🏴 ثواب عجیب کمک به زائران أباعبدالله الحسین (علیه السلام)
🔸 هشام بن سالم: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم، کسی که خودش به واسطۀ بیماری یا مشکلی نتواند به زیارت امام حسین علیهالسلام برود و در عوض شخصی دیگر را روانه کند (هزینههایش را بدهد)، چه اجری دارد؟
۱. به ازای هر درهمی که خرج کند، خداوند همانند کوه اُحد برایش حسنه مینویسد.
۲. چندین برابر آنچه هزینه کرده را در همین دنیا به او برمیگرداند!
۳. بلاهایی را که فرود آمده تا به او برسد، از او میگردانَد و از وی دور میکند و مالش حفظ میشود.
📚 ابن قولویه، کامل الزیارت، ص۱۲۹
🛑 توجه
✍ این ایام، روزهایی است که یا میروی و یا میفرستی!
پیادهروی اربعین را میگویم ...
⚠ شما هم میتوانید با واریز مبلغی هرچند مختصر، چند نفر دلداده را به این سفر برسانید؛
شماره کارت👇
6037997378600960
به نام:
یاسر محمدی کمرودی
بعضی از عربها
گوسفند نشان کردهای را
پا به پا با خودشان
میکشاندند به سوی کربلا.
کربلا قربانگاه این گوسفندان بود
و من تردید ندارم
که خودشان میدانستند
دارند کجا و برای چه میروند.
چقدر غبطه خوردم به حالشان
خوش به حالشان!
خوش به حالشان!
زادگاهشان نجف
قتلگاهشان کربلا
آخرین راهی که پیمودهاند
راه نجف تا کربلا.
از طرز راه رفتنشان
قشنگ میشود فهمید
که این گوسفندها
شوق رسیدن به قتلگاهشان را دارند.
دارند میروند
که غذای زائران حسین شوند
میخواهند خرج حسین شوند
خوش به حالشان!
خوش به حالشان!
#اربعین
@JanatQom
در کنار یک موکب
پیرزنی نشسته بود.
چند خرمای خشک
توی سینی گذاشته بود.
موکب قبلش
خرمای اعلی داشت.
روی خرماها
ارده هم ریخته بودند
و روی اردهها کنجد.
در کنار خرماها
توی یک عالمه استکان کمر باریک
چای اعلای عراقی میریختند.
موکب بعدی هم
در منقلی طولانی
ذغالهای افروخته
زیر گوشتهای تازه
داشتند بوی کباب را
به مشام تک تک زائرها میرساندند.
پیرزن با نگاهش
که از چشم پر از التماسش
پخش میشد میان زائرها
از همه تمنّا میکرد
شده حتی یک خرما
از توی سینی بردارند.
و هر که به موکب پیرزن میرسید
همۀ پاسخش به تمنّای پیرزن
نیم نگاهی به خرماهای خشکیده بود.
پیرزن داشت دلش میشکست
این را از اشکی که حلقه زده بود
دور چشمانش
و میخواست جاری شود روی گونهاش
میشد به خوبی فهمید.
همان جا ایستادم
میدانستم که میآیی
و مهمان موکب پیرزن میشوی
و چند خرمای خشکیده میخوری.
خدا خدا میکردم
کسی نیاید به سوی موکب پیرزن
اما نمیدانم تو چه انداختی
به دل یک جماعت
که از خرمای تازه و چای اعلای عراقی گذشتند
و پای موکب پیرزن
خیمۀ محبت زدند.
جماعت که رفت
سینی خالی شده بود
پیرزن پَرِ لبخندش را
در اشک شوقش خیس کرد
و کمی از آن را مکید
بعد هم رفت
تا شب نشده
خانۀ دیگری را رفت و رو کند
و رختهای دیگری را شست و شو کند
تا پول چند کیلو خرمای خشک دیگر را
برای فردای موکبش فراهم کند.
#بهانه_بودن
#اربعین
@JanatQom
دختری ایستاده بود
زیر تیغ آفتاب
داشت دستمال میداد به دست مردم
روز چندمش بود نمیدانم
اما رنگ تیره شدهاش فریاد میزد
یکی دو روز نیست
که آفتاب، دست میکشد به روی این صورت
بیش از این حرفهاست.
هر کسی که میآمد
و دستمالی برمیداشت
دستی هم میکشید
روی سر این دختر کوچک.
به قدری مردم
نگاهش میکردند
و با لبخندهایشان
دل این دختر را به دست میآوردند
که من ناامید ناامید شدم
از آمدن تو.
شاید اگر کسی بود
که اشک این دختر کوچک را دربیاورد
در دم تو میآمدی
اما هر چه نشستم
جز لبخند روی لبش ندیدم.
دختر بچه با لبخندش زیباست.
کسی در این دیار
تاب دیدن اشک دختربچهها را ندارد.
چه مسیری است
از نجف تا کربلا در اربعین
که حتی
لبخندهای دختربچهها هم
روضۀ مکشوف است.
#بهانه_بودن
#اربعین
@JanatQom
مهمان نوازی عربها را که دیدم
تمام وجودم شد حقارت و احساس کوچکی.
چطور زائرانت را در آغوش میکشیدند
ودستهایشان را میگرفتند
و با التماس به خانه میبردند
و هر چه داشتند را
سر سفرۀ کرم خویش میگذاشتند
و بیمنت تقدیم زائرانت میکردند.
اینها با آباء و اجدادشان با هم
در مهمان نوازی
به گرد پای تو هم نمیرسند.
برای همین هم بود که وقتی
پا به کربلا گذاشتم
بی فاصله احساس کردم
سرم را به آغوش چسباندهای
و گرمای لبهایت را روی پیشانیام احساس کردم.
حسین در همۀ حرم پخش بود.
با چشم کور هم میشد دید
که چطور دانه دانۀ زائرهایت را
به آغوش میکشی
و سر سفرۀ کرمت مینشانی.
#اربعین
@JanatQom