#جهاد_مجازی
⭕️ اصولا در شبکههای اجتماعی بین "کاربر فعال" و "کاربر علاف" تفاوت زیادیست!
کاربر فعال کسیست که میداند و میخواهد که به شکل مناسب و میزان متناسب از سوشال مدیاها بهره ببرد، اما کاربر علاف بی قاعده و بیش از حد، همیشه و همه جا حاضر و ناظر است.
اسیر دست پلتفرمهای ارتباطی نباشیم!
@bdilam
بچه ها !
یه جوری تویِ جامعه راه برید ،
که همه بگن این بویِ امام زمان میده:)✨
#حاجحسین_یڪتا🌱
ـــــــــــــــــــــــــ
✨خاکریز ✨
مدرسه تربیت تشکیلاتی
نوجوانان انقلابی استان ایلام
🆔 @bdilam
∞♥∞
#سهدقیقهدرقیامت
#قسمت 9⃣
✅در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضربالمثل بود آش نخورده و دهن سوخته!
♨ شخصی در میان جمع غیبت کرده یا تهمت زده و من هم که غیبت را شنیده بودم در گناه او شریک شده بودم...
♨چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط برایم گناه ایجاد کرد! خیلی سخت بود خیلی...
🔰 حساب و کتاب خود به دقت ادامه داشت اما زمانی که نقایص کارهایم را میدیدم، گرمای چپ گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد حرارتی که نزدیک بود و تمام بدنم را میسوزاند!
🔥همه جای بدنم می سوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم!
💥برای من جای تعجب بود چرا این سمت بدنم نمیسوزد.. جواب سوالم را بلافاصله فهمیدم.
💠از نوجوانی در جلسات فرهنگی مسجد حضور داشتم.
پدرم به من توصیه میکرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا و اهل بیت علیه السلام اشک میریزی
✨قدر این اشک را بدان و به سینه و صورت خود بکش من نیز وقتی در مجالس اهل بیت گریه میکردند اشک خود را به صورت و سینه می کشیدم.
♦️حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدن نمیسوزد
✔️نکته دیگری که در آن واحد شاهد بودم به اشکال توبه به درگاه الهی بود و دقت کردم که برخی از گناهانم در کتاب اعمال نیست.
آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم... بعد از اینکه انسان از گناه توبه کند و دیگر سمتش نرود گناهانی که قبلاً مرتکب شده بود کاملا از اعمالش حذف می شود.
💥 حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است،اما از طلبکار خود بی اطلاع است با دادن رد مظالم برطرف میشود.
💠 اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند... اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند
از ابتدای جوانی به حقالناس بیت المال بسیار اهمیت می دادم.
لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم سعی میکردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی مشغول نشوم و یا اگر در طی روز کار شخصی یا تلفن شخصی داشتم، کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام میدادم.
✨ با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است.
🌷این موارد را در نامه عمل می دیدم..
🍃 جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر که بیت المال بر گردن نداری وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب میکردی!
اتفاقا در همانجا کسانی را میدیدم که شدیداً گرفتار هستند گرفتار رضایت تمام مردم،گرفتار بیتالمال!
🔴 این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت.
💠 من به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من وفات کردن ببینم یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند.
🌿 یا اگه کسی را میدیدم لازم صحبت نبود به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد.
✔️ چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال و آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمامی مردم کشور حتی آنهایی که بعدها به دنیا می آیند حلالیت می طلبیدند!!
☘اما در یکی از صفحات این کتاب قطور یک مطلبی برای من نوشته شده بود که خیلی وحشت کردم!
@bdilam
∞♥∞
#سهدقیقهدرقیامت
قسمت دهم 🔟
❎یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت:
اینها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند.
💥 کتابهای خوبی بود،یک سال روی تاقچه بود.
سربازهایی که شیفت شب داشتند یا ساعات بیکاری استفاده میکردند.
🍃 بعد از مدتی من از آن واحد مکان دیگری منتقل شدم،همراه با وسایل شخصی که بردم کتابها را هم بردم.
✨ یک ماه از حضور من در آن واحد گذشت احساس کردم که این کتابها استفاده نمی شود شرایط مکان جدید واحد قبلی فرق داشت و سربازان و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند.
☘لذا کتابها را به همان مکان قبلی منتقل کردم و گفتم: اینجا باشد بهتر استفاده میشود.
