eitaa logo
جانان 🌱
603 دنبال‌کننده
121 عکس
41 ویدیو
4 فایل
🦋 به نام خدای بسیار بخشنده و بسیار مهربان 🦋 ⚪ داستان‌های واقعی و عرفانی، 🟣 حکایات و روایات، 🟢 رمان‌های مذهبی تأثیر گذار 🔘 کپی برداری حرام است 🔘 تبلیغات ارزان و پربازده : https://eitaa.com/joinchat/1106640988Cd9a90c39b5
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید همت قسمت اول تولد 🎂 روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده روز ی مستضعف ومتدین به دنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عزم کربلایمعلیّ و زیارت قبرسالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر باتنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهیدمید. محمد ابراهیم درسایه محبت های پدر ومادر پاکدامن، وارسته ومهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. دردوران تحصیلش از هوش واستعداد فو ق العاده ای برخوردار بود و باموفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگامفراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوانمخارج شخصی خود را برایتحصیل به دست مي آورد و از این راه بهخانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای مي کرد. او با شور، نشاط،مهر، محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا وصمیمیت دیگری می بخشید. پدرش از دوران کودکی او چنین ميگوید: «هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمي گشتم، دیدنفرزندم تمامی خستگي ها و مرارت ها را از وجودم پاک مي کرد و اگرشبی او را نمي دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. » اشتیاق محمدابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث مي شد که از مادرش با اصراربخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. اینعلاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتابآسمانی قرآن را کاملا فرا گیرد و برخی از سوره های کوچک را نیز حفظ کند. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
دوم دوران سربازی 🏌‍♂ در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس ازاخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیلپرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفته به گفتهخودش تلخ ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود در لشکرتوپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. ماهمبارک رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفکر خودبهدیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهایرمضان را روزه بگیرند، می توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند ناجی، فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگیبدون استثنا آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریانابراهیم گفته بود: «اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی مي کردندبرایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدابي خبران فرمان مي دهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان رابشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم » اماّ این دوسال برای شخصیچون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدتتوانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهیآشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه )از نظر ساواک( دست یابد.مطالعه آن کتا بها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان،برایش فراهممی شد تأثیر عمیق و سازنده ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت وبه روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همانکتاب ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیمفعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردمو افشای چهره طاغوت بپردازد. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
سوم دوران معلمی 👨‍🏫 پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی رابرگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز وبوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیونمتعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیتحضرت امام )ره( بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعیمي کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارفاسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام )ره( و یارانش آشنا کند. اودر تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش وآگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بي باک او به همه آناخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی ميگرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمي ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا رابرعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتنرهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمدميکرد. سخنراني های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحتاندیشی انجام ميشد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، بهگونه ای که او شهر به شهر مي گشت تا از دستگیری در امان باشد.نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشادمردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیریوی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجاسکنی گزید. در ایندوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیمستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان مي دادند و ابراهیماحساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد. بعد از بازگشت به شهر خود در دعوت مردم به خیابان ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه دریکی از راهپیمایي های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بنده ای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آنفرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکرمعدوم ناجی ، صادر گردید. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودندکه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییرلباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می کرد تا اینکه انقلاباسلامی به رهبری حضرت امام خمینی)ره(، به پیروزی رسید. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
چهارم فعالیت های پس از پیروزی انقلاب✨ پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود کهسپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانشتشکیل داد. درایت و نفوذ خانوادگی که درشهر داشتند مکانی را بهعنوان مقر سپاه در اختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح ازشهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج ونیازمند یها را رفع کردند. به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی کهمجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را بهعهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیت های شبانه روزیبرادران پاسدار در سال 58 ، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزارواذیت مردم مي پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویلداده شدند و شهر از لوث وجود افرادشرور و قاچاقچی پاکسازیگردید. از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت هایفرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شورانقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیلتجربیات گرا نبهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس بهبندر چابهار و کنارک )در استان سیستان و بلوچستان( عزیمت کرد و به فعالیت های گسترده فرهنگی پرداخت. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
