eitaa logo
مسجد مقدس جمکران
58هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
176 فایل
کانال رسمی مسجد مقدس جمکران پخش زنده مراسم: aparat.com/Jamkaran_ir/live ارتباط با ادمین: @Admin_Jamkaran
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓 15شوال، وفات حضرت عبدالعظیم حسنی 📖آیت الله حاج میرزا ابوطالب: من در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدم و برخی عروق میانی کبد و طحال پارگی پیدا کرده بود و خونریزی شدیدی داشتم، مدتی معالجه کردم، حالم رو به وخامت گذاشت و دکترها مایوس بودند. روز پنج‌شنبه‌ای پرونده مرا تکمیل کردند که اگر روز جمعه فوت پیش آمد معطل نمانم. من در حال بیهوشی بودم، پدر و مادرم به عیادت من می‌آیند و مرا صدا می‌زنند و جواب نمی‌شنوند، پدرم به مادرم می‌گوید برویم حرم مطهر حضرت عبدالعظیم، می‌روند به حرم و در آنجا متوسل می‌شوند و در برگشتن به بیمارستان، من به حال آمدم. ...چندی پیش که حدود سی سال از این قضیه می‌گذرد سونوگرافی و عکس از طحال و کبد گرفتم متصدی گفت: آقا چیز عجیبی می‌بینم رگی که در میان آن دو است بسیار ضخیم است و مشابه آن را ندیدم، من چیزی به او نگفتم ولی فهمیدم همان رگی است که پاره شده بود و با توسل به حضرت عبدالعظیم پارگی آن برطرف گردید و سالم شد. 📘 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی ا🛒خرید: 🔗http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 📖به حضور امام حسن عسکری رسیدم. حضرت در سکوی جلوی خانه نشسته بود. در سمت ایشان اتاقی بود که پرده‌ای ریشه‌دار مقابل آن آویخته شده بود. عرض کردم: آقاجان! صاحب‌الامر کیست؟ فرمود: پرده را کنار بزن! وقتی پرده را کنار زدم، پسربچه‌ای به‌سوی ما آمد که حدوداً پنج یا ده یا هشت ساله به‌نظر می آمد. پیشانی‌اش گشاده و چهره‌اش سپیده و حدقه چشمانش درخشان بود، و کف دست‌ها و زانوانش پر و محکم، و خالی بر گونه راست داشت، و موی سرش کوتاه بود. امام حسن عسکری او را روی زانو نشانده و فرمود: صاحب‌الامر شما این است. سپس برخاست و به او فرمود: فرزندم! تا وقت معلوم برو داخل. او هم داخل خانه شد درحالی‌که چشم‌هایم او را بدرقه می‌کرد. آنگاه حضرت فرمود: ای یعقوب! نگاه کن، ببین چه کسی در خانه است؟ وقتی داخل شدم کسی را ندیدم! 📙 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی ا🛒خرید: 🔗http://ketabejamkaran.ir/101611 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓28ربیع الثانی؛ وفات علامه امینی #سیره_علما 📖 علامه امینی: من نسخه کامل الزیارات را تصحیح کردم ولی مخارج چاپ آن را نداشتم، آن را کنار گذاشتم تا بودجه آن را فراهم کنم. به مسجد کوفه رفتم، به شخصی برخورد کردم که ترک بود و از من پرسید: کتاب کامل چه کتابی است؟ گفتم: کامل متعدّد است، کدام را می گویی؟ گفت: نمی‌دانم اجمالاً دنباله دارد، گفتم: کامل الزیارات را می گویی؟! گفت: آری! برای چه دنبال آن می‌گردی؟ گفت: امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم، به من فرمود: کتاب کامل الزیارات را چاپ کن. گفتم: نسخه‌های آن را من دارم. و کتاب به هزینه او چاپ شد. #برشی_از_کتاب 📘 #روزنه‌هایی_از_عالم_غیب 🖋 #سیدمحسن_خرازی 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: عمومی 🛒http://ketabejamkaran.ir/4328 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓1ذیقعده،‌🌸🌸ولادت سلام الله علیها🌸🌸 📘 حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان 🛒http://ketabejamkaran.ir/4463 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓 14 خرداد، ▪️سالروز رحلت ▪️ محسن جان! تو نوجوان بودی که قیامت را دیدی. آن روزها قیامتی در ایران برپا شده بود. میلیون‌ها نفر، مرد و زن، از سراسر کشور راهی شده بودند تا زمین‌های بایر غرب بهشت‌زهرا را با اشک خود آبیاری کنند. تا در مصلای بزرگ تهران شاهد عروج روح بلند امام باشند. چه شب‌هایی بود آن شب‌ها! انگار شب قدر بود. شب نزول ملائکه بر زمین. کمی چشم بصیرت می‌خواست تا امام ‌زمان(عج) را در جمع داغ‌داران ببینی. نمی‌توانم باور کنم امام ‌زمان(عج) در سوگ امام‌خمینی اشک نریخته باشد. آن روزها همه می‌گریستند در داخل و خارج، حتی در آسمان‌ها می‌شد صدای گریستن ملائکه را شنید. 