🍃جوان پشت میزش اشاره به ماجرای کتابها کرد و گفت: این کتابها جزو بیتالمال و برای آن مکان بود.
♨️چون بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه می داشتی و به مکان اول نمیآوردی
⛔️ باید از تمام پرسنل و سربازانی که در آینده هم به مانند شما می آمدند حلالیت میطلبیدی.
⚠️خیلی ترسیدم! به خودم گفتم: من تازه نیت خیر داشتم و کتابها را استفاده شخصی نکرده و به منزل نبرده بودم..خدا به داد کسانی برسد که بیتالمال را ملک شخصی خود کردهاند!
🔆درآن لحظه یکی از دوستان همکار مخلص و مومن در مجموعه دوستان را دیدم.
🔰 مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند.
🔴اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره در جیب خودش گذاشت،
⛔️ روز بعد در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت.
وقتی مرا در آن وادی دید به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر میکنند که این پول برای من است و آن را خرج کرده اند.
تورو خدا برو به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برساند. من اینجا گرفتارم برای من کاری بکن.
💥 تازه فهمیدم چرا انقدر بزرگان در مورد بیت المال حساس هستند!
راست می گویند که مرگ خبر نمیکند.
☘در سیره پیامبر گرامی اسلام نقل شده که:
روز حرکت از سرزمین خیبر ناگهان به یکی از یاران پیامبر تیری اصابت شد و همان دم شهید شد.
🔰 یارانش گفتند: بهشت بر تو گوارا باد.
❤️خبر به پیامبر رسید.ایشان فرمودند:
من با شما هم عقیده نیستم زیرا لباسهایی که بر تن او بود از بیتالمال بود و آن را بی اجازه برده و روز قیامت به صورت آتش آن را احاطه خواهد کرد.
💠 در این لحظه یکی از یاران پیامبر گفت: من دو بند کفش بدون اجازه برداشتم.
🌸 حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش🔥 در پای تو قرار میگیرد.
💥 در میان روزهایی که بررسی اعمال انجام شد ما به باطن اعمال آگاه می شدیم.
🔰 یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم.
❎چیزی که امروزه به اسم شانس نام برده می شود اصلا آنجا مورد تایید نبود!
🔆بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علتها را می داد...
💠مثلا روزی در جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو رسید.
♻️ نمیدانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم بیشتر این نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند.
🔷 یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند.
روز دوم اردو هم باز بقیه را اذیت کردیم.
🔵 البته بگذریم از اینکه هرچه ثواب و اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم.
📘وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده
🔮 من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم با دوعدد پتو برای خودم یک تختخواب قشنگ درست کرده بودم.
🔶چادر ما چراغ نداشت متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچهها میخواهد من را اذیت کند.
✅لذا همین طور که پوتین به پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم.
یک باره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفت!
داد میزد: کی بود،چی شد!؟
♨️وحشت کردم...سریع از چادر آمده بیرون و فهمیدم حاج آقا جای خواب نداشته، بچهها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست.
🔘 لگد خیلی بدی زده بودم.بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش.
🔆حاج آقا آمد بیرون و گفت: الهی پات بشکند، مگر من چه کردم که اینجوری لگد زدی؟
گفتم:حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم ..خلاصه خیلی معذرت خواهی کردم.
⚜ به حاج آقا گفتم: شرمنده من توی ماشین میخوابم شما بخوابید.
فقط با اجازه بالش خودم را بر می دارم.
🌿 رفتم توی چادر همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب بزرگی اندازه کف دست زیر بالش من قرار دارد .
من و حاج آقا هر طور بود او را کشتیم.
حاجی گفت :جون من را نجات دادی...
ادامه دارد...
@bdilam
-گفتم: ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟
قدری فکر کرد و گفت: هیچی
گفتم:یعنی چی؟ مثلاً دلت نمیخواد یک کارهای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه
گفت: یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم.
❤️ #شهیدنوراللهاختری
🆔 @bdilam
#به_وقت_تشکیلات
🔸از آدم سازی تا ساخت دنیا🔸
بابا داشت روزنامه میخوند؛
بچه گفت: بابا بیا بازی!
بابا که حوصله بازی نداشت،
یه تیکه از روزنامه رو که نقشه دنیا بود،
تیکه تیکه کرد و گفت: فرض کن این پازله؛
درستش کن!