پنجم نقش شهید در کردستان و مقابله با ضدانقلاب ☄ شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش هایی ازآن در چنگال گروهک های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشانبا توکل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بي امان و همهجانبه ای را علیهعوامل استکبار جهانی و گروهک های خودفروخته در کردستان شروعکرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ تر نمود. از طرفی در جهت جذبمردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برایمقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تاجایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه مي کردند و حتی تحصننموده و نمي خواستند ازاین بزرگوار جدا شوند. رشادت های او دربرخورد با گروهک های یاغی قابل تحسین وستایشاست. براساس آماری که از یادداشت های آن شهید به دست آمدهاست، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا د یماه 60 )بافرمانده ای مدبرانهاو( عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار،آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
قسمت ششم شهید همت و دفاع مقدس🌾 پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه کارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه های نبرد،خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید. او و سرداررشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلمّ را تشکیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاوربود. موفقیت عملیات درمنطقه کوهستانی«شللاوریه » مرهون ایثار وتلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست. شهید همت در عملیات پیروزمند الی بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلّم فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه خرمشهر انجام دادو به حق می توان گفت که او یگان تحت امرش سهم بسزایی درفتح خرمشهر داشته اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهیدحاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد. در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان ومظلوم لبنان که موردهجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شدو پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحورجنگ وجهاد قرارگرفت. با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23 / 4/ 1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 محمد رسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلمّ رابرعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش درسمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم ابن عقیل و محرم که او فرمانده قرارگاه ظفر بود سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهیدحاج همت،مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر 27 حضرت محمد رسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلمّ (، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ10 سیدالشهدا علیه السلام بود، برعهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی ایشان درعملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات کان یمانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی شود. صلابت،اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشکر محمدرسول الله صلیّ الله علیه و آله و سلّم در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتک های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می گردد. مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود که حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود: «ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقینیست! » اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بیخوابی های مکرر همچنان به ادای تکلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی)ره( مبنی برحفظ جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجیمي گفت: « برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست ازحریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی امام حسین علیه السلام را به دوش کشیم و قداست مکتبمان، مملکت وناموسمان را پاسداری و حراست کنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یااینکه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان رواداریم، که اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ وبدنامی». 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
هفتم ويژگي های برجسته شهید🥀 او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه ای برای دیگران بود که جزخدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی وکسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می کرد و سختترین و مشکل ترین مسؤولیت های نظامی را با کمال خوشرویی واشتیاق و آرامش خاطر مي پذیرفت. او بسان شمع می سوخت و چونان چشمه ساران درحال جوشش بود و یک آن از تحرک باز نمي ایستاد.روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباسخود را به دیگران مي بخشید و با همان کم، قانع بود و درپاسخ کسانیکه مي پرسیدند چرا لباس خود را که به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟می گفت: «من پنج سال است که یک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است» او فرمانده ی مدیرو مدبرّ بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یک مدیریت سالم در اداره کارها و نیروها. با وجود آنکهبه مسائل عاطفی و نیز اصول مدیریت احترام مي گذاشت و عمل ميکرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خودرا خوب توجیه مي کرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. کسی راکه در انجام دستورات کوتاهی مي نمود بازخواست مي کرد و کسی راکه خوب عمل مي کرد تشویق مي نمود. بینش سیاسی بعُد دیگری از شخصیت والای او به شمار مي رفت. به مسائل لبنان و فلسطین وسایر کشورهای اسلامی بسیار می اندیشید وآنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود که گویی سالیان درازی در آن سامان بادشمنان خدا و رسول صدر ستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت. از ویژگی های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او بابسیحیان جان برکف بود. به بسیجیان عشق می ورزید و همواره درسخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی مي کرد. «منخاک پای بسیجي ها هم نمی شوم. ای کاش من یک بسیجی بودم و درسنگر نبرد از آنان جدا نمي شدم». وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت مي آوردند سؤال می کرد: آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرهاهمین غذا را می خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمیشد دست به غذا نمیزد. شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امرتأکید و توصیه داشت. او که از روحیه ایثار واستقامت کم نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقي اش در واقع معلمی نمونه وسرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه مي گفت،عمل مي کرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه ميگرفت. برای شهید همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است یانه. همت یک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
