدس حرکت کردیم. از نیشابور که گذشتیم دیدیم مردی به صورت عامی در کنار جاده به طرف مشهد می¬رود و فقط یک کوله پشتی با خود داشت. اهل ماشین گفتند: این مرد را سوار کنیم ثواب دارد، ماشین هم جا داشت ماشین توقف کرده چند نفر پیاده شدند و از آنجمله من بودم و مرد را به درون ماشین دعوت کردیم ولی او قبول نکرد تا بالاخره پس از اصرار زیاد حاضر شد سوار شود به شرط آنکه پهلوی من بنشیند و هر چه بگوید من مخالفت نکنم. سوار شد و پهلوی من ،نشست و در تمام راه برای من صحبت میکرد و از بسیاری از وقایع خبر میداد و حالات مرا یکایک تا آخر ،گفت و من از اندرزهای او بسیار لذت می بردم و برخورد به چنین شخصی را از مواهب پروردگار و ضیافت حضرت رضا علیه السلام دانستم تا کم کم به قدمگاه رسیدیم. عمر همه پیاده شدیم موقع غذا بود و من خواستم بروم و با رفقای خود غذا بخورم ولی او :گفت امروز با من غذا بخور! من نمیخواستم ترک رفاقت ،نمایم ولی چون ملزم شده بودم که از حرفهای او سر پیچی نکنم لذا بناچار موافقت نموده و با آن مرد به کناری رفتیم و نشستیم او از کیسه خود دستمالی بیرون آورد و نانی که گویا تازه بود با کشمش سبز بیرون آورد و شروع به خوردن کردیم و سیر شدیم و بسیار لذت بخش و گوارا بود. در اینحال :گفت حالا اگر میخواهی به رفقای خود سری بزنی و تفقدی بنمایی عیب ندارد من برخاستم و به سراغ آنها رفتم و دیدم در کاسه ای که مشترکاً از آن میخورند خون و کثافات است و اینها لقمه بر می دارند و میخورند و دست و دهان آنها نیز آلوده شده ولی خودشان نمیدانند چه میکنند و با لذت غذا میخوردند من هیچ نگفتم چون مأمور به سکوت در همه احوال بودم. به نزد آن مرد باز گشتم :گفت دیدی رفقایت چه میخوردند؟ تو هم از شیراز تا اینجا غذایت از همین چیزها بود و نمی دانستی غذای حرام و مشتبه چنین ،است از غذاهای قهوه خانهها مخور غذای بازار کراهت دارد: گفتم انشاء الله از این به بعد چنین می کنم. بعد :گفت حاج مؤمن وقت مرگ من رسیده است، من از این تپه بالا می روم و آنجا میمیرم این دستمال را بگیر و پولی که در آن است را صرف غسل و کفن من بنما و هر کجا را که آقای سید هاشم صلاح بداند آقای سید هاشم همان امام جماعت شیرازی بود که در معیت او به مشهد آمده بودند مرا دفن کنید . :گفتم آیا تو میخواهی بمیری؟ گفت: ساکت باش من می میرم و این را به کسی مگو سپس رو به مرقد مطهر حضرت ایستاد و سلام عرض و گریه بسیار کرد و گفت تا اینجا پابوس آمدم ولی سعادت بیش از این نبود که به کنار مرقد مطهرت مشرف شومان از تپه بالا رفت و من حیرت زده و مدهوش بودم گوئی زنجیر فکر و اختیار از کفم بیرون رفته بود. لحظاتی بعد به بالای تپه ،رفتم دیدم به پشت خوابیده و پایش را رو به قبله دراز کرده و با لبخند جان داده و گوئی هزار سال است که مرده .است از تپه پائین آمدم و به سراغ آقای سید هاشم و سایر رفقا رفتم و داستان را گفتم خیلی تأسف خوردند و از من مواخذه کردند؟ چرا به ما نگفتی و ما از این وقایع ما را مطلع ننمودی؟ و ما همه :گفتم خودش دستور داده بود واگر میدانستم که بعد از مردنش نیز راضی نیست، حالا هم نمی گفتم. تمام همراهان تأسف خوردند و همه با هم بالای تپه آمدیم و جنازه او را پائین آورده و در داخل ماشین قرار دادیم و به سمت مشهد رهسپار شدیم. حضرت آقا یک سره نزد یکی از علمای وارد مشهد مقدس شدیم. آنجا رفت و او را از این واقعه مطلع کرد او با جماعت بسیاری آمدند و جنازه را غسل داده کفن نمودند و بر او نماز خواندند و در گوشه ای از صحن مطهر دفن کردند و من مخارج را از دستمال میدادم چون از دفن فارغ ،شدیم پول دستمال نیز تمام شد نه یک ریال کم و نه زیاد و مجموع پول آن دستمال دوازده تومان بود
#یکشنبه #اربعین #۴۰
دوشنبه ۱۴۰۳۰۶۰۵.m4a
10.2M
سه شنبه ۱۴۰۳۰۶۰۶.m4a
9.9M
چهارشنبه۱۴۰۳۰۶۰۷.m4a
9.42M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 اسرار عدد ۴۰ و اربعین
🗓 چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۷
1. {وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ}
2. مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً جَرَت يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ
3. چهل سال گناه و توبه نکردن
اگر کسی 40 سال بر او بگذرد و توبه نکند شیطان بر صورت او مسح کرده است و دیگر او نجات نمیابد
سفینه البحار مجلد 1 صفحه 504، احیاء العلوم مجلد 3 صفحه 25
إذا بلغ الرجل اربعین سنه و لم یتب مسح الشیطان وجهه بیده و قال: بابی وجه من لا یفلح
و می¬گویند نام تو در صحیفه جُند من ثبت شده است
4. اصول کافی مجلد 2 صفحه 273
أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ عِيسَى بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنِ اِبْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ إِلاَّ وَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي اَلنُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِكَ اَلسَّوَادُ وَ إِنْ تَمَادَى فِي اَلذُّنُوبِ زَادَ ذَلِكَ اَلسَّوَادُ حَتَّى يُغَطِّيَ اَلْبَيَاضَ فَإِذَا غَطَّى اَلْبَيَاضَ لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»
5. در خود سازی، انوار الهی بر قلب می¬تابد
وقتی انسان خودش را خالص کرد و استعداد پیدا کرد از طرف خداوند انواری بر قلب چنین بنده¬ای می-تابد چنانکه در دعای عرفه سیدالشهداء می¬خوانیم: « أَنْت الّذی أَشرقت الأَنوار فی قُلوبِ أُولیائکَ حتّی عَرَفُوک و وحّدوک، وأنتَ الّذی أزلْتَ الأغیارَ عن قلوبِ أحبّائِک حتّی لم یحِبُّوا سِواکَ»
6. سوره شمس آیات 9، 8، 7
{وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (۸) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (9)}
قسم به نفس آدمی و قسم به آنکه او تسویه نمود سپس جور و تقوی را به او الهام نمود، رستگار شد هرکس نفس خود را تزکیه نمود، و محروم گشت هرکس نفس خود را با معصیت آلوده نمود.
