eitaa logo
حجاب من ۲
118 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
586 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 حجاب من 🇮🇷🇮🇷 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا سه میشمرم رندشون کنید😻✨↯💚| https://eitaa.com/joinchat/1147666452C09aa551c66
بسیجی... خوب‌مبارزه‌می‌کنـد؛ مجروح‌مےشود؛ +اماکم‌نمےآورد . . .✌️🏼💛 《هیچــۍ‌نمیتونہ‌جلودار‌؏شق‌یہ‌بچہ‌هیئتۍ‌باشہ》-🕊⃝⃡♡-• -خسٺگۍ‌ممنو؏🙂🚫^^ پآتوق‌بچہ‌بسیجۍ‌هآ♥️🖇عڪسآے‌گزارشیموݩ!! نجۆاے‌دلبࢪ😌♡ツ(:👇🏻 °•↻🦋 https://eitaa.com/joinchat/1147666452C09aa551c66
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗نگاه خدا💗 👇 بعد از کلاس خیلی خسته شده بودم. رفتم از کلاس بیرون حالم به یه هوای تازه نیاز داشت رفتم داخل محوطه یه کم نشستم بعد که حالم بهتر شد رفتم داخل کافه دانشگاه تا کلاس بعدیم شروع بشه اینقدر دل تنگ عاطفه بودم که گوشیمو دراوردم بهش زنگ زدم - الو عاطی عاطی: به خانووووم خانومااا چه طوری ؟ - عاطی کی میای ؟ عاطی: وااا چیزی شده ؟ - عاطی حالم خوب نیست دلم تنگ شده .حوصله خودمم ندارم. عاطی: من فردا میام - باشه اومدی بیا خونمون ،با هم حرف می زنیم. عاطی: باشه - فعلن من برم کلاسم داره شروع میشه بعد کلاس رفتم سمت خونه... اصلا حال و حوصله غذا درست کردن نداشتم یه یاد داشت نوشتم زد به در ورودی که بابا جون من حالم خوب نبود وقت غذا درست کردن نداشتم شرمنده رفتم تو اتاقم مغزم داشت میترکید دیدم گوشیم داره زنگ میخوره خاله زهرا بود حوصله جواب دادنشو نداشتم گوشیمو گذاشتم رو بی صدا ، دراز کشیدم چشمم به عکس مامان افتاد اشکم سرازیر شد مامان جون ببین با رفتن حال و روزمو چرا خدای تو منو نگاه نمیکنه این چه بخت شومیه که من دارم اینقدر گریه کردم که خوابم برد صبح با صدای زنگ ایفون بیدار شدم ،یکی دستشو گذاشته بود رو زنگ ولم نمیکرد رفتم پایین نگاه کردم دیدم عاطفه اس درو باز کردم با چه عصبانیتی داره میاد ،تو دستشم یه جعبه شیرینی بود خوابم میاومد چشمام به زور باز میشد عاطی: دختره دیونه معلوم هست کجاییی؟ دیگه میخواستم درو بزنم بشکنم -بروسلی هم شدی ما خبر نداشتیم پس... عاطی: گوشی وا مونده ت چرا خاموشه ،مجبور شدم زنگ بزنم واسه حاجی ،که گفت نوشته بودی حالت خوب نیست - نترس بابا ،نمردم که ،تازه میمردمم چرخه طبیعت همچنان ادامه پیدا میکرد عاطی: وااااییی از دست تو... - حالا بیا بریم بشینیم عاطی جان قربون دستت ،من تا برو دست و صورتمو بشورم یه چایی اماده کن عاطی:: وااااییی روتو برم هی (رفتم دست و صورتمو شستم اومدم تو آشپر خونه ) - به به چه کردی تووو خانوووم ،الان دیگه وقت شوهر کردنته. عاطی: مسخره.الان که فعلا باید تو تو فکر باشی وااااییی عاطی یادم ننداز حالم بده. عاطی: چی شده باز - هیچی بابا... آها به خاطر هیچی منو کشوندی اینجا نه؟ - میگم بهت بزار صبحانمو بخورم چشم خوب حالا شیرینی واسه چی آوردی ،نکنه شوهر گیر اوردی واسم اومدی خاستگاری عاطی: نه خیر... شما که باید دبه ترشیتونو اماده کنین... - عع پس مناسبتش چیه؟ عاطی: آبجیتون داره ادواج میکنه - برو بابا مسخره کی میاد تو رو بگیره عاطی: حالا که یکی پیدا شده - جونه سارا راست میگی؟ عاطی: جووونه سارا ( یه جیغ بنفشی کشیدم که عاطی دستاشو گذاشت رو گوشش) عاطی: دختره خل گوشمو داغون کردی ادامه دارد.... @lamachador🌹🍃
بسم رب العشـ❤️ـق رمان عاشقی ژانر پارت#۱ صبح باصدای آلارم گوشیم ازخواب بیدارشدم.ساعت ونگاه کردم شیش ونیم صبح بود.ازتخت پایین اومدم وبه سمت دستشوئی اتاقم رفتم.بعدارکارهای لازم اومدم بیرون ولباس خواب موبایه تیشرت استین سه ربع مشکی وشلوارسنبادی عوض کردم.موهاموشونه زدم وبستم.رفتم پایین.مامان داشت صبحونه آماده میکرد.باباهم نشسته بودصبحانه میخورد. من:سلام صبح به خیر.😊 بابا:سلام دخترنازم.بیابشین عزیزم.☺️ رفتم روی صندلی کناربابانشستم.دریاوآرین هم اومدن پایین. صبحانه رودرآرامش خوردیم.رفتم بالاتاحاضرشم برم دانشگاه. یه مانتومشکی تازیرزانو.شلوارکتان مشکی.مقنعه مشکی هم سرکردم.یه رژلب زدم وریملم به مژه هام کشیدم.ساعتموانداختم.گوشیموباکیف ازروی صندلی برداشتم ورفتم پایین.آرین بابابارفته بود.بعضی روزهابابامیرسوندش مدرسه.کلاس یازدهم بود.دریاهم سال اول دانشگاه بودوتجربی میخوندو۱۹سالش بود.منم ریاضی فیزیک میخوندم وسال سوم دانشگاه بودم. کفشاپوشیدم وبادریا به سمت پارکینگ رفتیم تاماشینوبردارم. دویست وشیش آلبالویی موازپارکینگ درآوردم وبه سمت خونه الهام رفتیم.انگارشده بودم راننده اتوبوس که بایدبه هرمقصدی که میرسه ایست کنه تامسافرسواربشه.😅تک انداختم تابیادپایبن. برای خواندن ادامه رمان توی این کانال عضوبشید😍 @fi_sabile_allah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا