#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_شهادت
اشبه المصطفی علی اکبر
ثانی المرتضی علی اکبر
پرتو نور ذات لم یزلی
جلوه ی مجتبی علی اکبر
ای که در هر رگ تو می جوشد
خون خون خدا علی اکبر
ای که دل بردی از ابوفاضل
دلبر و دلربا علی اکبر
خلق و خوی ات محمدی دیگر
محو تو انبیا علی اکبر
گشته مجنون روی تو لیلا
ماه فرخ لقا علی اکبر
آفرینش به خویش میبالد
چونکه دارد تو را علی اکبر
فاطمه وان یکاد خوانده تو را
بهر دفع بلا علی اکبر
قد و بالات محشری دیگر
کرده از نو بپا علی اکبر
دیده زینب چو سرو قامت تو
کرده بهرت دعا علی اکبر
شرح والیل طره ی مویت
روی تو و الضحی علی اکبر
گشته شرمنده ی رخ ات خورشید
مه جبین مه لقا علی اکبر
سبز پوشیده ای بهار شدی
مه سبزه قبا علی اکبر
ای که ممسوس ذات حق گشتی
غرق سر تا به پا علی اکبر
پس از آن هم خدا چنین فرمود
السلام علی علی اکبر
خود بر سر نهاده جوشن پوش
چکمه کرده به پا علی اکبر
زیر پایش زمین به لرزه فتاد
زد بر آن گام تا علی اکبر
بسته بر تن حمایل و شمشیر
و کمانی جدا علی اکبر
آمد از خیمه گاه خود بیرون
اشبه المصطفی علی اکبر
همه پروانه وار اهل حرم
گرد شمع ولا علی اکبر
مویه گر بانوان اهل حرم
سوی میدان چرا ؟ علی اکبر
اذن می خواهد از پدر گیرد
بهر رزم ابتدا علی اکبر
پای کار حسین فاطمه او
مانده تا انتها علی اکبر
اذن میدان جنگ میخواهد
از شه کربلا علی اکبر
شه بفرمود قدری آهسته
سوی بابا بیا علی اکبر
چند گامی بزن تو در بر من
تا ببینم تو را علی اکبر
میروی و رود مرا از تن
جان، روی گر مها ، علی اکبر
نغمه ی لا اله الا هو
داشت بر لب ندا علی اکبر
یا علی گفت و بر عقاب نشست
سوی قوم دغا علی اکبر
نقش سربند اوست یا زهرا
بر لبش ربنا علی اکبر
گفت نامم علیست پور حسین
اجل اشقیا علی اکبر
آمدم تا بپای او سازم
جان خود را فدا علی اکبر
کربلا خیبری دگر من هم
حیدر کربلا علی اکبر
یا علی گفت و سوی میدان تاخت
میر لشگر گشا علی اکبر
ضربدر سر دوتا دوتا میزد
چون شه لافتی علی اکبر
دشمن از هیبتش گریزان شد
کرد غوغا بپا علی اکبر
بود کرار و سوی دشمن شد
حمله ور بارها علی اکبر
کشت از اشقیا دویست نفر
مرحبا مرحبا علی اکبر
آه از آن دم که تشنه لب افتاد
رهگذارش کجا علی اکبر
آه از آندم که کوچه باز شد و
گشت فرقش دو تا علی اکبر
هر که با هر چه داشت او را زد
تیغ و سنگ و عصا، علی اکبر
شه رسید و گرفت بر دامن
سر شهزاده را علی اکبر
اربا اربا تنی که بنهادند
در میان عبا علی اکبر
از جوانان مدد گرفت حسین
شد سوی خیمه ها علی اکبر
ذکر عشاق در شب هشتم
گشته حی علی علی اکبر
جمله ی کائنات هم گويند
همگی یکصدا علی اکبر
کعبه ی عاشقان ، حریم حسین
قبله پایین پا علی اکبر
هم به هر درد نام او درمان
هم که دارالشفا علی اکبر
قند چایی تلخ روضه ی اوست
ذکر شیرین يا علی اکبر
کاش می شد شفیعمان گردد
صبح روز جزا علی اکبر
و در آخر دعایمان باشد
"ربنا آتنا علی اکبر"
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#امام_حسین_ع_مدح_صلوات
ای نام تو رمز هستی و راز حیات
مصباح هدی و نور و کشتی نجات
ای کشته ی تشنه بر لب شط فرات
بر نام بلند و با شکوهت صلوات
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#علی_اکبر_ع_مدح
به خیل دشمنان گفتا ابوفاضل ، شما یکسر
و من یکسر به همراه گل لیلا علی اکبر
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_عباس_ع_مدح_شهادت
باز به اذن احد دادگر
گشت قلم مادح نوری دگر
باده زد از خمِّ میِ داوری
مست شد از شیوه ی مدحتگری
اذن گرفت از گل باغ بهشت
مست شد و صل علی را نوشت