قال امیرالمومنین:
اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی بِطَاعَتِکَ، وَ بَاطِنِی بِمَحَبَّتِکَ، وَ قَلْبِی بِمَعْرِفَتِکَ، وَ رُوحِی بِمُشَاهَدَتَکِ، وَ سِرِّی بِاسْتِقْلَالِ اتِّصَالِ حَضْرَتِکَ؛ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الإکْرَامِ
7. اللّٰهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِى مِنَ النِّفاقِ، وَعَمَلِى مِنَ الرِّياءِ، وَ لِسانِى مِنَ الكِذْبِ، وَعَيْنِى مِنَ الْخِيانَة
• داستان پسر هارون الرشید که از عالم برزخ به این دنیا می¬آمد
کتاب معاد آیت الله رفیعی قزوینی صفحه 58
یکی از علما و بزرگان می¬گوید من در مسجد الحرام بعد از نماز جمعه طواف می¬کردم در اثناء طواف دیدم یک شخصی با یک قیافه نورانی مشغول طواف است من آمدم جلو بایشان سلام کردم و گفتم می¬دانم که تو متجسدی یعنی جسد می¬شود صاحب روح مثل اول کار که بعد از چهار ماه و ده روز جسد شد صاحب روح حالا هم یک مرتبه روحی یک دقیقه به بدن پوشانید که بدن مثالی باشد این را می¬گویند روح متجسد می¬دانم روح متجسدی اما بگو بدانم شما که هستی گفت من از عالم برزخ هستم پسر هارون اللرشید هستم هفتصد سال است که برای طواف خانه، خدا می¬یایم یک پسری داشت هارون که یکی از زهاد نمره اول عصر خود بود از دستگاه سلطنت پدر بیرون رفته بود از روز یکشنبه تا روز جمعه مشغول عبادت بود روزهای شنبه می¬آیند میآمد عملگی میکرد توی گل کار میکرد برای خرجی يك هفته دستگاه هارون را رها کرده بود فعلگی میکرد اینطور شخصیتهای بارز بی نظیر این دنیا بخود دیده است خیلی هنراس ست تی کار هرکس نیست گفتم تو پسرهارون هستی که با آن قدرت ملکو که دارا هستی توانسته از دریچه عالم برزخ بیائی این عالم و خانه خدا را طواف کنی الحق که شایسته هستی آدمی که مرد و از دنیا رفت و دیگرد ستش از همه چیز این دنیا کوتاه میشود بیچاره میشود تو چه قوی و نیرومند و هنرمند هستی که از روزنه باريك عالم برزخ آمدی باین عالم و طواف میکنی خوشا بحالت خوب چرا از روز یکشنبه عبادت میکردی تا روز جمعه و روزهای شنبه را کار میکردی گفت برای اینکه خداوند عالم از روز یکشنبه شروع کرد بایجاد عالم چه آسمان چه زمین چه دریا چه افلاک چه روز چه شب تا روز شنبه تمام شد خلقت من هم در آن شش روز از یکشنبه تا جمعه بشکرانه این نعم لایتناهی الهی و خلقت عالم مشغول سجده و عبادت و شکرگذاری و نالید بدرگاه ربوبی بودم روز شنبه میروم دنبال کارپس شما از عالم برزخ تشریف آوردید و بازهم بان عالم خواهید رفت حالا همینطوریکه بعضی اشخاص فوق العاده بزرگ و توابع از عالم برزخ بدنیا میآیند ملائکه هم که مقام شان فوق مقامات است از عالم قدس لاهوت و ملاء اعلی باین دنیا فرود میآیند.
#چهارشنبه #اربعین #۴۰
پنجشنبه۱۴۰۳۰۶۰۸.m4a
8.8M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 تفسیر قرآن
🗓 پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
🎙 سخنران: استاد مهندس علی اصغر اکبری
#پنجشنبه #تفسیر_قرآن
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
📜 تفسیر قرآن
🗓 پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
صحیح بخاری مجلد 7 صفحات 9 ، 24 ، 194
والله لقد سم رول الله
یعنی بخدا سوگند رسول خدا را مسموم کردند و رسول خدا مسموم از دنیا رفت
تفسیر عیاشی مجلد 1 صفحه 224 حدیث 152