چند دقیقه بعد بچه درستش کرد!
بابا، با تعجب پرسید: تو که نقشه دنیا رو بلد نیستی؛
چطور درستش کردی؟!
بچه گفت: آدمای پشت روزنامه رو درست کردم،
دنیا خودش درست شد.
#داستان_تشکیلاتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📥نتیجه:
برای درست کردن یک تشکیلات خوب،
باید خودمان را درست کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــ
✨خاکریز ✨
مدرسه تربیت تشکیلاتی
دانش آموزان انقلابی استان ایلام
@bdilam
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸#اخلاق_تشکیلاتی🔸
اگر می خواهی در مدرسه فساد ایجاد نشود، راهش این نیست که فیلتر بگذاری تا بچۀ فاسد به مدرسه نیاید. نه، باید بچه ها را طوری بار بیاوری که اگر یک فسادی دیدند، با #امر_به_معروف کنترلش کنند. بچه ها در مقابل فساد حالت #تهاجم داشته باشند.
بعضی خانواده ها هستند بچه شان را جوری تربیت می کنند که اگر یک نیش چاقو به او نشان دادی، این بچه رنگش می پرد. این بچه ها خیلی به فساد کشیده می شوند. چرا؟ چون #دعواندیده هستند. چون محیطشان محیط آرامی بوده. با نزاکت با آنها صحبت کرده اند. از ماشین پیاده شان کردند. به ماشین سوارشان کردند. آوردند آنها را، بردند آن ها را.
خب یک دفعه این بچه می آید در کوچه، کسی چهار تا تهدید به او می کند، این بچه دل خالی می کند. خب این چطور می تواند از خودش دفاع کند؟ بچه باید در عین حال که فاسد نیست، اما #قوی باشد در مقابل فساد. جسور باشد. نظام تربیتی ای که ما می خواهیم این است که جسارت های موجود در انسان را تبلور بدهد، بروز بدهد، ظهور بدهد. در این چند سالی که زیر نظر آموزش و پرورش هست،بهتر بشود. آموزش و پرورشی می خواهیم که اگر ترسو را به آن دادیم، بعد از مدتی شجاع بشود.
┅─═इई 🌸💐🌸ईइ═─┅
✨📚خاکریز ✨
مدرسه تربیت تشکیلاتی
دانش آموزان انقلابی استان ایلام
@bdilam
تو برنامه ی بدون تعارف وقتی با خونواده شهیدزمانی نیا (یکی از محافظیم حاج قاسم)مصاحبه کردن
باباش گفت
نوبت وحید نبوده که با حاج قاسم بره،
همکارش بهش پیام داد که میشه به جای من این ماموریتو بری؟..
و به همین راحتی یکی شهید شد و یکی حسرت به دل...
چی میکشه الان اون طرف... حتی تصورشم دیوونه میکنه ادمو
دم در بهشت بود..دقیقا ورودی بهشت
ولی نشد که بشه!
ماها چقدر ازین فرصتا داریم که از دست میدیم...
خدای عزیز
ما دل نازکیم
نکنه با ما ازین بازیا کنیا..
دلمون میگیره بیچاره میشیم..
@bdilam
∞♥∞
#سهدقیقهدرقیامت
قسمت 1⃣1⃣
🔰نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود.
❤️جوان پشت میز گفت: عقرب مامور بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت.
🍃لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. همان روز خانم من زنگ زد و گفت: همسایه خیلی مشکل مالی دارد وچیزی برای خوردن ندارند.
🔆اجازه میدهی از پولهایی که کنار گذاشتی مبلغی به آنها بدهم؟
♦️من هم گفتم آخر این پولها رو گذاشتم برای خرید موتور. اما عیب ندارد هرچه می خواهی بردار.
🌸جوان ادامه داد: صدقه مرگ تو را عقب انداخت.
اما آن روحانی که لگد خورد ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این لگد را میخورد ولی به نفرین ایشان پای توام شکست.
✔️ و به اهمیت صدقه و خیرخواهی مردم اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند:
✨کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق میکند تجارت (پرسودی)را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست.
🌿البته این نکته را باید ذکر کنم به من گفته شد که: صدقات صلهرحم نماز جماعت و زیارت اهل بیت و حضور در جلسات دینی و هر کاری که خالصانه برای رضای خدا انجام دهید جزو مدت عمر حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می شود.
