eitaa logo
مسجد مقدس جمکران
58.7هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
169 فایل
کانال رسمی مسجد مقدس جمکران پخش زنده مراسم: aparat.com/Jamkaran_ir/live ارتباط با ادمین: @Admin_Jamkaran
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا اجازه! دست خودم نیست خسته‌ام؛ در درس عشق، من صف آخر نشسته ام؛ ‌ یعنی نمی‌شود که ببینم سحر رسید؟ درس غریب «غیبت کبری» به سر رسید؟ ‌ آقا اجازه! بغض گرفته گلوی‌مان آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان! ‌ استاد عشق! صاحب عالم! گل بهشت! باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت! ‌ 💠💠💠 ✅کانال مسجد مقدس جمکران:👇 @jamkaran_ir
بعد فهمیدم خیلی وقت است گم شده‌ام. انگار دست بزرگی محکم زد توی صورتم... اشک شروع کرد به دویدن روی گونه. شروع کردم به دویدن. بغض، محکم ایستاده بود در گلو. نفس نمی‌رفت، نمی‌آمد. بریده بود. بریده بودم. می‌دویدم. بدون این که بدانم کجایی. بدون این که بدانم کجایم. زانوان کوچکم می‌لرزید. ریه‌های کوچکم تاب نداشت. بغض داشت بزرگ می‌شد. وسط فروشگاه ایستادم و شروع کردم به ضجه زدن. شبیه کودک زاری شدم که در بازار... تو دست را مگر نمی‌گیری؟ 🍃 ✅ کانال مسجد مقدس جمکران:👇 @jamkaran_ir
روزگارمان بوی‌دود و رنگ آلودگی گرفته‌است جزیره‌ی ما گم‌شده‌است در سیاهی نیامدنت و شیشه‌ی آرزوهای‌مان غرق‌شده‌است انگار!... ما، اما... هنوز امیدواریم!... راستی! ما را هم بی‌خبر نگذار!... خبری از آمدنت به ما برسان! ما، این‌جا، در این جزیره‌ی سوت و کور انتظار دعایت می‌کنیم؛ حضرت دریا!... 🍃اللهم عجل لولیک الفرج ‌ کانال مسجد مقدس جمکران:👇 ✅ @jamkaran_ir
یعقوب را از کورشدن چه باک ... وقتی پیراهنِ یوسُف شِفا می‌بخشد ! ‌ کوری فقط ندیدن توست ... یوسف ! ‌ و من کورترینم که تو را نمی‌بینم ! یعقوبِ تو نیستم ... اما چشم انتظارت هستم ! و در هوایِ بودنت آنقدر نفس می‌کشم ... تا نسیم عطرِ پیراهنت را برایم بیاورد ... ‌ متن ارسالی مخاطبین(مستوره مهدی) ✅ کانال مسجد مقدس جمکران:👇 @jamkaran_ir
📌 تمام سال را منتظر بیعت ما هستید... 🔹 گاهی وقت‌ها همه چیز به هم گِره می‌خورد. ما می‌مانیم و یک سرگشتگی مطلق! گاهی بدجور خسته می‌شویم. دیگر نه زندگی را می‌خواهیم و نه توانی برای نفس کشیدن داریم و این غم، زمانی بیشتر می‌شود که فکرمان به یکسال پیش، دقیقاً به همین روز و ساعت پَر می‌کشد. 🔸 صدای خودمان است که در گوشمان می‌پیچد: عهد می‌بندم... و حالا وقتی به عهدهای شکسته‌شدهٔ‌مان فکر می‌کنیم، از خودمان هم خسته می‌شویم. اما همان خدایی که ظهور شما را بر ما وعده داده است، «امید» را به قلب‌هایمان هدیه کرده. 