eitaa logo
جامانده از قافله شهدا جا مانده ایم دعا کنید شهدا دستمان را بگیرند. بد جوری گیر چند روز دنیا شده ایم
77 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
37 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 🌹 خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌹حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم @basijabyek
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 🌹 خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌹حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم @basijabyek
⚫️بارها و بارها این را بخوانیم ▪️ خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او : این همه انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های بود و با کسی ارتباط نداشت، ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ را کامل کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز خوانده بود. ▪️ می گفت: از هیجده سال ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "" هم صحبت میشدم! ▫️بهترین که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ آفتاب را داشتم... ▫️سالروز ▪️ روح بلندش صلوات @basijabyek