🌟 بسیاری از ما انسان ها از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور میکنیم.
اگر انسان بداند حتی قدمی کوچک در حل مشکلات بندگان خدا بر می دارد اثر آن را در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید در بررسی اعمال خود تجدیدنظر میکند.
💥آنجا مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود
مثلاً شخصی از من آدرس میخواست او را کامل راهنمایی کردم و او هم مرا دعا کرد و رفت.
✨نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عمل می دیدم ما در طی روز حوادثی را از سر می گذرانیم که میگوییم:
خوب شد این طور نشد ،نمیدانیم بخاطر دعای خیر افرادی که مشکل از آنها برطرف کردیم.
♦️این را هم بگویم که صلوات واقعاً ذکر دعای معجزه گر است آنقدر خیرات و برکات در این دعا است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم.
🔅 یادم می آید که در دوران دبیرستان بیشتر شب ها در مسجد و بسیج بودم یک نوجوان دبیرستانی در بسیج ثبت نام کرده بود چهره زیبا داشت و بسیار پسر ساده ای بود.
☘ یک شب پس از اتمام فعالیت بسیج ساعتم را نگاه کردم یک ساعت بعد از آن صبح بود من به دارالقرآن بسیج رفتم و مشغول نماز شب شدم.
💠ناگهان این جوان وارد اتاق شد و کنارم نشست.وقتی نمازم تمام شد بگفت شما الان چه نمازی می خوندی؟
گفتم نماز شب قبل از نماز مستحب است این نماز را بخوانیم خیلی ثواب دارد.
💠 گفت به من هم یاد میدهی؟ به او یاد داده و در کنارم مشغول نماز شد.
☘ میدانستم از چیزی ترسیده...گفتم اگر مشکلی برات پیش آمده بگو من مثل برادرتم. گفت:
روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود و میخواست من را به خانه اش ببرد تا نیمه شب منتظر مانده بود و فرار کردم و پیش شما آمدم.
🌿 روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی او را تهدید کردم و دیگه به سمت بچه های مسجد نیامد.
✅مدتی بعد از دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند خیلی درگیر مسائل گزینش شدند اما کل زمان پیگیری استخدام من یک هفته هم بیشتر طول نکشید.
⚜همه فکر کردند که من پارتی داشتم اما در آن وادی به من گفتند:
زحمتی که برای رضای خدا برای نوجوان کشیدی باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ شود.
♻️ این پاداش دنیایی، پاداش اخروی هم در نامه عمل شما محفوظ است...
ادامه دارد...
التماس دعا🌹✨
@bdilam
🔰 رفیق یا فرمانده
🔹 کنار هم نشسته بودند. سلام نماز را که داد، گفت:«قبول باشه». احمد دلش میخواست بیشتر با هم حرف بزنند. ناهار را که خوردند، حسن ظرفها را شست. بعد از چایی، کلی حرف زدند و خندیدند. گفت: «حسن! بیا به مسئول اعزام بگیم ما میخوایم با هم باشیم. میآی؟ این طوری بیشتر باهمایم».
.
.
.
🔸 - آقا جون مگه چی میشه؟
ما میخوایم باهم باشیم.
+ باکی؟
- اون پسره که اون جا نشسته.
لاغره. ریش نداره.
مسئول اعزام نگاه کرد
و گفت «نمی شه»
- چرا؟
+ پسرجون! اونی که تو میگی فرماندهس. حسن باقریه. من که نمیتونم اونو جایی بفرستم. اونه که ما رو اینوَر و اونوَر میفرسته. معاون ستاد عملیات جنوبه.
#اسوه_های_تشکیلاتی
#شهید_حسن_باقری
@bdilam
⛔️ #آسیب_های_تشکیلات
یکی از آسیب های بزرگ تشکیلات این است که فرمانده یا دبیر تشکل ، قدرت این را ندارد که کارها را به دیگران بسپارد !
یعنی خودش میخواهد در هر کاری دخیل شود و قسمتی یا تمام کارها را انجام دهد.
این کار ، هم قدرت مدیریت را از دیگران می گیرد و هم خود مسئول را خسته می کند...
ـــــــــــــــــــــــــ
✨خاکریز ✨
مدرسه تربیت تشکیلاتی
دانش آموزان انقلابی استان ایلام
@bdilam
💡محیــطراروشنڪنید!
#رهبر_انقلاب :
شخصیت خود را، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ تلاش و فعالیت و پرکاری و نشاط کار در زمینههای اجتماعی و سیاسی، آن گونه آماده کنید که در هر جا قرار گرفتید، مثل چراغی محیط را روشن کنید.
ـــــــــــــــــــــــــ
✨خاکریز ✨
مدرسه تربیت تشکیلاتی
نوجوانان انقلابی استان ایلام
🆔 @bdilam
❇️ استاد #رحیمپور_ازغدی :
زمان امیرکبیر ایشون داشت برای دفاع از کشور توپ میساخت ولی انگلیسیهای اومدن بین مردم شایعه انداختن که این امیرکبیر میخواد پولهاتونو بگیره باهاش توپ و اسلحه بسازه تا شما گشنه بمونید 😐 ، آخرش هم این فتنه باعث شد پروژه امیرکبیر شکست بخوره و انگلیس از جنوب به ایران حمله کنه و ایران هیچی نداشت برای دفاع از خودش! 😕
🔺چقدر شبیه امروزه که با هجمه تبلیغاتی بر علیه دانش موشکسازی ایران کار میکنند.
یا میخوان واکسن خودشون رو به ما بدن و همزمان مردم رو از #واکسن ایرانی میترسونن!
#جریان_تحریف
#واکسن_خارجی_آلوده
@bdilam
∞♥∞
#سهدقیقهدرقیامت
قسمت 2⃣1⃣
🍀حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید.
✨شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت:
کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خود کشیده باشید آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا میکند که انسان حسرت کارهای نکرده را می خورد
✔️خیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار می گیرند نفر سوم آنها شیطان است.
♻️یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت می کند شیطان و ابزار جنس مخالف به سوی او حرکت میکند.
💠یا در جای دیگری بیان شده که در اوقات بیکاری شیطان به سراغ فکر انسان می رود.
✅این موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد زنانی که با نامحرم در تماس هستند نیز به همین دردسرها دچار میشوند.
🍃و اینجا بود که کلام حضرت زهرا را درک کردم که می فرمودند:
بهترین حالت برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را نبیند.
🔘در کتاب اعمال من یک موضوع بود که خدا را شکر به خیر گذشت.
🔶 سالهای اولی که موبایل آمده بود برای دوستان خود با گوشی پیامک میفرستادم.
بیشتر پیامهای من شوخی و لطیفه بود.
♦️ آن زمان تلگرام و شبکههای اجتماعی نبود لذا از پیامک بیشتر استفاده میشد.
🔮 رفقای ما هم در جواب ما جوک میفرستادن. در این میان یک نفر با شماره ناشناس برایم لطیفه های عاشقانه میفرستاد.
📘من هم در جواب برایش جوک می فرستادم.نمیدانستم چه کسی هست. دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد.
🔺از شماره ثابت به او زنگ زدم.به محض اینکه گوشی را برداشت متوجه شدم یک خانم جوان است، بلافاصله گوشی را قطع کردم.
🔰 از آن به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیامک هایش را جواب ندادم.
⚪️جوان پشت میز همین طوری که برخی اعمال روزانه ما را نشان میداد به من گفت:
نگاه حرام در ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسانها مشکلساز است.
🌸 امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی می فرماید:
نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است.
🌟هر کس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند خداوند آرامش و ایمانی به او میدهد که طعم گوارای آن را در خود می یابد.
🍁به من گفت:اگر تلفن را قطع نمی کردی گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت می شد و تاوان بزرگی در دنیا میدادی.
💠جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه مرا به شهادت دید گفت:
اگر علاقه مند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند هر نگاه حرام که شما داشته باشید ۶ ماه شهادت شما را به عقب میاندازد...
🍀یادمه اردوی خواهران برگزار شده بود به من گفتند شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی.
♦️مربیان خواهر کار اردو را پیگیری میکنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست.از سربازها هم استفاده نکنید.
💥 سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردوی میرفتم و غذا را می کشیدم و روی میز می چیدم و با هیچکس حرفی نمیزدم.
🔅روز اول یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد.
🔴سرم پایین بود فقط جواب سلام را دادم.
روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد، هیچ عکس العملی نشان ندادم.
🔥خلاصه هر بار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم.
🍃 شنیده بودم که قرآن در بیان توصیفی اینگونه زنان می فرماید: مکر و حیله زنان بسیار بزرگ است.