🔹 وقتی هنوز به شما فکر می‌کنیم و برای گناهانمان غمگینیم، یعنی نگاه همیشه همراه شما، یک ثانیه هم از روی زندگی ما برداشته نشده. یعنی هنوز هم ما را فرزند خود می‌دانید. یعنی هنوز هم می‌توانیم لبخند را به لب‌هایتان هدیه کنیم. 🔸 آری ما هنوز هم می‌توانیم و امید داریم برای روزی که به قول‌هایمان عمل کنیم و باغیرت پای ظهور بمانیم. مهدی جانم، شما تمام سال را منتظر بیعت ما هستید و ما حالا همین لحظه عهد می‌بندیم برای یاری‌تان تا پای جان بایستیم. 📝 🌐 www.jamkaran.ir 🆔 @jamkaran_ir
📝 ماه سینه چسبانده بود به قله‌ی کوه دوبرادران و ابرهای سبکبال توی هوا تاب می‌خوردند. نسیمی خنک صورتش را نوازش می‌داد. خودش را جمع‌و‌جور کرد و زیپ گرمکنش را بالا کشید. نشسته بود همان‌جایی که حسین اولین قدم‌هایش را برداشته بود. آن شب را خوب یادش بود. مثل همین امشب دعای توسل از بلندگوهای مسجد جمکران پخش می‌شد و مردم توی دسته‌های سه‌چهار نفره به سمت ورودی‌ها می‌رفتند. حسین سه سالگی‌اش را تمام کرده بود و هنوز نمی‌توانست راه برود. دکتر گفته بود ممکن است هیچ‌وقت نتواند مثل بقیه بچه‌ها راه برود. اولش حرف دکترها را جدی نگرفته بود اما آن روزها خودش هم کم‌کم نگران شده بود. این‌ها را اما به روی خانمش نیاورده بود. می‌دانست که طاقت شنیدنشان را ندارد. برای همین‌ها هم بود که وقتی حسین اولین قدم‌های لرزانش را جلوی باب الرحمه برداشت، زد زیر گریه. حالا ده سال از آن روزها می‌گذشت و حسین هفته پیش قهرمان دوی استقامت نوجوانان شده بود. به این‌ها که فکر کرد لبخند زد و به جمعیتی نگاه کرد که داشتند از اتوبوس‌ها پیاده می‌شدند. ضربان قلبش تندتر شد و دست‌هایش شروع کردند به لرزیدن. درِ قوطی‌هایی را که از چند ساعت پیش با حوصله کنار هم چیده بود، باز کرد و ته‌مانده‌ی چایی‌اش را سرکشید. بار اولش بود. توی تمام این‌ سال‌ها زندگی‎‌اش آن قدر پیچ و تاب خورده بود که نتوانسته بود نذرش را ادا کند. دیروز نیم ساعتی توی خیابان به بساط حرفه‌ای‌ها نگاه کرده بود، اما چیزی دستگیرش نشده بود. زائرها که رسیدند، فرچه‌‌ را برداشت و زیر لب بسم‌الله گفت. توی صدایش اشتیاق موج می‌زد:«واکس ... واکس صلواتی به نیت فرج آقا...» 🌐 www.jamkaran.ir 🆔 @jamkaran_ir
💔 دلتنگیهایمان را گرفته ایم در دستان مان و نشسته ایم در انتظار روزهای مبادا! کاش چشم‌هایی که تو را می‌بینند چشم‌های ما بودند.. چه سخت است ماندن و سوختن در این برزخ نه کنارمان تو را داریم نه می شود گفت نداریم . . . آدمیست دیگر وقتی توان به دوش کشیدن عشق را ندارد درعشق میشکند دور می شود و بی صدا می میرد... برایمان بگو به کجای این دلتنگی برسیم،می آیی؟! 🌐 www.jamkaran.ir 🆔 @jamkaran_ir
خدايا! شروع اين ماه را بر ما با ايمنى و ايمان و سلامت و اسلام قرار ده، (اى ماه) پروردگار من و تو خداى‏ عزّتمند و پر شكوه است. دعای رویت ماه رجب 🆔 @jamkaran_ir 🌐 www.jamkaran.ir