صل علی گفت به صد ها درود
مثنوی تازه ی خود را سرود
مرغ دلش بال و پر ی باز کرد
مدح گل یاسمن آغاز کرد
مدحت او را چو دُر و لعل سُفت
بر سر شوق آمد و اینگونه گفت
در نسب از روز ازل هاشمی
احمدی و حیدری و فاطمی
سید و مولا ی قریشی نسب
مظهر پاکی و خدای ادب
ای تو به بستان ولا یاسمن
بنده ی درگاه حسین و حسن
صف شکن عرصه ی پیکارها
منسب تو صدر علمدار ها
ای به وفا شهره ی شهر وفا
ای به عطا مظهر جود و سخا
نور رُخت پرتو یی از نور ذات
حُسن تو معنای تمام صفات
نور کمالات مقام رفیع
نزد خدا صالح و عبد و مطیع
شیر دل و حیدر کرب وبلا
مست می و باده ی قالو بلی
قبله ی حاجات همه عالمین
ای همه جا کاشف الکرب حسین
آب کجا و لب عطشان تو
باد کجا ، زلف پریشان تو
جود و عطا ریخته در دامنت
دشت پر از بوی گلاب تنت
مرد ترینی تو به حد کمال
ای رجل دوره ی قحط الرجال
هر چه بگوییم ز وصفت کم ست
بحر شرف نزد تو دریا نم ست
ای شرف الشمس رکاب حسین
پاکترین گوهر ناب حسین
فاش کنم سرّ تو و فضل را ؟
فلسفه ی نام ابالفضل را؟
ای الف نام تو آغاز عشق
بای تو بسم الله صد راز عشق
گر الف از شوق مثنی شده ست
واژه ی آبست که معنا شده ست
لام تو لوح و قلم کردگار
فای تو فضل و کرم کردگار
ضاد به معنا ضربان حسین
ای تپش قلب و جان حسین
معنی لام دگر نام تو
لیله ی اسری شب یلدای تو
لیله ی اسری شب عاشور بود
از سر شب تا به سحر نور بود
شاهد تو نفحه ی باد سحر
محو عبادات تو با چشم تر
آیتِ الله و فقیه و بصیر
مجتهد و عالم و شیخ الکبیر
نور بگیرد ز رخت ماه و مهر
بر سر انگشت تو گردد سپهر
نور منیر و قمر هاشمی
نور ده سلسله ی فاطمی
صاحب دلداده ی زلف کمند
گشته ز کردار نکو سربلند
پرتو نور قمر رو سپید
خط به امان نامه ی ظلمت کشید
از پی آن نامه ی آن نابکار
زینب کبری شده بُد بی قرار
باده ی توحید چو در جام شد
زینب کبری دگر آرام شد
در بر آن سرور و سلطان عشق
سر بنهادی تو به پیمان عشق
هر که چو تو گشت به دامش اسیر
گفته امیریُ و نعم الامیر
هست به گیسوی تو بس رازها
لیک به وصفش به همین اکتفا
آنچه که تفسیر به والیل بود
سلسله ی موی ابالفضل بود
صل علی شمش جمال تو را
صل علی از نوک سر تا به پا
ماه رخت معنی شمس الضحی
نور تو تفسیر به بدرالدّجی
بر اثر سجده به حق با جبین
نور گرفته یل ام البنین
سجده گه و نسبت محراب یار
طاق دو ابروی تو و ذوالفقار
ای پسر سیده ی کائنات
چشم تو سر چشمه ی آب حیات
گونه ی تو خیس ز باران نور
سینه ی تو پهنهی سینای طور
با نفست عالم احیا شده
وز دم تو زنده مسیحا شده
ای ز وفا شهره ی در عالمین
ذکر لبت تا به ابد یا حسین
بر شهدا منسب تو شاهی است
بال تو دستان یداللهی است
دست تو بر کوه صفا زد علم
پای تو در راه خدا زد قدم
قامت عالی نسبت پر شکوه
هیبت زهرایی تو همچو کوه
مدح کنم سرو قدت بیت بیت
یار و فدایی همه اهل بیت
سرو قدت فلسفه ی شور و شین
لاله ی عباسی باغ حسین
سرو قدت بوسه گه تیر ها
جایگه نیزه و شمشیر ها
ای به فدای قد و بالای تو
تیر کجا و قد رعنای تو
هست حسین سید و مولای تو
راحتی اش سایه ی طوبای تو
بر اثر معجز چشمان تو
کفر شود تازه مسلمان تو
بسکه شفا بخش به روح و تنی
گشته مسلمان تو هر ارمنی
دارالشفای همه ی عالمی
جان مسیحا ، نه ، مسیحا دمی
سجده چو جبریل به پایت نهد
جان ملک الموت به پایت دهد
گرچه تویی پُر دل و شیر و شجاع
سر بنهادی تو به امر ی مُطاع
امر امامت تو پذیرا شدی
مشک به دوش آمده ،سقا شدی
شیر شجاع و یل بی واهمه
ساقی طفلان و یل علقمه
مشک تو ابر همه ی اشکها
اشک تو باران همه مشک ها
صف شکن و حیدر کرب وبلا
مست می و باده ی قالو بلی