📙 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان 🛒http://ketabejamkaran.ir/109798 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓26مهر؛ روز تربیت بدنی و ورزش 🍉 در این سرزمین، بزرگ‌ترین مراسم برای پهلوانان برگزار می‌شد. آنها نگاهبانان آب‌ها بودند و سال‌ها بود که دیو خشکسالی را زندانی کرده بودند تا سرزمینشان همواره پُرآب و سرسبز باشد. برای همین، مردم پهلوانانشان را بسیار دوست داشتند و با برگزاری مراسمی، پیشکش‌های خود را به پهلوانان تقدیم می‌کردند و قدردان آنها بودند. 📙 🖋 🛒https://ketabejamkaran.ir/75301 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/126229 @ketabejamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓 3 خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر 📙 🖋 🖌 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
🍉 به احساس نزدیکی داشت. گویی سال‌ها او را می‌شناخت. فضه از همان دوست داشت اسماء را ببیند و با او آشنا شود اما در آنجا برای او که کنیزی بیش نبود کاری ناممکن و نامعقول بود؛ اسماء از زنان بزرگ و هم‌نشین همسر پادشاه حبشه بود. اسماء زنی جوان و زیبا بود و از همان ابتدا شیفته رفتار مؤدبانه فضه شد. اسماء به فضه گفت: «از رفتار و گفتارت می‌توان فهمید دانش‌آموخته محضر بانویم (س) هستی.» شنیدن این سخنان از زبان اسماء که سرآمد زنان بود برای فضه بسیار دلنشین و دل‌چسب بود... 📙 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/76957 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓سوم رجب: شهادت امام هادی(ع) 📚 📖– نگرانی در چهره شما نیست، خبر دستگیری (ع) شایعه ای بیش نبود؟ سرش را به تأسف تکان می دهد. – علی بن محمد(ع) را در کاخ ایتاخ یافتیم، حتی ابن اورمه داخل دخمه اش در زندان شد. – علی بن محمد(ع) را دیدم، خبر فرمان قتل ایشان را از قول سعيد حاجب به ابوالحسن رساندم. ابوالحسن با خاطری آسوده گفتند از طرف به من آسیبی نمی‌رسد. همه خوشحال می شوند، ابوموسی تحیرش را پنهان نمی‌کند. – راستش این حرف را از قول هرکسی به جز ابوالحسن قبول نمی کردم. من میزان عداوت متوکل به علی بن محمد(ع) را می‌دانم و همین طور خوب می‌دانم محال است صاحب منصبان دارالخلافه چنین فرصتی را از دست بدهند. کینه آنها از کمتراز خلیفه نیست. راستش رهایی و آزادی علی بن محمد(ع) در این شرایط با واقعیت نمی‌خواند. 📘 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/110007 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
ا❁﷽❁ا 🗓9 ذی‌الحجه: (ع) ⚫️آخرین جملات (ع) قبل از شهادت 📖 به سمت مکه رو کرد و گفت: «! آرزو داشتم یک بار دیگر چشم‌هایم را به دیدار با تو روشن سازم اما عمرم وفا نداد... وعدهٔ دیدار ما به روز قیامت!» او زیر لب چند بیتی شعر خواند. ناگهان شمشیر بکر بر گردن او فرود آمد و سر از تن فرستادهٔ (ع) جدا شد. پایین ساختمان دارالأماره که حالا بیشتر شده بودند از شوق هل‌هله کردند. بکر پیکر مسلم را با خشونت به پایین پرتاب کرد. سپس هراسان به سمت قصر دوید. ابن زیاد پرسید: «تمام شد؟ او را کشتی؟» بکر با صدایی لرزان پاسخ داد: «آ... آری!» - پیش از مردن چیزی هم گفت؟ - همواره می‌گفت: سبحان الله، الله ا کبر، لا اله الا الله... وقتی به او نزدیک شدم تا گردنش را بزنم گفت: «خدایا خودت بین ما و این مردم که به ما گفتند و زدند و تنهایمان گذاشتند، داوری کن!» 📘 برشی از کتاب از مجموعه 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🔗https://ketabejamkaran.ir/99051 📚 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran