eitaa logo
جهادیسم
324 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
758 ویدیو
17 فایل
درودی‌گرم‌و‌دوستانه‌به‌شما‌حکیمی‌فرهیخته😍 خوش‌اومدی‌به‌کانال‌خودت،جهادیسم☺️ اینجا‌حکم‌یک‌دست‌انداز‌ُداره😁 چون‌قراره‌به‌کلی‌از‌سوالات‌ذهنی‌مون‌پاسخ‌داده‌بشه‌ موضوعات‌اطرافمون‌رو‌به‌چالش‌بکشیم‌و‌ساده‌از‌کنارشون‌ردنشیم ادمین کانال 👈🏻 @ar_am_k
مشاهده در ایتا
دانلود
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ سلام بر دوستان محترم🌹 پارت امروز رو به صورت چندتا نکته مفصل😂 تقدیم می کنم ✅ اگر انسان بتواند درک درستی از خود داشته باشد، می تواند خدا را به درستی و با معرفت بشناسد. چون خدا شبیه انسان است. همان طور که انسان نه زن است و نه مرد، در واقع غیر از جسمش است و فقط و فقط هست، خدا نیز همینطور است. انسان شبیه چیزی نیست، یعنی چیستی ندارد، چیزی نیست که بتوان برای او محدوده مرزی ترسیم کرد، خدا نیز همینطور است. فرق ما و خدا در این است که ما(انسان) مخلوق خداییم و "هست" ما(بودن ما) تجلی "هست" خداست. ✅ برای اینکه "هست ما" شدت یابد، باید به "هست مطلق" متصل شویم و این با عبادات و انتخاب بزرگ که در پارت های اولیه توضیح داده شده باید انجام شود با این شرط که به قصد اتصال به خداوند انجام شود. ✅ همانطور که "روح و من" ما با جسم ما متفاوت است، اما روح نسبت به جسم یک تعلق خاطری دارد. مثلا وقتی بدن ما نیاز به غذا پیدا می کند، روح احساس گرسنگی می کند. گرسنگی، تشنگی، شنوایی، بینایی و... که از جنس ماده نیستند تماما مربوط به روح است نه جسم. مثلا وقتی تیغ جراحی به بدن برخورد کند، آن چیزی که درد می کشد روح است نه بدن، بخاطر همین موقع عمل جراحی بیهوشی تزریق می کنند و به وسیله آن مدیریت روح بر بدن را کم می کنند و در آن صورت روح دیگر درد را احساس نمی کند. حقیقت ما همان روح ماست و بدن ما در حقیقت ما دخالتی ندارد. ⬅️ آنچه در آینده خواهید دید... هستی انسان مرگ نمی پذیرد. منتظر پارت های جذاب آینده باشید☘ 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... من انسان فقط هست و تن او در حقیقتش نقشی ندارد... اگر دست ما قطع شود، "من" ما که ناقص نمی شود بلکه تن ما ناقص می شود. در واقع روح مدیریت آن دست را دیگر بر عهده نخواهد داشت. در واقع می بینیم که دست ما قطع شده. اگر بدن در تصادف نصف شود، هیچگاه نمی گوییم ما نیم من شده ایم بلکه "تن" ما نصف شده و همچنان می گوییم "من"، تن ماست که نصف شده، در واقع روح مدیریت نصف بدن را دیگر بر عهده نخواهد داشت. پس ما می بینیم که نصف بدن ما قطع شده. حال اگر کل بدن از مدیریت روح خارج شود، در آن صورت می گوییم این بدن، مرده است. روح دیگر مدیریت کل بدن را از دست خواهد داد. در واقع می بینیم که می میریم. کسی که از دنیا رفته، بدن او مرده است نه روح او. روح او فقط هست، چیزی که تغییر کرده این است که این بدن دیگر به درد "من" ما نمی خورده که بخواهد به این زندگی در دنیا ادامه دهند. در پارت قبل عرض کردیم که روح نسبت به بدن تعلق دارد. بدن ما محل ظهور برخی حالات و احوالات روح ماست. کسی که از چیزی ناراحت است، روح است که ناراحت شده اما بدن آن ناراحتی را بروز می دهد. در بدن ما، صورت نسبت به کف دست بیشتر می تواند احوالات روح ما را ظاهر کند. کسی که عصبانی شده، روح است که عصبانی شده اما صورت بدن این عصبانیت را بروز می دهد نه کف دست. پس حالات غیبی می تواند به این صورت در عالم ماده ظاهر شود.با توجه به این نکته مشخص می شود که معنی ظهور صفات الهی در عالم ماده یعنی چه. بعضی مکان ها نسبت به مکان های دیگر قابلیت بیشتری نسبت به ظهور صفات الهی دارند مثل مسجد الحرام و بعضی زمان ها نسبت به زمان های دیگر دارای برکت بیشتری هستند مثل شب قدر (مثل مثال ظهور حالات روح در بدن و مقایسه ظرفیت صورت یا کف دست در بروز احوالات روح). در انتها یک نکته را عرض می کنم: اگر دست مان را بالا ببریم، در واقع روح ماست که اراده کرده که دست بالا برود و دست بدن بالا می رود، یعنی تن در قبضه روح است و هیچ اراده ای در برابر اراده روح ندارد. حال اگر روح اراده کند، بدن هیچ نافرمانی در برابرش نخواهد داشت و طبق اراده ش عمل خواهد کرد، اگر خداوند اراده کند، روح ما هیچ اراده ای در برابرش نخواهد داشت و طبق فرمان عمل می کند. اگر خداوند اراده کاری کند، عالم و اموراتش در برابرش نمی توانند نافرمانی کنند و طبق اراده خدا عمل خواهند کرد. در اینجا متوجه معنی این جمله می شویم که یک برگ بی اذن خدا از درخت نمی افتد یعنی چه. امان از وقتی که خدا بخواهد کاری کند. اگر کسی در حق شما دعایی کند یا شما دعا کنید، برای خداوند اجابتش هیچ کاری ندارد، فقط کافی است اراده کند، زمین و زمان دست در دست هم خواهند داد تا کار شما درست شود. پس دعا برای خود و دیگران فراموش نشود. برای من هم لطفا دعا کنید. این🌹 تقدیم به نگاه پر محبت شما 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... بدن مادی، حالاتی از "من" انسان را نمایان می کند "من" انسان زمانی می تواند تمام حالات خود را ظاهر کند که از بدن مادی رها شده و دارای بدنی از جنس خود شود‌.انسان ها در قیامت نیز دارای بدن هستند، بدنی که شکل دارد اما بدنی از جنس "من". یعنی آن بدن تمام عقاید و اخلاقیات "من" آن شخص را ظاهر می کند. مثلا در قیامت بدن هایی هستند که زشت تر از میمون و خوک هستند. در واقع اخلاق زشت آن شخص، در قیامت، بدنش شده است. در آن روز، با دیدن بدن هرکس، می توان فهمید که او بهشتی است با جهنمی‌. در یک کلام: بدن مادی حالاتی از "من" را ظاهر می کند و بدن قیامتی که از جنس "من" است، تمام حالات روح را آشکار می کند. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... "من" انسان مرگ نمی پذیرد بلکه بدن اوست که می میرد و در واقع می بیند که می میرد. در پارت های گذشته توضیح داده ایم که گاهی اوقات با صحنه هایی مواجه می شویم که انگار برایمان آشناست. در واقع زمانی که ما خوابیده ایم، درست است که بدن در رختخواب است اما روح در عالم خواب، آینده دنیا را می بیند.