- ژیپسوفیلا '
.
تو همانند آن خودکار مورد علاقهی جوهر
پس دادهام هستی، دوست داشتنی.
اما تمام زندگیام را لکه دار کردهای ..
[ کابوس ]
لعنت به او.
تمام دیشب را در ذهنم پرسه میزد
شب هم پا به رخت خواب نگذاشته کابوسش را دیدم.
شاید اگر چند شب گذشته، به خواب من می آمد نام آن دیدار را رویا میگذاشتم اما حالا میگویم کابوس. زیرا بعد از آنکه دلم را رنجاند برایم چُنان کابوس شده است.
از چندی پیش، با خود وعده کرده ام راجبش فکری نکنم و او را به منطقهی خیالم راه ندهم اما تمام اوقاتم را با یادش میگذرانم، خود را به زور در تمام لحظاتم جای میدهد.
حال که این متن را مینویسم در حیاط خانهیمان زیر نور ماه نشستهام، تمام سعیام را میکنم که لحظهای فکرم را از خیالش خالی کنم.
به قول خودش
چیست این اشرف مخلوقات که نمیتواند یک بار هم که شده موقعیت را باب میل خود پیش ببرد؟