پای به در یا زده با تاب و تب
پای نهادی تو برون تشنه لب
مشکِ پُر از آب سوی خیمه گه
یک تنه بردی تو ز قلب سپه
مقصد تو خیمه ی بی شیر بود
پیکرت آماج بسی تیر بود
دست و سر و چشم فدا کرده ای
لیک کجا مشک رها کرده ای
مشک به دندان و سپر شد سرت
تیر به مشک آمد و بر پیکرت
گرچه به فرق تو بر آمد عمود
لیک غمت پارگی مشک بود
در دلت هنگامه ی غم شد به پا
ناله زدی ناله ی ادرک اخا
آتش غم در دلت افروختی
سوختی و سوختی و سوختی
گشت وفایت پر پرواز تو
از ازل عشق ست سر آغاز تو
کیست که باشد به ادب اینچنین
جان بفدایت یل ام البنین
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_عباس_ع_مدح_شهادت
مهر شده ست مشتری نور شمایل تو را
ماه نموده آرزو جلوه ی کامل تو را
وه چه قیامتی به پا کرده شکوه قامتت
دیده زشوق دیده آن دیده ی خوشگل تو را
ای در ناب هل اتی، دو دست کرده ای عطا
دو بال هم بجای آن ، نداشت قابل تو را
محمل رادمردی و فضل و فتوت و ادب
دهر کجا توان کشد بار حمایل تو را
خصلت توست مردی و عهدو وفا مرام تو
ادب عصاره ای بود جمع خصائل تو را
عقل شده ست مات تو محو تو و صفات تو
مانده که سجده چون کند قبله ی مایل تو را
مرجع رساله میدهد غافل از اينکه جبرئیل
عمر نهاده خوانده یک سطر رسائل تو را
هم که به فضل قائلی هم که ابوالفضائلی
شرح چسان دهد غزل جمع فضائل تو را
گر که خدا زند سند جنت خود بنام تو
داده یک از هزار حق مزد نوافل تو را
کفر نگفته ام که حق مزد تو را بر آن شود
تا بنهد وصال یار اجر مقابل تو را
جنت بی حسین را کی تو پسندی از وفا
نور حسین روشنی داده محافل تو را
وافی شهره در وفا ساقی آل مصطفی
قحطی آب شعله زد آتش در دل تو را
دست بدادی و بصر هم که سپر نموده سر
تا ندهد فلک هدر قربه حاصل تو را
آه از آن دمی که شد تیر به مشک آب تو
خرد نمود موج غم زورق ساحل تو
فاطمه گشته در خروش وز غم روضه ات
زهوش
باز نمیکنم از این بیش مقاتل تو را
کاش که در قیامت از جمله شاهدان شوم
تا که به دیده بنگرم کیفر قاتل تو را
دست تهی نمی رود سائلی از سرای تو
ام بنین عطا کند حاجت سائل تو را
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh
#حضرت_عباس_ع_مدح_ثنا_رثا
عباسی و وزیر شهنشاه دین تو یی
مسند نشین دیگر عرش برین تویی
تاج سری و بر شهدا برترین تویی
پور علی و زاده ی ام البنین تویی
شان تو نیز در حد یاسین و هل اتی ست
نام تو را را بدون وضو گر برم خطاست
تو جلوه ای ز نور خداوند داوری
تو پاسدار حرمت آل پیمبر ی
آیینه ی تمام نمایی ز حیدری
فرزند پاک حضرت زهرای اطهری
نازند بر تو احمد و زهرا و بوالحسن
ای نازنین ، تو عشق حسین هستی و حسن
وصف تو را چسان کنم ای نازنین نگار
ای گل طراوت تو زند طعنه بر بهار
نور تو روشنائی هر لیل و النهار
شد آفریده از خم ابروت ذوالفقار
سرو قد بلند تو شد محشر آفرین
تو روشنای محشری ای شاه مه جبین
پیشانی ات بلند چو پهنای آسمان
گم گشته در تلاطم گیسوت کهکشان
گیسو ، کمندِ هر دل و ابروت چون کمان
چشمت چو دُرّ و لعل لبانت قرار جان
ای روی تو ز یوسف کنعان ملیح تر
نور محمدی و ز عیسی مسیح تر
ای پهلوان لشگر سالار کربلا
لشگر شکن امیر و علمدار کربلا
میرنمونه ، حیدر کرار کربلا
ساقی علقمه، گل بی خار کربلا
ای هیبت تو لرزه فکنده به جان خصم
هر چه حسین گفت بگفتی به روی چشم
ای ماه هاشمی نسب، ای میر علقمه
چون زینب و حسین و حسن، یابن فاطمه
بودی و بود در دل خصم از تو واهمه
آه از دمی که خصم نمودند هلهله
کشتی شکست خورده ی طوفان به گل نشست
پشت شهید کرب و بلا از غمت شکست
#جواد_کریم_زاده
@javadkarimzadeh