پایانی نحوه شهادت 🌹 شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «بایدمقاومت کرده و مانع از بازپس گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمنشد. یا همه اینجا شهید ميشویم ویا جزیره مجنون را نگه می داریم».رزمندگان لشکر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی کردند.حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیک بررسی کند،که گلوله توپ در نزدیکی اش اصابت می کند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اکبر زجاجی، در 17 اسفند سال 1362 در عملیات خیبردعوت حق را لبیک گفته و به لقاء خداوند شتافتند[۱] 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
https://eitaa.com/shadana/1834 به قسمت اول 🌹 زندگینامه شهید همت 🌹 🌤✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🕊🌿🕊🌺🌿 🍂🌺🕊🌺 🍂🌾 🌺 🕊 وصیت نامه📝 شهید مدافع حرم سعید علیزاده🌹 به نام خدای مدافعان حرم ما را مدافعان حرم آفریده‌‌اند   اصلاً برای پاره‌‌ پاره‌‌شدن آفریده‌‌اند عازم سفری هستم. به رسم مسلمانی. چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی از خود به یادگار می‌‌گذارم. خیلی وقت بود که نفس‌‌کشیدن تو این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، دروغ، نفاق و دورویی. برای کمال و رسیدن به کمال راهی جز رفتن نیست و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی اسیر نفس می‌‌شوی. خسته شده‌‌ام از نشستن، از کسالت، از خمودی و از یک‌‌نواختی. از این‌‌که بنشینم و هر روز خبر شهادت دوستان و هم‌‌لباس‌‌هایم را بشنوم. تا این‌‌که این مجال فراهم شد. از همه کسانی که در طول این بیست‌‌وشش سال و شش ماه و پانزده روز برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همین‌‌جا حلالیت می‌‌طلبم. از دوست و رفیق و نارفیق و... حلالیت می‌‌طلبم. از مادرم حلالیت می‌‌خواهم که فرزند خلفی برایش نبودم. ازش می‌‌خواهم خانم حضرت زینب(س)را الگو و اسوۀ خودش قرار دهد. امیدوارم حضرت زهرا(س) عنایتی کنند تا من به هدفی که از ورود به سپاه داشته‌‌ام و آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود، نایل آیم. کوچک‌‌تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزکاری دعوت می‌‌کنم و از آنان می‌‌خواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیراست. به قول شهید همدانی اگر دوست داشتند نفری یک روز روزه و یک نماز برایم بخوانید. «از همه حلالیت می‌‌خواهم.» 1394/08/15 🌹شهید🌹سعید🌹علیزاده🌹 🌹تاریخ ولادت: ۱۳۶۸ 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴ 🌷محل شهادت: سوریه_حلب 🌺شادی روح مطهر شهید صلوات 🕊 @Shadana 🕊
در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) یادبودی است که خیلی‌ها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، می‌روند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» می‌شوند؛ شهیدی که برای بچه‌های جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است البته این شهید برای جوان‌هایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد. پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد. ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم‌خان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال‌های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود. این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازی‌دراز بر شانه‌های ابراهیم می‌نشست تا به دست خانواده‌هایشان برسد. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
**خاطراتی از ابراهیم؛ *عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است. ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد. کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده. ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
* عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید. حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند. با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد. هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت. گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟ گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین. این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود. چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س) 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
* سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها! ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
** جاوید الاثر؛ و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.     ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
** وصیت نامه شهید هادی؛ بسم رب الشهداء و الصديقين اگر چه خود را بيشتر از هر كس محتاج وصيت و پند و اندرز مي‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا مي‌كنم قدرتي به بيان من عطا فرمايد كه بتوانم از زبان يك شهيد‌، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لياقي پيدا شد و مورد عفو رحمت الهي قرار گرفتم و توفيق و سعادت شهادت را پيدا كردم، به عنوان پرافتخارآفرين وصياي شهيد خوانده مي‌شود. خدايا تو را گواه مي‌گيرم كه در طول اين مدت از شروع انقلاب تاكنون هر چه كردم براي رضاي تو بوده و سعي داشتم هميشه خود را مورد آزمايش و آموزش در مقابل آزمايش‌ها قرار دهم. اميدوارم اين جان ناقابل را در راه اسلام عزيز و پيروزي مستضعفين بر متكبرين بپذيري. خدايا هر چند از شكستگي‌هاي متعدد استخوان‌هايم رنج مي‌برم،‌ ولي اهميتي نمي‌دادم؛ به خاطر اين‌كه من در اين مدت چه نشانه‌هايي از لطف و رحمت تو نسبت به آن‌هايي كه خالصانه و در اين راه گام نهاده‌اند، ديده‌ام. خدايا،‌ اي معبودم و معشوقم و همه كس و كارم، نمي‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستايش كنم ولي همين قدر مي‌دانم كه هر كس تو را شناخت، عاشقت شد و هر كس عاشقت شد، دست از همه چيز شسته و به سوي تو مي‌شتابد و اين را به خوبي در خود احساس كردم و مي‌كنم. خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبر كبير انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است كه اگر تكه‌تكه‌ام كنند و يا زير سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت. و به عنوان يك فردي از آحاد ملت مسلمان به تمامي ملت خصوصاً مسئولين امر تذكر مي‌دهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشيد و هيچ مسئله و روشي شما را از هدف و جهتي كه داريد، منحرف ننمايد. ديگر اين كه سعي كنيد در كارهايتان نيت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرك و ريا، حسادت و بغض پاك نماييد تا هم اجر خود را ببريد و هم بتوانيد مسئوليت خود را آن‌چنان كه خداوند، اسلام و امام مي‌خواهند، انجام داده باشيد اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نمي‌شود. والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته ابراهيم هادي‌پور روحش شاد و یادش گرامی 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
https://eitaa.com/shadana/1870 🌷 شهید مفقودالاثر ابراهیم هادی 🌷