#سلطان_عبدالحمید ناصرالدوله هنگام تصدی ایالت #کرمان چندین سفر به #بلوچستان میرود و در یکی از این مسافرتها چند تن از سرداران بلوچ از جمله #سردار_حسین_خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان میکند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند.
چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به #دیفتری مبتلا میشود. حسین خان هر چه التماس میکند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند ناصرالدوله قبول نمیکند.
سردار حسین خان به افضل الملک، پیشکار فرمانفرما متوسل میشود. افضل الملک نزد فرمانفرما میرود و وساطت میکند، اما باز هم نتیجهای نمیبخشد. سردار حسین خان حاضر میشود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند، اما باز هم فرمانفرما نمیپذیرد.
افضل الملک به فرمانفرما میگوید: قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد؟ اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهی ندارد؟
#فرمانفرما پاسخ میدهد:
چیزی نگو که من، #نظم_مملکت خود را به پانصد تومان #رشوه سردار حسین خان نمیفروشم. پسر خردسال حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان میسپارد.
چند روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار میشود. هرچه پزشکان برای مداوای او تلاش میکنند اثری نمیبخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی میکنند و به فقرا میبخشند اما نتیجه نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان میدهد.
فرمانفرما در عزای پسر خود در نهایت اندوه بسر میبرد. در همین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما میشود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند میگوید:
#افضل_الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند میبایست فرزند من نجات مییافت.
افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری میدهد میگوید:
قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم #خدایی_هست و هم پیغمبری، اما میدانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد #گوسفند #رشوهی شما نمیفروشد.
نشانِ مومن را گفتند:
ولا یشمت بمصیبة؛ در غم کسی شاد نمیشود!
بعضی ها که تعداد کمی هم دارند، نه تنها شاد میشوند بلکه زخم زبان هم میزنند. عزیزان این رفتارها جدید نیست!
یادتان که نرفته بعد از آنکه به صورتِ وحشیانه جوانان کشورمان را بیخود و بیجهت در خیابان ها کشتند، همان بعضی ها گفتند: حقشان بود! ارزشی جماعت باید بمیرد! تازه این تمام حرفشان نبود. جشن میگرفتند و پایکوبی میکردند؟ مثل داستان الان کرمان شده است. با چشمان خودشان میبینند کودکی غرق در خون شده است. کودکی با گریه به دنبال جسد مادرش است و صورت تازهعروسی گلگون شده به خون اما باز هم در زمین دشمن بازی میکنند و میگویند: خوبشان شد. میخواستند نروند، اصلا حقشان بود.
این ها هم عجیب نیستند. این ها هم تکراریاند.
سر حسینع را که بریدند - لعنتخدابرآنها- چند شب پایکوبی کردند و جشن گرفتند! به جای دلداری دادن به رقیهس سه ساله، زخم زبان زدند و سر پدرش را به دستش دادند! قلب زینبس را دم به دقیقه با رفتارشان میسوزاندن.
آری؛ یزید و شمر سالهاست مرده اند، اما اخلاقشان همچنان ادامه دارد! خدا توفیق دهد اخلاقمان یزیدی نشود.
#ایران_تسلیت #کرمان #حدیث_سادات_مهدوی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#معارف_اسلامی 👈 عضوشوید.
@Islamimaaref