🌾در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم،جوان پشت میز به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار می شدی به مرور کار و زندگیت را از دست میدادی.
🔰برخی گناهان اثر نامطلوب این گونه در زندگی روزمره دارد.
🍃یکی از دوستان همکاران فرزند شهید بود خیلی با هم رفیق بودیم شوخی میکردیم.
یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت باید بروید و مادر فلانی ازدواج کنید تا با هم فامیل میشوید.
💥اگر ازدواج کنی فلانی هم می شود پسرت!
از آن روز به بعد سرشوخی ما باز شد و دیگر این رفیقم را پسرم صدا میکردم.
🌿 هر زمان منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می دیدیم ناخودآگاه می خندیدیم.
🌱در آن وادی پدر همین رفیق من در مقابل قرار گرفت. همان شهیدی که ما با همسرش شوخی میکردیم!
🔆 ایشان با ناراحتی گفت: به چه حقی در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟!
ادامه دارد...
➬ @bdilam
▪️خانم یکی از پاکبانان محله مریض شده بود، بهش مرخصی نمیدادند و میگفتند: نفر جایگزین نداریم.
رفته بود پیش شهردار، آقای شهردار بهش مرخصی داده بود و خودش رفته بود جاش...
#اسوه_تشکیلات
#شهید_مهدی_باکری
@bdilam
☀️ ما باید خودمان را نورانی کنیم☀️
🔷 وقتی این تشکیلات شکل گرفت،
همۀ ما را مانند نماز جمعه به خودش مکلّف کرد!!
آنوقت اگر اشکالی باشد،
باید« همه »سعی کنیم با ساز و کارِ یک زندگیِ جمعی، و کار تشکیلاتی،
« اشکال» را برطرف کنیم و جلو برویم.
⚜️ برای پیشبردو موفقیت درکارهای مهم وبزرگ ،
راهی جز «متشکل شدن» نداریم!
کسانی که نمیخواهند استعدادشان را به مشارکت بگذارند، « تشکیلاتی »نیستند،
افرادی ،که ولایت پذیری ندارند‼️ ،
وتمرینِ تبعیت از « ولی» نمی کنند،
«رفتار تشکیلاتی » ندارند.
⚠️ ما برای رسیدن به آرمان مشترک ،
راهی جز «متشکل شدن» نداریم!
امام باقر صلوات الله علیه،
کسی را به محضر پذیرفتند. او از امام باقر(ص) تقاضا کرد :
«شما قیام کنید، شما هزاران نفر شیعه دارید!» حضرت فرمود: آیاشما با هم اینطور هستید که راحت دست در جیب هم کنید؟‼️
↘️↘️
🔚 یعنی مرز مالکیت بین شما نباشد و از امکانات یکدیگر با طیب خاطر استفاده کنید، بدون اینکه کسی ناراحت شود؟
⛔️ او گفت: نه! ما دست به اموال همدیگر نمیزنیم!
حضرت فرمود: پس موقع قیام و ظهور نشده است!!!
🔆🇮🇷 مدرسه تشکیلات خاکریز استان ایلام🇮🇷🔆
@bdilam
∞♥∞
#سهدقیقهدرقیامت
قسمت 3⃣1⃣
📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.
🔆 یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
✅سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.
اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
⛔️ چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
🌴بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...
🌲 باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.
به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
🍁 بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟
🎋 گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...
✨پرسیدم:
حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
💥 من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
✨آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
💫 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.
بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
🌕 مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است...
🌏 یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
❄️حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
🌴 وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود.
از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند.
بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.
🌳درختان آنجا همه نوع میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان...
بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود.
بوی عطر همه جا را گرفته بود .
🌾صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید.
اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد.
🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .
✅با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد.
🔆 دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.
♻️ نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما نمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود.
💠 از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.
✅ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه.
آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.
♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم
🔆با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
ادامه دارد...
@bdilam
✏️ #رفیق_تشکیلاتی
چقدر بد است که کسی در #رفیق_شدن قوی باشد ؛؛
اما در #نگه_داشتن همان رفقا، بی عرضه و ضعیف!
