eitaa logo
روایتی‌نو | ✍سید سعید زهرایی
269 دنبال‌کننده
613 عکس
383 ویدیو
69 فایل
▪️کارشناس علوم سیاسی و اجتماعی ▫️پژوهشگر و مدرس 📌محور فعالیت: ۱.علوم سیاسی ۲.اندیشه‌ اسلامی ۳.مبانی انقلاب اسلامی ۴.اقتصاد مقاومتی ۵.امنیت ملی و بین‌الملل 🗞کانال پیشنهادی: @Fact_News1 📩راه ارتباطی: [کانال توسط ادمین مديريت می‌شود] @abdoreza885
مشاهده در ایتا
دانلود
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
با عقلِ خود از عشق سخن گفتم و خندید آری! خبر از بی‌خبری خواسته بودم..
از تو وقتی خواستی با خود هم‌آغوشم کنی چشم پوشیدم؛ که ترسیدم فراموشم کنی سرو عریانی که با پاییز می‌آمیخت گفت: کاش پیش از برف با آتش کفن‌پوشم کنی باد روشن می‌کند خاکستر افسرده را شعله‌ورتر می‌شوم هرقدر خاموشم کنی تلخی و شیرینی دشنام و لبخندت یکی‌ست باز کن لب تا به سحر عشق مدهوشم کنی من نمی‌مانم میان برزخ وصل و فراق باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی
نسبتِ عشق به من، نسبتِ جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟
ما را توان ترجمه اشک و آه نیست این‌شرح‌حال دل به زبان‌های‌دیگر است
مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر! اینقدر میازار من سوخته‌جان را گر نیست به جز خون جگر مزد من از عشق بر شانه چرا می‌کشم این بار گران را جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را راضی به عذاب دگران نیستم اما گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه ی تنهایی نیست؟
البته فکر کنم این شعر فاضل👇 برای امشب بهتر باشه: مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر! اینقدر میازار من سوخته‌جان را گر نیست به جز خون جگر مزد من از عشق بر شانه چرا می‌کشم این بار گران را جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را راضی به عذاب دگران نیستم اما گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را
کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر بهانه است؟ چه بهتر! بهانه را بپذیر چو برده ای که امیدش به روز آزادی ست صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر پرنده بودن خود را مبر ز یاد ولی کنون که در قفسی آب و دانه را بپذیر نشاط عشق به رنج وجود می ارزید ملال این سفر جاودانه را بپذیر کسی برای ابد با کسی نمی ماند زمانه است رفیفا! زمانه را بپذیر