در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
با عقلِ خود از عشق سخن گفتم و خندید
آری! خبر از بیخبری خواسته بودم..
#فاضل_نظری
از تو وقتی خواستی با خود همآغوشم کنی
چشم پوشیدم؛ که ترسیدم فراموشم کنی
سرو عریانی که با پاییز میآمیخت گفت:
کاش پیش از برف با آتش کفنپوشم کنی
باد روشن میکند خاکستر افسرده را
شعلهورتر میشوم هرقدر خاموشم کنی
تلخی و شیرینی دشنام و لبخندت یکیست
باز کن لب تا به سحر عشق مدهوشم کنی
من نمیمانم میان برزخ وصل و فراق
باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی
#فاضل_نظری
نسبتِ عشق به من، نسبتِ جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من؟
#فاضل_نظری
ما را توان ترجمه اشک و آه نیست
اینشرححال دل به زبانهایدیگر است
#فاضل_نظری
مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر!
اینقدر میازار من سوختهجان را
گر نیست به جز خون جگر مزد من از عشق
بر شانه چرا میکشم این بار گران را
جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل
دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را
راضی به عذاب دگران نیستم اما
گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را
#فاضل_نظری
#شعر
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه ی تنهایی نیست؟
#فاضل_نظری
البته فکر کنم این شعر فاضل👇 برای امشب بهتر باشه:
مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر!
اینقدر میازار من سوختهجان را
گر نیست به جز خون جگر مزد من از عشق
بر شانه چرا میکشم این بار گران را
جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل
دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را
راضی به عذاب دگران نیستم اما
گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را
#شعر
#فاضل_نظری
کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر
بهانه است؟ چه بهتر! بهانه را بپذیر
چو برده ای که امیدش به روز آزادی ست
صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر
پرنده بودن خود را مبر ز یاد ولی
کنون که در قفسی آب و دانه را بپذیر
نشاط عشق به رنج وجود می ارزید
ملال این سفر جاودانه را بپذیر
کسی برای ابد با کسی نمی ماند
زمانه است رفیفا! زمانه را بپذیر
#شعر
#فاضل_نظری