آینده ای که هوز در عالم ماده تحقق نیافته. سپس در دنیا، زمانی که این پدیده اتفاق افتاد، آن را می بینیم و برایمان آشناست چون قبلا بدون بدن، آنرا مشاهده کرده ایم. در عالم رویا، ما خواب می بینیم که در آن با کسی حرف می زنیم، می شنویم و می بینیم اما با اعضای مخصوص به روح خود، در صورتی که چشم و گوش و زبان بدن ما در رختخواب بیکار بوده. با توجه به این نکات، نتیجه می گیریم که "من" ما هرگز نمی میرد و فقط "هست" و بدون بدن زنده تر است، در واقع وقتی از بدن مادی رها شود، چیزهایی می بیند و می شنود که وقتی درگیر بدنش است هرگز آنها را درک نمی کند. کسی که از دنیا می رود، با حقایقی رو به رو می شود که هرگز در عالم دنیا آنها را درک نمی کرده. و روایاتی هم در این خصوص وارد شده که مثلا موقع غسل دادن بدن مومن، از روح او پرسیده می شود که می خواهی به این بدن برگردی و او در جواب این درخواست را رد می کند چون بازگشت به بدن خود را همراه غم و اندوه می داند و حرف های یک آدم گناهکار که بعد از مرگ خطاب به تشییع کنندگان پیکرش می گوید و آنها را از غفلت هایی که کرده انذار می دهد، همگی حاکی از این است که این بدن، دست و پای روح را از درک بسیاری از حقایق بسته است. درست است که "من" انسان بدون بدن زنده تر است اما حتی پس از مرگ، نسبت به بدن خود علاقه دارد. اینکه می گویند جنازه را سریع دفن نکنید و ابتدا روی زمین بگذارید، کمی صبر کنید و اینکار را ادامه دهید حاکی از این است که درست است که بدن در خاک دفن می شود اما روح می بیند و در او اثر می گذارد، پس به گونه ای عمل دفن کردن را انجام دهید تا روح آمادگی این موقعیت را پیدا کند. یا مثلا هنگام تلقین، بدن را محکم تکان می دهند تا اگر توجه روح به جای دیگر است، به بدنش بیفتد و آن عقیده ها را که احتمالا به خاطر سکرات موت فراموش کرده مجددا یادآوری شود. یا مثلا هیچگاه روی بدن خاک نمی ریزند، چون در روح اثر منفی می گذارد، بالاخره عمری با این بدن بوده و تعلق خاطر دارد، به خاطر همین بدن را درون لحد می گذارند و خاک را روی سنگهای لحد می ریزند. تمامی موارد ذکر شده نشاندهنده تعلق روح نسبت به بدن است. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ 💥 خواندن این متن از شما ۱ دقیقه و ۴۵ ثانیه زمان می گیرد!! ➡️ آنچه گذشت... "من" انسان، بدون بدن زنده تر است و البته نسبت به بدن علاقه دارد... خداوند طبق آیات قرآن، روح انسان را چه در خواب و چه در مرگ، می گیرد. تنها فرقش در این است که در خواب بعد از مدتی معین، روح به سمت بدن و دنیا و... آزاد می شود اما در مرگ خداوند روح را نگه می دارد. اگر به دست خود نگاه کنید، در واقع توجه شما به دستتان است اما در عالم خواب، به چیزی نگاه یا فکر نمی کنید پس توجه از این بدن و طبیعتا دنیا برداشته شده و می تواند بهتر سیر کند. انسان در عالم خواب،نزد خودش است مثلا اگر در طول روز شاهد دعوایی بوده ممکن است همین را در خواب ببیند که نشاندهنده این است انسان از "خودش" نمی تواند فرار کند. حال اگر در طول شبانه روز، خوب باشد در عالم خواب نیز که نزد "خودش" است هم خوب است و اگر بد بود، بد است. دقیقا چنین اتفاقاتی بعد از مرگ هم هست یعنی اگر در دنیا خوب باشی، بعد از مرگ نیز چون نزد "خودت" هستی و از "خودت" نمی توانی فرار کنی، آنجا هم خوبی و احساس خوبی داری، و اگر بد باشی، آنجا هم حس بدی داری. اما در مورد مرگ و انواعش جالب است بدانید که زمانی که روح دیگر به این بدن مادی نیاز نداشته باشد، آن را به طور طبیعی و نه اختیاری رها کرده که می شود "مرگ طبیعی" و گاهی بر اثر تصادف، بدن تکه تکه شود به گونه ای که روح نمی تواند آنرا جمع کند و مدیریت کند، در آن صورت آنرا رها کرده که می شود "مرگ غیر طبیعی". این امر مانند نجار و تبرش است. نجاری قصد دارد یک در چوبی بسازد، برای این کار از تبر استفاده می کند. وقتی که در را ساخت دیگر به این تبر نیازی ندارد و آنرا رها می کند(شبیه مرگ طبیعی) اما ممکن است وسط کار، تبرش بشکند و دیگر نتواند از آن استفاده کند، طبیعتا آنرا کنار می گذارد.(شبیه مرگ غیر طبیعی) 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ .............................................. 💥 این متن، حدود ۲ دقیقه از شما وقت می گیرد!!!! .............................................. ➡️ آنچه گذشت... روح انسان هیچگاه مرگ نمی پذیرد. آن چیزی که می میرد بدن مادی است نه روح... .............................................. روح انسان، از طریق به کارگیری "تن"، تکامل می یابد. مثلا موقع نماز صبح، تن میل دارد به خوابش ادامه دهد اما "نفس" برای اینکه به هدفی که خدا محقق کرده برسد، تن را به حرکت در می آورد و از رختخواب بلند کرده و به نماز می ایستد. یا برای ورزش کردن،همانطور که در پارت های ابتدایی توضیح داده شده، روح باید تکامل یابد اما با به کارگیری تن، در واقع هم تن سرحال می شود و هم روح، کامل. با این وجود، تن ابزاری برای تکامل روح است. روح در دو صورت این ابزار را رها می کند: ۱) روح به آن حد از کمال که باید می رسیده، رسیده است و دیگر نیازی به این بدن ندارد، پس آن را رها می کند. "سوار چون که به منزل رسد پیاده شود" ۲) بدن به قدری بیمار شده که روح نمی تواند آن را مدیریت کند، پس آن را رها می کند. طبق دو مورد گفته شده، هر دو نوعی مرگ است. در مرگ، بدن می میرد و نه روح. چون بدن، ابزار روح است، روح نسبت به آن علاقه دارد. مثل دوچرخه ای که ما را به خانه می رساند، ما این دوچرخه را دوست داریم چون به وسیله آن کارهایمان را انجام می دهیم. 🚨اما زمانی این علاقه خطرناک است که ما بدن را به قدری دوست داشته باشیم که دیگر به چشم ابزار به آن نگاه نکنیم بلکه او را "خودمان" تصور کنیم. وقتی که روح، بدن را رها کرد، نزد "خودش" باز می گردد. همانطور که اگر در طول روز، موردی ذهن ما را آشفته کرد، در خواب نیز همان ها را مشاهده می کنیم، چون نمی توانیم از خود فرار کنیم. روز قیامت نیز، همه کارهای ما نزد خودمان حاضر است و اینجاست که قرآن کریم می فرماید: " اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا" آیه فوق را کسانی که تجربه نزدیک به مرگ(NDE) را تجربه کرده اند، خیلی خوب درک می کنند. ✅ برای مطالعه و درک بیشتر موضوع گفته شده، کتاب ۳ دقیقه در قیامت را حتما بخوانید.( فایل های صوتی آن هم موجود است.) .............................................. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... روح به دو دلیل می تواند از بدن منصرف شود و به اصطلاح بدن بمیرد: ۱) بدن دیگر توانایی فرمان پذیری از روح را ندارد: مرگ غیر طبیعی ۲) روح به آن حد از کمال که باید از طریق بدن به آن می رسیده، رسیده است و این جسم دیگر به کارش نمی آید: مرگ طبیعی ............................................... در خواب و بیهوشی نیز همانند مرگ، روح، بدن را رها می کند اما این رها کردن ها با یکدیگر فرق می کنند. مثلا بدن توانایی فرمان پذیری از روح را دارد، اما آنقدر روح به او فرمان داده که دیگر خسته شده و نیاز به استراحت دارد. از همان ابتدای روز، مدام از طرف روح فرمان های مختلفی از جمله پلک زدن مداوم چشم ها، حرکت بدن، نگاه کردن، شنیدن و... (برای درک این موضوع به پارت های قبلی مراجعه فرمایید) دیده که دیگر حال هیچ کاری ندارد. طبیعتا روح می بیند که این بدن خسته شده و هرچه می خواهد به او فرمان دهد، انگار نه انگار، بدن مثل انسان های بلغمی رفتار می کند. به او اجازه استراحت می دهد و برای مدت کوتاهی او را رها می کند. در این هنگام( در حال رهاکردن بدن توسط روح ) پلک ها می افتد، گردن خم می شود و زمانی که به طور کامل روح، بدن را رها کرد، بدن به خواب می رود. ❗️ دقت بفرمایید، با توجه به مطالب گفته شده، روح هم چنان زنده است و صرفا بدن خوابیده. در خواب، بدن به صورت طبیعی می خوابد و زمانی که روح، بدن را آماده اجرای فرمان دید، در آن هنگام بدن بیدار می شود. در بیهوشی هم یه چنین اتفاقاتی رخ می دهد اما نه به صورت طبیعی، بلکه مصنوعی. بعد از مرگ، انسان با خودِ واقعی اش رو به رو می شود و تمام اعمال و نیات و... خود را حاضر می بیند. اما موقع خواب، روح درست است که به خود برمی گردد اما تفاوتش با رو به رو شدن بعد از مرگ در این است که موقعی که به خود بر می گردد، معمولا رفتار روز مره را حی و حاضر می بیند. یعنی از موضوعی نگران بوده، همان موضوع را در خواب می بیند. این رو به رو شدن به خود، زمان بیهوشی هم هست اما آن هم با دو مورد قبلی تفاوت دارد. یک سری مواد هستند که اگر به بدن تزریق شوند، انسان را خیالاتی می کنند مثل مواد مخدر یا مواد بیهوشی. یعنی پس از تزریق، توجه روح از بدن خارج شده باعث می شود به خیالات توجه کند. ‼️ مجدد تاکید می کنم که روح هیچ گاه نمی میرد و همیشه هست... ..................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ آنچه گذشت... شباهت و تفاوت بین خواب، بیهوشی با مرگ در پارت قبل توضیح داده شد. ............................................... همانطور که در پارت های گذشته مفصل توضیح داده ایم که یک تن و یک من داریم(نشون به اون نشون که یکی از دوستان خسته شده بود که چرا اینقدر اینو میگی 😂 اما خب مجبور بودیم). تن ما صرفا ابزار است و چیزی که می ماند روح انسان است. پس هرچه به منِ خود، توجه کنیم، زمانی که از دنیا رفتیم و به نزد خود، برگشتیم دستمان پر است و حرفی برای گفتن داریم اما اگر به تن خود بیشتر از منِ خود توجه کردیم، از حقیقت خود(روح که جاودانه می ماند و مرگ ندارد) دور می شویم و درنتیجه پس از مرگ که به نزد خود بر می گردیم، طبق قواعد آنجا، پر از هیچ هستیم. نکته دیگر که باید به آن توجه کنیم این است که: جانِ ما، روح ماست. جانِ جان ما، فطرت ماست. و جانِ جانِ جان ما، خداوند است. حال، فطرت بالفعل ما همان پیامبر و امامان معصوم است. پس تبعیت از پیامبر و امامان، نظر کردن به جان خودمان است. حال با درک این موضوع و البته پارت های قبلی به زیارت امام رضا بروید که قطعا با دفعات قبلی، کیفیت زیارتتان متفاوت خواهد بود.☘ 🚨 توجه: مطالب دارای تکرار برخی مفاهیم است اما چون مطالب مهم است نیاز به تکرار دارد. ممکن است که ما هزار بار یک مطلبی را بشنویم اما دفعه هزار و یکمین بار متوجه آن شویم. پس در ادامه مسیر با توجه بیشتر مطالب را دنبال کنید.🌹 .............................................. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️آنچه گذشت... انسان فقط هست و مرگ نمی پذیرد و تا ابد باید با "خودش" زندگی کند ............................................... خداوند موقع خواب و مرگ، انسان را از بدن و آنچه بیرون از آن است دور می کند و به خود برمی گرداند. پس هرچه انسان در طول زندگی بتواند از "غیر خود" فاصله بگیرد و به بیشتر به "خود" ش توجه کند، زمانی که نزد "خودش" برمی گردد با "خود حقیقی اش" رو به رو می شود، شادتر است و بیشتر می تواند خودش را بپذیرد ولی اگر در طول زندگی از "خودش" فاصله گرفت و بیشتر با بدن و غرایز و دنیا زندگی کرد و از "خود" ش غافل بود، در واقع با "خود غیر واقعی " رو به رو خواهد شد و نمی تواند پس از مرگ، "خود" را بپذیرد. نمونه ملموس این رو به رو شدن را، در عصر جمعه ها می تواند حس کرد. اگر در روز جمعه، با غرایز زندگی کنیم، در عصر جمعه از خودمان بدمان می آید ولی اگر در روز جمعه دیگر، بیشتر به "خود" توجه کنیم، در عصر آن روز احساس خوبی داریم. در حالی که پس از مرگ و در قیامت، انسان برای ابد، باید با "خودش" زندگی کند و سر سفره "خودش" بنشیند. عرض شد که اگر در طول زندگی به دنیا توجه کردیم و از "خود" غافل شدیم، پس از مرگ با "خودِ" سراسر پوچ رو به رو می شویم که اصلا تمایل به پذیرشش نیستیم. در همین راستاست که پیامبران، ائمه و به خصوص امیرالمومنین، دنیا را مذمت کرده اند، دنیایی که در آن حرص و ولع و غرایز حاکم است و باعث می شود انسان از "خودش" دور شود نه دنیایی که مزرعه آخرت است. نکته مهم: انسان ابتدا باید معارف الهی را بیاموزد و سپس قلبش را متذکر معارف الهی کند و قرآن و انس با آن و کتابهایی مثل نهج البلاغه، صحیفه سجادیه،... برای همین است. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... روح انسان فقط هست و هرچه بیشتر از بدن و دنیا فاصله بگیرد(دل نبندد) می تواند بیشتر به "خود" نظر کند و تمامی اعمال عبادی نیز برای همین امر مهم است. ............................................... همانطور که در پارت های گذشته توضیح دادیم که روح انسان، فقط هست، باید عرض کنیم که حتی برایش زمان و مکان نیز معنایی ندارد. این سخن غلط است که "روح انسان، در همه جا و همه زمان هاست" زیرا روح انسان محدود نیست و نمی توان برایش جایی در نظر گرفت، بلکه باید گفت "روح انسان، مکان و زمان برایش معنایی ندارد". مثلا اگر دست را بالا بیاوریم، آیا "منِ" ما، در دستمان است؟؟ اگر همزمان دست و سر را تکان دهیم، آیا بخشی از "منِ" ما در دست و بخشی دیگر در سر ماست؟؟ خیر اینگونه نیست. در عین اینکه تمام اینکارها را انجام داده ایم اما باز می گوییم من دستم را بلند کردم، من سرم را تکان دادم. در حقیقت چون به دست نظر کردیم، روح خودش را در دست حس کرد، یا به سر نظر کرد و خود را در سر حس کرد. پس اگر انسان، "خود" را در عالم برزخ، تصور کند(به شرطی که از بدن رها شده باشد، نه اینکه از دنیا رفته باشد، بلکه بر اثر دل نبستن به دنیا و بدن، توانسته باشد با عالم غیب ارتباط بگیرد) خود را در عالم برزخ حس می کند. علامه طباطبایی در اتاق خود نشسته بود و نگران آینده خود شده بود که قرار است چگونه از پس خرج و مخارجش برآید که ایشان می گوید: "در همان حال دیدم شخصی در می زند. در را باز کردم. جوانی را دیدم که لباس های نسبتا کهنه پوشیده بود. سلام کردم و ایشان جواب سلام مرا داد. به من گفت، خداوند سلامت می رساند و گفت که همان خدایی که در این ۱۸ سال روزی ات را داده از این پس هم خواهد داد ... . خود را "شاه حسین ولی" معرفی کرد و رفت. ناگهان به خودم آمدم و دیدم تمام این مدت روی صندلی اتاقم نشسته بودم و اینها خیالات هم نبوده. و وقتی فکر کردم که منظور از ۱۸ سال چیست فهمیدم که مدت معمم بودن من است. و بعدها در قبرستانی در تبریز بودم که دیدم صاحب یکی از قبر ها شخصی به نام شاه حسین ولی بوده که ۳۰۰ سال قبل از دنیا رفته است." نکته ای که از این داستان باید به آن توجه کرد این است که شاه حسین ولی که نمی تواند از قبر برخیزد و با بدن مادی اش به ملاقات علامه طباطبایی بیاید پس علامه با نظر کردن به عالم برزخ، "خود" را در آنجا حس کرد در حالی که بدنش در همین دنیای مادی روی صندلی بوده است. تمام موارد فوق برای این گفته شد که عرض کنیم، روح انسان به هر جا نظر کند خود را آنجا حس می کند و این سخن را کسانی که تجربه نزدیک به مرگ دارند خیلی خوب درک می کنند. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... روح انسان به هر جا نظر کند، خود را در آنجا حس می کند. .............................................. روح انسان با توجه به وسعت بی نهایتش، اما خود را متناسب با چیزی که به آن نظر کرده محدود می کند. مثلا اگر به قیامت نظر کند، به معنویات نظر کند، چون آنها نامحدود هستند،خود را در همان حد و اندازه احساس می کند یعنی بی نهایت که متناسب با اوست اما اگر به دنیا و مادیات نظر کند، چون آنها محدود هستند خود را نیز محدود می کند. فرض کنید شما پر از شور و نشاط و استعداد هستید اما به جای اینکه آنها را شکوفا کنید، خود را در قفسی زندانی کنید. محدوده استعدادی شما این چهارگوشه زندان نیست بلکه عالم بیرون از زندان است که می توانید با استعداد هایی که دارید یک زندگی خوب و خوشی داشته باشید اما چون خود را درگیر همین چهارگوشه زندان کردید، خواسته های خود را محدود کرده اید و زمانی که از آن خارج شوید متوجه کوچکی آن فضا در مقایسه با بیرون از آن می شوید. همانطور که در پارت های گذشته توضیح دادیم، خداوند هستی مطلق است. باید این نکته را نیز اضافه کنیم که خداوند علیم مطلق هم هست. استاد شدن و یا مطالعه علومی مثل فیزیک و شیمی و معارف اسلامی و... برای راحتی در زندگی دنیا و کمتر به زحمت افتادن است اما هیچ کدام علوم حقیقی نیستند. علم حقیقی علمی است که مرتبط با عالم غیب باشد و آنرا درک کنیم نه اینکه استدلال کنیم. حتی مطالب معرفتی مثل پارت هایی که تقدیم شما می کنیم یا کتب و سخنرانی های معرفتی نیز برای رام شدن عقل است که خدایی وجود دارد اما صرفا دانستن اینها خیلی به کار نمی آید. علتش را در ادامه توضیح می دهیم. یک نفر از راه استاد شدن در دانشگاه نان می خورد، یکی از طریق فروش لباس و دیگری از راههای دیگر. هیچکدام نسبت به دیگری برتری ندارد چون هدف هرکس کسب درآمد و نان خوردن است اما کسی که تعلقات را کنار بزند و "خود" را متوجه هستی مطلق(خداوند) کند، "جانِ" او عالم می شود و هرچه قدر بیشتر ارتباط بگیرد، علم او نیز بیشتر می شود و زمانی که به این علم برسد، نماز ها و دستورات شریعت را ترک نمی کند برای اینکه این علم را از دست ندهد و آنرا زیاد کند. طبیعتا طبق آیات قرآن، کسی که تقوا رعایت کند، می تواند عالم حقیقی شود (وَ التَّقُوا الله وَ یُعَلِّمُکُمُ الله). هرچه تقوا بیشتر، علمش بیشتر‌. و اینجاست که هرکه تقوای بیشتری داشته باشد نسبت به دیگران برتری دارد( اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقَاکُم) چون چیزی دارد که دیگران ندارند. در یک کلام: علم حقیقی علمی است که به "جان" نور می دهد وگرنه دیگر علوم با توجه به اینکه لازمه زندگی دنیا هستند اما علم حقیقی نیستند. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ............................................... ما بر این باوریم که اگر در مباحث معرفت النفس قدم بگذاریم و آن مفاهیم را درک کنیم، دیگر در برابر شبهات تن و بدنمان نمی لرزد، شاید کنجکاو شویم برای اینکه به جواب صحیح برسیم اما به این سادگی ها با آن شبهه ایمانمان از دست نمی رود. در ادامه دو شبهه که در فضای مجازی گسترش پیدا کرده و یکی از آنها را شاید بین بعضی از مردم خصوصا ملی گراها رواج داشته باشد را عرض می کنیم و در حد توان و با استفاده از ۳۲ پارت گذشته سعی می کنیم به آنها جواب بدیم. شبهه ۱: حسین بن علی می گوید : «ما از تبار قریش هستیم و شیعیان ما (پیروان  ما) عرب و دشمنان ما عجمان (ایرانیان) هستند.روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است.(العجم المذموم من کان عدونا) ایرانیان را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.(…الرجال عبید العرب)» شبهه ۲: اسلام برای عربهاست و مربوط به ۱۴۰۰ سال پیشه، ما آریایی هستیم و باید دین آریایی ها را داشته باشیم... جواب شبهات فوق در فضای مجازی وجود دارد و می توانید با یک سرچ ساده به آنها برسید و هدف اصلی ما از نقل این شبهات، این است که ثابت کنیم از طریق معرفت النفس می شود در برابر شبهات واکسینه شد. برای شبهه اول همانطور که گفتیم جوابهایی وجود دارد و برخی از آنها را خیلی مختصر عرض می کنیم و در ادامه از نظر معرفت النفس با توجه به ۳۲ پارت گذشته جواب خواهیم داد. ۱) در متن عربی شبهه اول، نوشته شده "قال سَمِعتُ اباعبدالله...". هرجا که نوشته شود قال اباعبدالله، منظور امام صادق است نه امام حسین، چون برای امام حسین نوشته می شود، قال حسین بن علی. ۲) اشتباه در ترجمه وجود دارد. ۳) عجم به معنی غیر عرب است نه فقط ایرانی. ۴) اصلا این روایت سند معتبری ندارد. ۵) امام صادق (ع) فرموده اند که هرگاه خواستید ببینید روایتی که از ما نقل شده از ما بوده یا جعلی، با قرآن مطابقت دهید. اگر با قرآن همخوانی داشت در آن صورت از ماست و در غیر این صورت آنرا به دیوار بکوبید که اعتباری ندارد و از ما نیست. در قرآن ملاک برتری، تقواست نه عرب و عجم بودن. پس این روایت که عربها را بر عجمان ملاک برتری قرار داده، درست نیست و نه از امام حسین است و نه از امام صادق. اما جوابی که قصد داریم برای شبهه اول و دوم با توجه به ۳۲ پارت گذشته عرض کنیم: همانطور که قبلا گفته بودیم، ما یک "تن" داریم و یک "من". حقیقت ما "من یا روح" ماست و تن در حقیقت ما دخالتی ندارد و صرفا یک ابزار است. روح ما، نه مرد است و نه زن، نه پیر است و نه جوان، نه عرب است و نه ایرانی و نه آسیایی، نه اروپایی. ، نه اسم آن اکبر است و نه اصغر، نه فاطمه و نه زهرا، بلکه فقط و فقط "هست". تمام خصوصیاتی که گفته شد تماما مربوط به جسم ماست. هرچه از تن و