عن ابی عبدالله قال: عن عبدالصمدبن البشیر عن ابی عبدالله قال: قتدرون مات النبی او قتل افا ان ما تقل قتل {افا ان مات قتل ان قلبت اعقابکم} فاسم ان هما سقطاه قبل الموت فقلنا ناهما و ابوهما شر من خلق
جضرت صادق فرمودند می¬دانی که پیامبر به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا او را کشتند همانطوری که خداوند می-فرمایند {او در گذشته یا به قتل رسیده} او به وسیله سم دو زن به شهادت رسید قبل از مردنش و ما می¬گوییم آن دو نفر و پدرشان شر خلق الله هستند
در بحارالانوار مجلد 22 صفحه 516 و تاریخ انبیاء حدیث 23 و تفسیر نورالثقلین مجلد 1 صفحه 401 عن عبدالصمدبن بشیر عن ابی¬عبدالله قال: تدرون مات النبی او قتل؟ ان الله یقول افا ان مات ان قلبت علی اعقابکم فسم قبل الموت انهما سمتاه فقلنا ان هما و ابوهما شر من خلق الله
دقت کنید در تفسیر عیاشی آمده ان هما سقتاه
کتاب حیاه القلوب علامه مجلسی مجلد 1 صفحه 700
از حضرت صادق روایت کرده¬اند روز خیبر به رسول خدا زهر دادند یهودیان ماهیچه بزغاله¬ای را آبگوشت کرده خدمت پیامبر آوردند تا حضرت تناول کند کسانی با رسول خدا بودند آنها قبل از اینکه رسول خدا بخورد شروع کردند به خوردن اما وقتی رسول خدا لقمه ای برداشت و به دهانش گذاشت فهمید که مسموم است آن را زا دهان بیرون انداخت اما دونفر که با پیغمبر بودند آنها مردند...
رسول خدا هنگام موت فرمودند هیچ پیامبر و وصی پیامبر نیست مگر اینکه به شهادت از دنیا می¬رود و در روایت معتبر دیگر فرمودند: که زن یهودیه آن حضرت را زهر داد در ضراع گوسفندی و چون حضرت قدری از آن غذا تناول فرمود آن ضراء خبر داد که من زهر آلوده¬ام پس حضرت آن را انداخت آن زهر در بدن پیامبر اثر می¬کرد تا اینکه به همان علت از دنیا رفتند.
کتاب البدایه و النهایه ج 5 صفحه 171 تاریخ ابی الفدا ج 1 صفحه 153 تاریخ طبری مجلد 3 صفحه 224
همه نوشتند رسول خدا روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجرت از دنیا رفتند و تا 3 روز جنازه ایشان روی زمین بود و شب سوم جنازه او را دفن کردند
کتاب البدایه و النهایه مجلد 5 صفحه 270 طبقان ابن سعد مجلد 2 صفحه 179 العقد الفرید نوشته ابن عبد ربه مجلد 2 صفحه 251 تاریخ ابن خلدون مجلد 2 قسمت دوم صفحه 64
همه نوشته اند که جنازه رسول خدا سه روز و سه شب روی زمین بود سپس آن حضرت را شبانه دفن کردند
طبقات ابن سعد مجلد 2 قسمت 2 صفحه 88
شبی که رسول خدا را دفن می¬کردند همه در خانه های خود خوابیده بودند
کنزالعمال نوشته متقی هندی ج 3 ص 140
شبی که پیامبر را دفن می¬کردند یخین (عمر و ابی بکر) فرصت حضور در دفن را نداشتند
شماره بعد) آنچه که مسلم است یک کودتا بر علیه امامت امیرالمومنین علی و خاندان پیامبر بود و در مسند امام احمد حنبل مجلد 1 صفحه 52 تاریخ طبری ج 3 ص 210 سیره حلبی ج 3 ص 396
3 روز در مدینه شعار می¬دادند اقتلوا فلانا و یا شعار نی¬دادند قاتلوه
کتاب الامامه و السیاسه نوشته ابن قطیبه مجلد 1 صفحه 13
تنها فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین و دو فرزندش امام حسن و امام حسین بر تربت پدر اشک می¬ریختند و فاطمه زهرا می¬فرمودند یا ابتا یت رسول الله ماذا الغینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابوقهافه
یعنی ای پدرم ای رسول¬خدا چه کارهایی بعد از تو به ما کردند و چه ظلم هایی ابن¬خطاب و ابن¬ابوقهافه به ما نمودند
#پنجشنبه #تفسیر_قرآن