eitaa logo
💖یاران مهدی عجل الله 💖
248 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
85 فایل
ماییم و سینه اے کہ ماجراے عشق توست😍یامهدے❤ • • 👤|ارتباط با ادمین جهت انتقاد وپیشنهاد در راستای کیفیت و ارتقاء کانال| : 👇👇 @Mehrsa9081
مشاهده در ایتا
دانلود
❤❤❤❤ به روایت حانیه ................................................. به روایت حانیه این خوددرگیریه آخرش هم کار دستم میده. هوووووف. مامان دیشب گفت فردا میخواد بره خونه خاله مرضیه اینا و منم گفتم که میام . الان موندم که چرا گفتم میرم ؟ واقعا به خاطر یه تعارف فاطمه ؛ برم بگم بعد از 7.8 سال سلام. اونم چی با این تیپی که اصلا خانواده اونا قبول نداشتن. البته الان اوضاع یکم بهتر شده بود ولی بازم بلاخره حجابم کامل کامل که نبود. در یک تصمیم آنی دوباره تصمیم گرفتم که نرم. _ ماااامااان. مااامااان. من نمیام. مامان_ دیگه چی؟ مگه من مسخره توام؟ به فاطمه گفتم که تو هم میای بچه کلی ذوق کرد. اجباری در کار نبود ولی وقتی بهشون گفتم که میای، باید بیای. _ولی... مامان_ ولی نداره. میدونی بدم میاد حرفمو عوض کنم. . . . همون مانتویی و روسری که گرفته بودم بایه شلوار پاکتی مشکی و البته برعکس همیشه فقط و فقط یه رژ کمرنگ تیپم رو تکمیل کرد. یک ساعت بعد ماشین جلوی در کرم رنگ خونه فاطمه اینا ایستاد. خاطره های بچگیم اگرچه محو و گمرنگ ولی برام زنده شد ، هئیت های محرم ، دسته های سینه زنی که ماهم پدرامون رو همراهی میکردیم، مولودی ها ؛ همه و همه تو این کوچه و تو این خیابون بودن ، خاطره هایی که ناباورانه دلم براشون تنگ شده بود. به خودم که اومدم، تو حیاط بودم و بغل پر مهر فاطمه. آروم خودم رو کنار کشیدم و به یه لبخند اکتفا کردم و بعد هم خیره شدم به خاله مرضیه تو چهارچوب در شیشه ای بالای پله ها وایساده بود و با همون لبخندی که صمیمیت و مهر توش موج میزد به ما نگاه میکرد؛ الان من باید ذوق کنم و سریع برم بغلش کنم ، ولی نمیدونم انگار که اعضای بدنم تحت فرمان خودم نبود و به جای اینکه به سمت خاله مرضیه برن کشیده شدن به سمت چپ حیاط یعنی در حسینیه. تقریبا 7.8 سالم بود که پارکینگ این آپارتمان 3 طبقه که خیلی هم بزرگ بود به حسینیه تبدیل شد و از اون سال هرسال دهه اول محرم اینجا مراسم بود. یه در کرکره ای ساده بود که بسته بود و توش معلوم نبود. رو به فاطمه گفتم _ اینجا هنوز حسینیس ؟ فاطمه هم متعجب از اینکه به جای سلام و علیک با مامانش اول رفتم سراغ حسینیه و دارم سراغش رو میگیرم آروم جواب داد _ آ....ره به محض ورود فاطمه دستم رو کشید و به سمت اتاقش برد و منم فقط فرصت کردم خیلی سریع و گذرا نگاهی به پذیرایی بندازم. چیزی از مدل قدیمی خونشون به خاطر نداشتم و فقط میدونستم که نوسازی کردن. اتاق فاطمه اتاق خوشگلی بود و حس خاصی رو به من القا میکرد ؛ حسی از جنس آرامش.... و این حس برام عجیب بود ؛ دیوار سمت چپ و بالای تخت یه قاب عکس خیلی شیک بود که عکس توش یه جای زیارتی بود. و روی دیوار سمت راست چند تا پوستر که معنی جملات روش برام گنگ و نامفهوم بود. پایین تخت به کتابخونه بود که طبقه اولش مفاتیح و قرآن و یه سری کتاب قطور دیگه قرار داشت و طبقه های دیگه کتاب هایی که حدس زدم باید کتابای مذهبی باش. کنار کتابخونه هم میز کامپیوتر بود که روی اون هم یه تابلو کوچیک بود که روش به عربی چیزی نوشته شده بود. با صدای فاطمه دل از برانداز کردن خونه برداشتم و به سمت تخت که روش نشسته بود ، برگشتم. فاطمه_ خوب بیا بشین اینجا تعریف کن ببینم. و بعد به روی تخت جایی کنار خودش اشاره کرد. کنارش نشستم و گفتم _ چیو تعریف کنم؟ فاطمه_ همه این 10.11 سال رو. همه این 10 سالی که قید دوست صمیمیت رو زدی نامرد. _ همشو؟ فاطمه_مو به مو _اومممم. خب اول تو بگو. فاطمه_ حانیه خیلی دلم برات تنگ شده بود. این جمله مصادف شد با پریدنش تو بغل من و آزاد کردن هق هق گریش. _ فاطمه، چی شدی؟؟ فاطمه_ کجا بودی نامرد ؟ کجا بودی؟ آروم از بغلم کشیدمش بیرون سرش رو انداخت بالا. دستمو بردم زیر چونش و سرشو اوردم بالا. _ فاطمه. به خاطر من گریه میکنی ؟ آره؟ فاطمه_ به خدا خیلی نامردی حانیه. چند بار با مامان اومدیم خونتون ولی تو نبودی. کلی زنگ زدم ، هربار مامانت میگفت خونه عموتی یا با دوستات بیرونی. حتی یک بار هم سراغی از من نگرفتی. _ قول میدم دیگه تکرار نشه. حالا گریه نکن . باشه؟ فاطمه _ قول دادیاااااا _ چشششم. با لبخند من فاطمه هم لبخند زد و گفت _ چشمت بی بلا آبجی جونم. با تعجب پرسیدم _ آبجی؟؟؟😳 فاطمه_ اره دیگه. از این به بعد ابجیمی☺️. _ اها از لحاظ صمیمیت و اینجور چیزا میگی؟ فاطمه خندید و گفت _ اره دیگه. حالا این ابجی خانم ما افتخار میدن شمارشون رو داشته باشیم؟ _ بلی بلی. اختیار دارید. . . . بعد از دوساعت و کمی مرور خاطرات و گفتن از این چند سال گذشته ، مامان امر به رفتن صادر کرد. بلاخره با کلی تهدید فاطمه که اگه زنگ نزنی میکشمت و اگه دیگه نیای اینجا من میدونم و تو خداحافظی کردیم. _ مامان. میشه شما رانندگی کنید. مامان _ باشه. کل راه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شــب بـا تمـام تیــرگی‌اش یکرنگ اسـت🌌 چه سـاده آرامـش می‌بخـشد😌 چه خوب می‌شـد مـا هــم مثـل شـب باشیـم یکرنگ و آرام بخــش 🙂 حـس آرامـش یعنـی بدونیـم خـدایی داریـم😍 که همیشـه حواسش بہ زنـدگیمـون هسـت...😇 شبتـ🌙ـون پـر از عـطر خـدا🌟 💚 @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدای خوبم روزم را با نام و یاد تو شروع می کنم😍🙏 زیرا که ایمان دارم، فقط تو میتوانی یاریم کنی ای اول و ای آخر❤️ یاریم کن تا قدم در راه تو بردارم🤲 ♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️ 💚 @Jameeyemahdavi313
مبارک زندگي بوی خوش نسترن است بوی یاسي است که گل کرده به دیوار نگاهِ ما😁 زندگ ي خاطره است😌 خنده یک شاپرک است برگل ناز زندگي...🌸 سلام دوستان خوبم✋ صبح زیباتون بخیر🌸 💚 @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹رسول خدا (ص) می‌فرماید: 🌹«غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب» 🌷چشمان خود را فرو بندید تا شگفتی‌ها را ببینید. 📚بحار، ج 104،ص41 @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸بانگ الله اکبر ساعت 21 امشب در سراسر کشور طنین‌انداز می‌شود. 🔹همزمان ۲۲ نقطه تهران و ۴۰۰ شهر دیگر نورافشانی خواهد شد. 💚@Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️منتظر کوبیده شدن مشت های جوانمردان عالم بر دهان آمریکا باشید👊👊👊👊👊👊👊👊👊👊 سردار قاآنی: 🔹دشمن زبانی به جز زور نمیفهمد 🔹آمریکا با غلطی که مرتکب شد، راه برخورد برای همه جوانمردان دنیا را باز کرده است @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙃 ✨مهارتهای زندگی (خانمها)✨ 🎗 بعضی خانم‌ها میگن چرا شوهر ما تو خونه حرف نمیزنه، ولی با دیگران این همه میگه و می‌خنده؟😕 🦋چرا واسه ما خرج نمیکنه ولی به دیگران که میرسه این همه دست و دلباز میشه و خیلی مثال‌های دیگه... 🎗 یکی از مهمترین دلایلش اینه که دیگران همسر شما را همیشه تایید می‌کنند ....یه خانم باهوش نمیذاره تو تایید کردن همسرش کسی ازش سبقت بگیره...!🌹 ✔️ @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🖐 دوستان عزیزم امروز میخوایم با شیشه های سس یا خیار شور چندتا و ای قشنگ درست کنیم.همراهمون باشید👇👇
رنگ سفید که یه مقدار خیلی کم رنگ آبی بهش اضافه کردم تا رنگم شبیه زمینه پارچه ام بشه باقلم مو به شیشه هام زدم بعد گلهای پارچه را قیچی کردم و همون موقع که رنگم تازه بود به شیشه ها زدم.. بعد باقلم مو رنگی اطراف پارچه را به شیشه رنگ زدم.تا رنگ زمینه پارچه با رنگ شیشه مثل هم بشه. برای در شیشه ها هم همینطور🌺
وقتی کار رنگم تموم شد یک روز توی هوای ازاد گذاشتم تا رنگم خشک بشه
برای جای شیشه ها هم میتونیداز تخته چوبهای ام دی اف استفاده کنید اونها را با چسب چوب یا میخ به هم متصل کنید.میتونید به نجاری سفارش بدید یا خودتون با تخته چوب درست کنید🌸
اگه هم اماده اش را تو بازار دیدید میتونیدتهیه کنید