دنیا فاصله بگیریم یعنی تعلق خاطر نداشته باشیم و به وجود خود و در کل به خداوند نظر کنیم وجود ما شدت بیشتری می گیرد، مثل پرتو نور خورشید که هرچه نزدیکتر به خورشید شود، نورش شدت می گیرد و هرچه دورتر، شدت نورش کم می شود. حال برای اینکه شدت بگیریم لازم است دستورات دین را انجام دهیم که یکی از آنها تقواست. و هرچه تقوای بیشتری داشته باشیم، طبیعتا وجودمان شدت بیشتری می گیرد و در آن صورت نسبت به دیگران برتری داریم، چون چیزی داریم که دیگران با کسب و کار بیشتر نمی توانند به آن دست پیدا کنند. پس آن چیزی که اصل است، روح ماست نه بدن ما. پیامبران از آدم تا خاتم، تماما جسم هایی داشته اند مانند جسم من و شما. آن چیزی که آنها را پیامبر کرده، روح قوی آنهاست. ما وقتی به امام رضا متوسل می شویم، به روح او متوسل شده ایم چون به وسیله روح قوی ای که دارد می تواند با اشاره ای به اذن خدا، عالم را کن فیکون کند، و این توسل اصلا توسل به جسم ایشان نیست. حال اگر امام رضا، به جای عرب، اروپایی بود توانایی اش بیشتر می شد؟خیر اصلا اینطور نیست. چون روح اصلا عرب و اروپایی سرش نمی شود و عرب و عجم بودن برای بدن است تا بتوانیم نسبت به دیگران شناسایی شویم و یکدیگر را بشناسیم. پس اینکه ما آریایی هستیم و نباید دین عربها را قبول کنیم یا شبهه اول را باید علی القاعده طبق توضیحاتی که گفتیم، به جواب رسیده باشید. هیچگاه امام حسین یا امام صادق، حرف خلاف قرآن نمی زنند. .............................................. ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... انسان، به هرجا نظر کند، در حد همانجا می شود. انسان فوق زمان و مکان است و این دو برایش معنا ندارند. ............................................... انسان می تواند همزمان که در این دنیاست، صحنه هایی را ببیند که برای دیگران، پس از مرگ ظاهر می شود. شبیه "زید بن حارثه" که در مسجد نشسته بود اما در حال مشاهده حشر و قیامت و اهل بهشت و جهنم بود. چون انسان فوق زمان و مکان است می تواند همزمان که در این دنیاست، صحنه های گذشته را نیز مشاهده کند مثل آیت الله بهاالدینی که واقعه کربلا را به صورت مکاشفه مشاهده کرد. چنین اموری همانطور که در پارت های گذشته به صورت مفصل توضیح داده ایم، کاملا شدنی است لازمه چنین اموری، آزاد شدن از بند دنیا و مادیات و نظر کردن به عالم غیب است. اگر انسان به دنیا نظر کند، چون "خودِ" انسان نامحدود است و دنیا محدود، احساس رضایت از خود ندارد چون می خواهد وجود نامحدود را با محدود خشنود کند که چنین امری نشدنی است، شاید کمی سرگرم دنیا شود اما بعد از مدتی خسته می شود و تمایل دارد دنیایش را تغییر دهد(تغییر دکوراسیون، مسافرت و ... البته اینها اگر به دلیل این باشد که از "خود" و حقیقت فرار کند، بد است). در واقع دل بستن و نظر کردن به دنیا و مادیات باعث می شود که "نفس" انسان که می تواند در حد بی نهایت(قیامت) وسعت یابد، در بند دنیا زندانی شود و در این صورت است که از زندگی و خود رضایت ندارد و حتی ممکن است دیگران را مقصر این امر بداند، در صورتی که باید "خودش" را مقصر بداند که جهت "خود" را به جای امور نامحدود(خداوند) به سمت امور محدود(پول و شهرت و دنیا) کرده. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... انسان در عین نامحدودی، به هر چیزی نظر کند در همان حد محدود یا نامحدود می شود. ............................................... تا اینجا روشن شد که اگر انسان به دنیا نظر کند، در عین نامحدودی وجودی که دارد اما چون به محدود نظر کرده، محدود می شود. اگر به ملائکه و غیب نظر کند، چون به نامحدود نظر کرده، نامحدود می شود. اما حد وجودی انسان، ملائکه نیست، بلکه بالاتر از آنهاست. ملائکه یک یا چند اسم از اسما الهی را می توانند بپذیرند اما برای انسان تمام اسما الهی قابل پذیرش است. پس تنها با نظر کردن به خداوند است که انسان می تواند تمام استعدادهایش را شکوفا کند. و بخاطر همین است که قرآن می فرماید شما انسان ها فقط با یاد خداست که آرام می شوید. پیامبران و امامان معصوم نمونه انسان هایی هستند که توانسته اند به صورت کامل به خداوند نظر کنند و باعث شود تمام اسما الهی در آنها تجلی کند و از این روست که ما آنها را امام خود قرار می دهیم تا ما هم بتوانیم با پیروی از آنان محل ظهور اسما الهی در عمل و گفتار شویم. یعنی هرکس حرف ما را شنید و یا عمل ما را دید، یاد خدا بیفتد. پیامبر اکرم(ص): "اگر کسی به من نگاه کند حق را نگاه کرده." البته که منظور پیامبر، نگاه کردن به گوشت و پوست آن حضرت نیست بلکه منظور، آن وجود غیبی آن حضرت است که به چنان درجه ای رسیده که محل ظهور کامل اسما الهی است. در علما هم اسما و صفات الهی محل ظهور بوده مثل صفت "ممیت" خداوند. شخصی نقل می کرد که کنار آیت الله قاضی طباطبایی نشسته بودم که ناگهان ماری در نزدیکی ما بود. دیدم که آیت الله قاضی طباطبایی، اشاره به مار کرد و گفت: "مُت بِاِذنِ الله" و ناگهان مار از حرکت ایستاد و انگار واقعا مرده بود. شک داشتم و بعد از اتمام صحبت هایمان رفتم که مطمئن شوم آیا آن مار مرده است یا خیر که متوجه شدم واقعا مرده است. حال با این انگیزه به زیارت امامان مشرف بشیم نه دیدن لوسترهای حرم😂 البته که برای سرگرمی ببینیم خوبه اما هدف اصلی زیارت را گم نکنیم. قرآن کریم و پیامبر و امامان معصوم قصد دارند که ما را به آن جایگاه والای انسانی برسانند اما متاسفانه می بینیم در کشورهایی که انسان ها در آنجا به جایگاه نازله رسیده اند و حتی این موارد به فرهنگ تبدیل شده، قصد دارند با این حرکت الهی به وساطت قرآن، پیامبر و ائمه اطهار مخالفت کنند. حال خودتان قضاوت کنید که حقیقتا حق با کدام گروه است. .............................................. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... ما می توانیم با نظر کردن به خداوند، محل ظهور اسما الهی در خود شویم، هم در گفتار و هم در عمل. ............................................... از نظر فلسفی، انسان به هرچیزی نظر کند با صورت علمی و معنوی آن چیز متحد می شود. اگر به دنیا نظر کند، دنیا با انسان یکی می شود. اگر به عالم غیب نظر کند، عالم غیب با انسان متحد می شود و اگر به علیم مطلق نظر کند، علیم مطلق با او متحد می شود و می شود عالِم، عالمی که علم حقیقی دارد و به هر میزانی که نظر به علیم مطلق دارد، علم او بیشتر است. علمی که پیامبران و امامان معصوم دارند نیز به همین صورت است. لازمه ارتباط گیری با خداوند(علیم مطلق) انجام دستورات الهی است. اگر ما بتوانیم از دنیا منصرف شویم، در واقع به خداوند نظر داریم و نزد اوییم اما اگر توجه به دنیا داشته باشیم، موقع انجام دستورات الهی، مثل نماز، خداوند شخصیت اصلی ما را به ما نشان می دهد و می بینیم که موقع نمازخواندن، هرچه دغدغه دنیایی است مثل چک و قرض و خونه و کار و... به ذهن ما می آید. در واقع چون با آنها متحد شده ایم اینها همیشه با ما هستند. درست است که تمام موارد ذکر شده لازمه زندگی دنیایی است اما فراموش نکنید که انسانی که از دنیا منصرف شده و دل کنده و نظر به خداوند دارد، دنیا را برای زندگی کردن می خواهد نه برای پز دادن به بقیه. می شود با ارتباط گیری با خدا و انجام دستورات شریعت، قلب ما منور به انوار الهی بشود و واقعا عالِم شویم هرچند که ممکن باشد نتوانیم آن حس و حالات را با زبان بیان کنیم. برخی از رزمندگان دفاع مقدس قبل از عملیات خبر از شهادت خود می دادند و شهید هم می شدند اما اگر از آنها می پرسیدی از کجا می دانی، شاید جوابی برای گفتن نداشتند اما قلب آنها به راحتی آینده شان را درک می کرد. انسانِ نامحدود، لازم نیست خود را بزرگ (ارتقا) کند بلکه نباید خود را کوچک کند. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... حد و حدود انسان به وسیله چیزهایی که به آنها نظر کرده، مشخص می شود. انسان نباید خود را در حد دنیا کوچک کند. ............................................... اگر کسی نظرش را از امور دنیوی خارج کرد، خود به خود با خداوند در ارتباط است و اگر خدا اراده کند قلب او را منور به انوار غیبی می کند و چنان تغییراتی برای او ایجاد می کند که او را برای بعثت مهیا کند. حضرت محمد(ص) ۲۰ سال برای تزکیه به غار حرا می رفت و حالاتی داشت که حضرت علی (ع) می فرمود که وقتی برای حضرت غذا می بردم ایشان متوجه نمی شد. زمانی که حضرت محمد به پیامبری رسید، ایشان می فرمایند زمین و آسمان برایم تغییر کرد و چنان فشاری بر من وارد شد که می خواستم خودم را از کوه پرت کنم. وقتی به خانه برگشتند احوالاتشان را به حضرت خدیجه گفتند. حضرت جامه ای روی خود انداخت که آیه نازل شد " یا ایها المدثر قم فانذر " ای جامه برخود انداخته، برخیز و قومی که دچار کفر شده را انذار بده. حضرت محمد می فرمود به هر طرف که نگاه می کردم حضرت جبرئیل را می دیدم. دقت بفرمایید، حضرت جبرئیل به "جان" پیامبر نازل شده نه جسم ایشان. در واقع کسی که از عالم مادی فراتر رفته، قلبش منور به انوار غیبی می شود. این حالت هم برای عارف هست و هم کسی که مبعوث می شود، منتها برای عارف، امور غیبی قلب او را نورانی می کند و برای کسی که مبعوث شده، نه تنها قلبش را نورانی می کند بلکه در او خیالات نورانی هم ایجاد می کند، در گوش او نیز صدا ایجاد می کند. خیالات هر کس منطبق بر "قلب" اوست. کسی که به فکر شکم است، تا صحبت از غذا می شود، در خیالاتش انواع غذا ها را می بیند. اما کسی که قلب او نورانی به انوار غیبی شده، خیالاتش هم عین حقیقت آن امور می شود. پس حضرت جبرئیل بر خیال حضرت تجلی کرده و در خیال حضرت، صورت جبرئیل شکل می گیرد. عنایت بفرمایید، ممکن است شما خواب باشید و کسی اطراف شما نباشد و ناگهان صدایی بشنوید و از خواب بیدار شوید، آن صدا از بیرون نیست اما حقیقت دارد، در واقع آن صدا از درون شما بوده. وحی نیز چنین است. حضرت جبرئیل موقع نازل کردن آیات قرآن بر "جان" پیامبر، اولا که صورت حضرت جبرئیل بر خیال حضرت متصور شده، دوما چون بر "جان" پیامبر بوده صدایی هم که داشته از جنس همان صداهایی بوده که از درون هست نه از بیرون. پیامبر تک تک آیات را می شنیده در صورتی که اگر کسی نزد حضرت باشد آنها را نمی شنیده. حال آن وحی ها به صورت کلمه درآمده و آن کلمات و الفاظ همان آیات قرآنی است که به زبان عربی در کتابی جمع گشته. یک نکته: اگر ما به جسم پیامبر احترام می گذاریم به این دلیل است که آن جسم دارای روحی است که توانسته پیامبر شود. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... در پارت گذشته، چگونگی دریافت و شنیدن حقایق عالم غیب را عرض کردیم. و این امر هم برای پیامبران و هم عارفان امکان پذیر است. در پارت فعلی، تفاوت بین پیامبران و عارفان را بیان می کنیم. ............................................... هم پیامبران و هم عارفان، هر دو گروه با عالم غیب در ارتباطند و هر دو مطالبی از آن عالم را می شنوند. به عبارت دیگر، هردو گروه با اصلِ خود با اصل عالم(خدا) در ارتباط هستند. عارفان، حقایق غیبی ای که می شنوند را نمی توانند بیان کنند نه اینکه اجازه بیان نداشته باشند بلکه آن حقایق را قادر به بیان کردن نیستند، آنها به صورت لفظ در نمی آیند و حتی ممکن است صحت و سقم آن حقایق را نیز تایید نکنند مگر اینکه مطابق با کشفیات پیامبران باشد. اما این قضیه برای پیامبران متفاوت است. خداوند آنها را برای امر بعثت آماده کرده و وجودشان را نیز آماده پذیرش حقایق کرده. و زمانی که آن حقایق را می شنوند به امر الهی آن حقایق به صورت لفظ درآمده و در این صورت هرچه می گویند، آن حقایق هستند و از خود چیزی نمی گویند. پیامبر اسلام، سواد مکتبی نداشت اما زمانی که بر ایشان وحی می شد، آنها را نمی توانست بر جایی مکتوب کند که هرگاه آنها را فراموش کرد به مکتوباتش مراجعه کند، بخاطر همین آیات قرآن را مکرر تکرار می کرد تا از یادش نرود. آیه نازل شد و خداوند خطاب به پیامبر فرمود که آیات قرآن به گونه ای بر قلب او نازل می شود که هرگز معانی آنها و حتی لفظ آنها را فراموش نکند. پیامبر که آیات را می خواند،قلبش با حقایق آن آیات مرتبط بود و در همان حال الفاظ قرآن را بیان می کرد. یکی دیگر از تفاوت ها بین عارفان و پیامبران این است که عرفا، ممکن است در حین ارتباط با عالم غیب، حرف هایی بزنند که در حالت عادی آن حرف ها را تقبیح کنند و به عبارتی از حالت تعادل خارج شوند. اما معصومین و پیامبران حتی در اوج ارتباط با عالم غیب، از حالت تعادل خارج نمی شوند. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... در پارت قبلی، عرض کردیم که هم پیامبران و هم عارفان با عالم غیب در ارتباطند و حقایقی را درک می کنند اما بین این دو گروه تفاوت هایی وجود دارد که عرض کردیم. ............................................... از برکات نبوت و شریعت این است که انسان می تواند با آن "وجود" خودش را سیراب کند و اگر از آن بهره نبرد خود را با سرگرمی های پوچ مشغول می کند، مثلا بیهوده تلویزیون می بیند که فقط سرگرم باشد یا خود را در حد شکم و شهوت و غضب پایین می آورد اما هیچکدام از اینها او را قانع نمی کند. برنامه هایی که بشر برای بشر به وجود می آورد باعث می شود انسان در نهایت دچار پوچی ۷۰،۸۰ ساله شود اما اگر انسان از دست بشر خلاص شود و خود را به دست پیامبران بسپارد "وجود"ش سیراب می شود. بشر به بشر می گوید حواست باشد که در دنیا کمتر ار بقیه نداشته باشی و وقتی وجود او حریص شود و دچار پوچی شود در واقع در جهنم به سر می برد. مگر جهنم غیر از این است؟؟!! اما پیامبران می گویند حواست باشد تقوا داشته باشی و هر کس به میزان تزکیه ای که دارد می تواند از وحی الهی، قرآن، استفاده کند. لزوما حافظان قرآن، قاریان قرآن با حقیقت قرآن مرتبط نیستند بلکه کسانی که تقوا داشته باشند می توانند از حقیقت قرآن بهره مند شوند. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... حقیقت انسان، منِ اوست که محدود به مکان و زمان نیست و اگر به جایی توجه کند خود را در همانجا احساس می کند. ............................................... تا به حال شده که از خود بپرسید، چه کسی با این چشم می بیند؟ چه کسی با گوش می شنود؟ و... قطعا "منِ" انسان است که به وسیله گوش می شنود و به وسیله چشم می بیند. در یک لحظه، انسان هم می بیند، هم می شنود و هم حرف می زند و هم دستش را تکان می دهد و... . اما اگر از او بپرسید چه کسی این کارها را کرد، می گوید من دیدم، من شنیدم، من حرف زدم، من دستم را تکان دادم و... . اینها به این گونه نیست که بخشی از "منِ" انسان، در چشم، بخشی در گوش و... باشد بلکه تمام روح انسان در چشم، تمام آن در گوش، تمام آن در زبان و... است. مثل هوا نیست. هوا در همه جای اتاق هست، اما اتم ها و مواکول های اکسیژن طرف راست اتاق با اتم ها و مولکول های طرف چپ اتاق از یک جنس هستند اما همانها نیستند و با هم فرق می کنند چون ماده است و ماده محدود به مکان. اما "نفس" یا "منِ" انسان چون مجرد است محدود به مکان نیست و تمام آن در چشم و تمام آن در همان زمان در گوش حضور دارد. روح انسان در چشم با صفت بینایی ظهور می کند و در گوش با صفت شنوایی. نکته فوق یکی از حقایق غیبی است که "مجرد"، محدود به مکان و زمان نیست. با درک نکته مربوط به من و تن، می توان حضور خداوند را در عالم هستی فهمید. امور حقیقی شدت و ضعف دارند اما امور غیر حقیقی نه. مثلا علم یک امر حقیقی است و واقعا حقیقت دارد، پس می توان گفت فلان شخص نسبت به آن یکی عالم تر است اما میز حقیقتی ندارد و نمی توان گفت این میز نسبت به آن میز، میزتر است چون این میز و آن میز همان چوب است و حقیقتی ندارد. امور مجردی هم از امور حقیقی است. و می توان گفت خداوند نسبت به انسان و ملائکه، مجردتر است. ملائکه با توجه به تجردی که دارند اما نمی توانند تمام صفات الهی را داشته باشند. انسان، همانطور که در پارت های گذشته عرض کردیم، اگر به جایی توجه کند حدِ "منِ" خود را در حد همان چیزی که به آن توجه کرده قرارداده است. پس هم ملائکه و هم انسان با توجه به تجردی که دارند اما یک محدودیت این چنینی هم دارند اما خداوند چون مجرد مطلق است اگر به جایی توجه کند باعث نمی شود که از جای دیگر غافل شود و هم زمان در همه جا به صورت کامل حضور دارد. انسان برای ارتباط گیری با خدا فقط باید از امور غیر خدایی غافل شود، در این صورت نزد خداوند است. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ این پارت را در قالب چند نکته بیان می کنیم: 1⃣ حضرت علی(ع) روایتی دارند و آن "مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه، هرکس خود را شناخت، خدای خودش را نیز می شناسد." است که موضوع اصلی پارت های گذشته پیرامون همین روایت بود. رابطه خدا با عالم هستی شبیه رابطه من با تن است. منِ انسان در تمام تن حاضر است اما در هر عضوی با صفات خاصی ظاهر می شود. مثلا نفس انسان در چشم حاضر است اما خود را با صفت بینایی ظاهر می کند. پس دیدن مربوط به قوه ی بینایی نفس است نه خود نفس. خداوند نیز در تمام عالم حاضر است اما با صفات و اسما خود ظاهر می شود. هر مخلوقی مظهر اسما و صفات الهی است. 2⃣ اگر کسی بخواهد عالم کثرت را آیینه جمال حق ببیند، باید ابتدا از نظر عقلی، معنا و تفاوت ظهور و حضور خداوند را بفهمد و از آن مطمئن شود و سپس از راه اصلاح نفس و تزکیه، نظر خود را از عالم کثرت منصرف کند. 3⃣ اگر منِ انسان اراده کند که دست بالا بیاید، دست ما بالا می آید. اراده کند راه برویم، پاها شروع به راه رفتن می کنند. در یک کلام، تن در قبضه روح است. به همین ترتیب، عالم در قبضه خداست. و اینجا معنای این جمله که " اگر همه عالم به همدیگر کمک کنند تا یک نفر را خوار کنند و خداوند نخواهد، او خوار نمی شود و اگر همه عالم سعی کنند یک نفر را عزیز کنند و خداوند نخواهد، عزیز نمی شود." یعنی چه! و تدبیر عالم توسط خداوند به این شیوه است‌. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ............................................... 🚨 خداوند در قرآن کریم می فرماید: " ...نَسُواالله فَاَنسَاهُم اَنفُسَهُم اُولئِکَ هُمُ الفَاسِقُون " کسانی که خدا را فراموش می کنند خداوند کاری می کند که خودشان را فراموش کنند و دیگر به فکر رستگاری خود نباشند. اگر در یک بیابان پر از ریگ قرار بگیرید و بخواهید به تک تک ریگ ها نگاه کنید، اگر به یک ریگ نگاه کردید یک ریگ هم آنطرفتر است که به آن نگاه نکردید، ریگ دیگر در طرف دیگر است. در واقع شما به جای اینکه به یک چیز توجه کنید و متمرکز شوید، دچار ذهنی غیر متمرکز خواهید شد. در عالم کثرت اگر شما به چیزی نظر کردید، چیزهای دیگری هم هستند که باید به آنها توجه کنید و در نتیجه نمی توانید به یک موضوع متمرکز شوید. وقتی چنین اتفاقی رخ دهد، اصطلاحا شما "خود" را گم کرده اید. شما دیگر "خود" واحد نیستید و "خود" پراکنده هستید. چنین آدمی دیگر نمی تواند مسائل را از دید درست بنگرد چون آن چیزی که باید به وسیله آن مسائل را بنگرد، از دست داده. نگاه و دید ما نسبت به مسائل از دید "خود" صورت می گیرد. اگر ما به گونه ای رفتار کردیم که این "خود"، تغییر کرد، دیدگاه ما نیز تغییر خواهد کرد. این موضوع را با یک مثال توضیح می دهم: اگر ما دچار "خودِ خودخواه" شویم، از دید خودخواهی به قضایا نگاه می کنیم. مثل کودکی که دوستش را با این قصد انتخاب می کند که اگر با او دعوایش شد، بتواند او را کتک بزند. اما اگر ما دارای "خودِ متعالی" شویم، اگر قصد انتخاب لباسی داشته باشیم با این هدف انتخاب می کنیم که علاوه بر زیبایی و آراستگی، ما را از سرما یا گرما حفظ کند و بپوشاند نه اینکه فقط و فقط قشنگ باشد و کاری به حفظ سرما یا گرما و نوع پوشش نداشته باشیم. شما با خود فکر کنید که کسانی که به دنبال مُد هستند، دارای چه نوع "خودی" هستند؟🧐 "خود" واحد و یگانه یا "خود" پراکنده؟؟🧐 آیا دارای "خود متعالی" هستند یا خیر؟؟؟