#رفاقت_تا_بهشت
@bdilam
جوانه های تشکیلات🌱
✏️ #رفیق_تشکیلاتی چقدر بد است که کسی در #رفیق_شدن قوی باشد ؛؛ اما در #نگه_داشتن همان رفقا، بی عرضه
در دوران دفاع مقدس همهچیز فرق داشت، تا جایی که حتی رفاقتها هم رنگ و بوی دیگری گرفته بود؛ رفاقتهایی از جنس «معنویت»، «ایثار» و «ازخودگذشتگی».
شهیدان «علی سراج»، «مجتبی سعیدی» و «احمد مختاری»، سه نوجوانی هستند که در جبهه، حق «رفاقت» را در حق یکدیگر به کمال رساندند؛ البته نه رفاقتی از جنس دنیایی، بلکه رفاقتی از جنس عاقبت بهخیری، رفاقتی از جنس شهادت.
این سه رفیق نوجوان، با یکدیگر عهد و پیمان بستند که چنانچه هرکدام از آنها شهید شدند، دو نفر دیگر را نزد خداوند متعال شفاعت کنند؛ هرچند دیری نگذشت که هر سه نفر آنها به شهادت رسیدند.
کسی چه میداند؟ شاید وقتی یکی از این سه رفیق شهید شد، به عهد و پیمان خود وفا کرده و برای دو رفیق دیگر خود، از خداوند طلب شفاعت کرد و خدا هم از گناهان آن دو نفر گذشت و اینگونه مدال شهادت زیبنده گردن هر سه رفیق شد.
@bdilam
⛔️ #آسیب_های_تشکیلات :
#خودشیفتگی
⭕️ خوش تیپ ⭕️
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچهها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند».
بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود.
تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
#شهید_ابراهیم_هادی
#اسوه_تشکیلات
کتاب سلام بر ابراهیم، ص41
@bdilam
🔺•🔻•🔺•🔻•🔺
ـ حضرت آقـــا :
روحیّهی جهادی را بر روحیّهی تافتهی جدابافته بودن ترجیح بدهید... راهش هم این است که کار جهادی و روحیّهی جهادی را در خودتان تقویت کنید. روحیّهی جهادی یعنی کار را برای خدا انجام دادن، کار را وظیفهی خود دانستن، همهی نیروها را در راهِ کارِ درست به میدان آوردن؛ این روحیّهی جهادی است.
➖➖➖➖
🔹دانش آموزان عزیز ، شما میتوانید جهت دنبال کردن فعالیت های قرارگاه جهادی #سلیمانیهای_گامدوم بسیج دانش آموزی استان ایلام به کانال رسمی این قرارگاه بپیوندید 😎🌱
🔰آدرس کانال جهادی در ایتا :
👉🏻 @Jahadi_ilam
➖➖➖➖
🔺قرارگاهجهادیبسیجدانشآموزیاستانایلام
🆔 @bdilam
فرمانده باید جلوتر از نیروها باشه!
خودش رفته بود سرکشی خط. خاکریز بالا نیامده، لودر پنچر شده بود، سراغ فرمانده گردان را هم از ستاد لشکر گرفت؛ خواب بود.
«یعنی چی که فرمانده گردان هفت کیلومتر عقبتر از نیروهاشه؟ اگه قراره گردان با بیسیم هدایت بشه، از مقر تیپ این کار رو میکردیم. وقتی از پشت بیسیم میگه سمت راست فشاره، فرمانده گردان باید با گوشت و خونش بفهمه چی میگه. باز توقع داریم خدا کمک کنه؛ این جوری نمیشه! فرمانده گردان باید جلوتر از همه باشه.»
"شهید حسن باقری"
#اسوه_تشکیلاتی 🌱
🆔 @bdilam
#طرح | برای استخر، پایگاه بسیج زده بود!
روایت شنیدنی درباره شهید مصطفی صدرزاده:
🔸در کارهای فرهنگی خیلی سختی تحمل میکرد. مصطفی تا حدود ساعت ۱۲ شب در #مسجد میماند و کار فرهنگی می کرد. در ماه رمضان حاج آقا بطحایی را تا نماز صبح استخر میبرد که پاسخگوی سوالات شرعی مردم باشد.
🔸ورودی و لابی استخر بیشتر به یک مجموعه فرهنگی هنری و نمایشگاهی میخورد تا استخر. یک اتاق همانجا بود که روی آن نوشته بود: «پایگاه بسیج استخر قائم ثبت نام میکند.»
#اسوه_تشکیلاتی
🆔 @bdilam