🧐 ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ آنچه گذشت... در پارت قبل عرض کردیم که اگر به هرچیزی غیر از "خود" نظر کردیم، باعث می شود که دارای ذهنیتی غیر متمرکز شویم و به اصطلاح، "خود" را گم کنیم. ............................................... شخصی، الاغ خود را گم کرد. با دوستش مشغول پیدا کردن الاغ شدند که توانستند پس از گشتن بسیار، آن را بیابند. در راه برگشت، صاحب الاغ گفت بگذار این کوچه را هم بگردم ببینم الاغم آنجا نیست!!😳 دوستش گفت، هدف پیدا کردن الاغت بود که به آن رسیدیم، دیگر برای چه دنبال الاغت می گردی؟ تو که آنرا پیدا کردی!!!!!!🤨 مثال بالا جهت روشن شدن موضوع گم کردن "خود" است. صاحب الاغ، الاغ پیدا کردن را جز شخصیت خود کرده بود در حالی که بعد از یافتن آن باید به زندگی خود ادامه می داد. گاهی ما می دانیم که "خود" را گم کرده ایم اما جهت یافتن "خود" تلاش نمی کنیم یا شاید راه پیدا کردن آنرا نمی دانیم. چنین شخصی، دارای یک شخصیت ناپایدار است زیرا همیشه دنبال "خود" های مختلف است نه "خود" حقیقی. 💡راه پیدا کردن "خود"، همان مطالب پارت های گذشته است. یعنی نظر کردن به "خود". وقتی "خود" حقیقیمان را یافتیم باید آنرا سکوی پرشی جهت درک حقایق عالم کنیم. چون هرکس از دید "خود" می تواند به مسائل نگاه کند، اگر "خود" را نیابد، از دید دروغین به مسائل می نگرد ولی اگر "خود" حقیقی اش را یافت، از دید درست مسائل را نگاه می کند و می تواند به عالم ملکوت نظر کند یعنی باطن هرچیزی را می بیند. ✅ انسان(من)، فقط و فقط هست! .............................................. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... در پارت گذشته عرض کردیم اگر جهت دید خود را سمت کثرت ها بیندازیم، ما را از "خودِ حقیقی" دور کرده و در این صورت دارای "خودِ دروغین" می شویم. ...................‌‌............................ جانِ ما(روح ما)، چون مجرد است دارای وجودی واحد است. دنیا و علاقه به آن، می شود کثرت و هم سنخ با جانِ ما نیست. البته داشتن دنیا و در پی آن بودن بستگی به نیت ما دارد. مثلا اگر فرش داریم که روی آن بنشینیم، علاقه به فرش محسوب نمی شود اما اگر با این فرش، پُز دادیم این علاقه به فرش به حساب می آید. علاقه به فرش یک نمونه از علاقه به دنیاست و شما می توانید آن را تعمیم دهید. چون دنیا از سنخ جان ما نیست، اگر غرق در علاقه به آن شدیم، دارای "خود" ی می شویم که دروغین است و کم کم خودش را جای "خود" حقیقی جا می زند. در این صورت، به اصطلاح "نه خود" جای "خود" قرار می گیرد. برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، باید از علاقه به دنیا دور باشیم که در این صورت دارای "خودِ حقیقی و راستین" می شویم. و همانطور که در پارت های قبلی توضیح دادیم، آنچه از دریچه "خودِ دروغین" دیده می شود، دروغین است و آنچه از دریچه "خودِ حقیقی" دیده می شود، راستین و حقیقی است. جنس خداوند از جنس "خود" انسان است، یعنی هر دو واحد هستند. برای اینکه با خدا آشتی کنیم باید با "خود" آشتی کنیم و از کثرت ها فاصله بگیریم و با "خود" واحد مرتبط باشیم. ❓چگونه می توان از "خودِ دروغین" فاصله بگیریم و به "خودِ راستین" برسیم که نتیجه آن آشتی با خداست؟ ✅ جواب سوال فوق یک کلمه است، عبادت. و عبادت همان دستورالعمل هایی است که خداوند از طریق پیامبرانش به مردم ابلاغ کرده. ❓ آیا خواندن کتاب و خواندن همین پارت های معرفت النفس، مصداق عبادت است؟ ✅ جواب این است که بستگی به نیت ما دارد. اگر به این نیت باشد که حقیقت برایمان روشن شود و بتوانیم از این طریق به "خودِ راستین" برسیم، عبادت به حساب می آید اما اگر با این نیت که صرفا وقتی بگذرانیم و ... عبادت محسوب نمی شود. 🚨 و چه کسانی هستند که قرآن و مطالب این چنینی را می خوانند اما دارای "خودِ واحد" نشده اند‼️ ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... در پارت قبل "خودِ دروغین و خودِ راستین را توضیح دادیم و عرض کردیم شرط ارتباط و آشتی با خدا، خودِ راستین است. ............................................... آشتی با خدا را باید از دو جنبه مورد توجه قرار داد: اولا آن معارف را بدانیم و ثانیا به آنها جامه عمل بپوشانیم تا بتوانیم از "ناخود" به "خود" برسیم. در پارت های ابتدایی توضیح دادیم که مرد و زن بودن مربوط به بدن ماست. یعنی بدن من نسبت به آن زن، مرد است. یا مثلا فلان ماشبن مدل ۱۴۰۱ است و فلان کاشین مدل ۹۹، فرقشان چیست، این است که مثلا آهن های مدل ۱۴۰۱ نسبت به مدل ۹۹، کج و کوله تر است😂 وگرنه این کج تر بودن یا برجسته بودن چراغ ها نشان از برتری این نسبت به آن ندارد چون هر دو یه کار می کنند (بحث ما کیفیت ماشین ها نیست.). پس تمام چیز هایی که مربوط به غیر از "من" می شود، تماما نسبت است. مثل مدل ماشین، ثروت و... و این نسبت ها حقیقتی ندارد و تنها چیزی که نسبت نیست و حقیقی است، رابطه "من" و خداست. هرکس برای اینکه بتواند با خدا مرتبط شود باید نظر بر روی این نسبت ها نداشته باشد. برای ارتباط با خدا، باید از طریق هستی ای که خدا به ما داده سیر کنیم و آنرا رشد دهیم. برای اینکار من باید استعداد های مربوط به خودم را رشد دهم. قرار نیست که من از طریق هستی شما با خدا مرتبط شوم بلکه فقط از طریق هستی خودم می توانم اینکار را انجام دهم. خداوند هستی ای به من داده که دوست داشته از طریق آن با او مرتبط شوم و برای شما هستی ای قرار داده که دوست داشته با آن با او مرتبط شوید. اگر از هستی خود ناراضی باشید، دچار "ناخود" می شوید. اگر ما "خود" را رشد ندهیم، روح ما دچار ظلمت می شود و موجب خسارت در روز قیامت خواهیم شد. ⛔️ اینقدر چشم ما به زندگی دیگران نباشد.❗️ ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 (پایان) ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... باید با رشد و تکامل "خود"، به خدا برسیم... ............................................... اگر از "خود" غفلت کنیم دچار پوچی خواهیم شد. و از آنجا که پس از مرگ با "خود" رو به رو می شویم و مسیر ابدی در پیش داریم، با "خودِ" پوچ رو به رو شده و تا ابد دچار ناامیدی و پوچی می شویم. چنین حالتی مثل این است که مدام در حال مردن باشیم ولی نمیریم. شرح حال کافران را قرآن اینگونه بیان می کند: " ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحیَی وقتی در آتش قرار می گیرند نه می میرند و نه زنده می شوند." ✅ راه نجات از این ندامت ابدی، آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین است. ............................................... 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism