eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
260 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
# خنجر تیز چاره کن تا بکشم به حَنجرم شعله بزن بزن که من هیزم خشک آذرم دار به پا نما که تا سر بنهم به دار تو خیز و به نیزه ها بزن راس منیر انورم به کشتنم شتاب کن، بیا و منع آب کن فلک بزن تو آتش و دود به خیمه و حرم به فرق ساقی حرم بزن عمود آهنین شکاف فرق اکبرم بریده حلق اصغرم شقی ترین خلق را گزین برای قتل من سپاه سی هزار را به جنگ نابرابرم بساط عیش جور کن جایگهش تنور کن خواه به دیر راهب و خواه به طشت نه سرم پیکر بی سر مرا به حال خود رها نما به غارتش شتاب کن بِبَر ز تاج و افسرم بِبَر ز خُود و چکمه و تیغ و عبا و شال من بِبَر ز کهنه پیرهن ز هر چه هست در برم به ساربان بگو بِبُر دست و بِبَر عقیق را مرام ماست تا ابد جود و سخاوت و کرم به مرکبت بتاز بر سینه و هر چه استخوان به نعل نو بتاز من ز نعل کهنه دلخورم که نعل نو جلا دهد سینه خرد و خسته را خستگی ام بدر شود چو زیر نعل پا خورم برای رفع تشنگی لخته ی خون اثر کند رفع عطش کجا کند آب ، ز حلق و حنجرم این لب خشک و خیزران بیا ز کین بزن بر آن کز ترک اش شود روان چشمهٔ حوض کوثرم شکسته های خنجر و تیغ و عصا و نیزه را به جای گل بریز بر جسم به خون شناورم بِبُر رگان خشک را به طرز نامرتبی و خواهر مرا نشان ز لطف خود برابرم جمیل کن تو قتلگه ز بهر مارایتُ اَش به بوسه گاه حلق من عذاب کن تو خواهرم ز خرده های خنجر درون حلق تشنه ام بِبُر رگان نازک دست سه ساله دخترم ولی به قتلگاه من بساط روضه جور کن که آمده خمیده قد به قتلگاه مادرم بین همه شور و مستی ام، ز بهر حق پرستی ام گذشته ام ز هستی ام ، بهر رضای داورم @JavadKarimzadeh
مهدی ای جان عالمی به فدات ای نبی صولت و علی جلوات حسنی سیرت و حسینی خوی بر تو ای ماه فاطمی صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاروانی خسته ازپیکارها در میان فوجی از آزار ها بی پناه و بی رمق ، بی حوصله دستها زخمی و پا پر آبله کاروان سالار آن بیمار و زار کودکانش خسته با حالی نزار بانوانش با دلی افروخته دختران با معجران سوخته سربدارانش تمامی سربدار سر به دار عاشقی، بر نی سوار راس شاه سر فرازان روی نی می‌کشاند کاروانی را ز پی آه از سختی راه و قافله بودن خولی و شمر و حرمله آه از کعب نی و شلاق و درد آه از چشمان هرز هرزه گرد گوئیا شهری نمایان می‌شود کان پذیرا بهر مهمان می‌شود شهر آذین گشته با نیرنگها در میان رقص چوب و سنگها بر سر هر بام خیل کوفیان بهر استقبال از آن کاروان کوفه شد بار دگر میدان جنگ در میان مشت مردم چوب و سنگ از پی بغض از علی شاه نجف بود هر چه سر ز کینه شد هدف سنگها میخورد بر روی زنان شد سپر زینب ز بهر کودکان از پی بی شرمی آن قوم پست باز هم پیشانی و سرها شکست پیر زالی قد خمیده گوژ پشت داشت سنگی تیز را در بین مشت از قضا از بام آن منحوس زشت سنگ زد بر راس آقای بهشت ناگهان افتاد بر روی زمین راس پاک پادشاه نازنین چون که راس شه به روی خاک شد غرق در شور و عزا افلاک شد گرد سر رقاصه ها در پیچ و تاب عده ای آوازه خوان ،مست از شراب باز باران بلا نازل شد و گرد سر جمع اراذل ها شد و از جفای تازه ی آن قوم دون شد دوباره قلب زینب پر زخون چون سوی ساقی طفلان برد دست ساقی از خجلت به نیزه چشم بست زینب کبری ست در رنج و عذاب پای در زنجیر و دستان در طناب جان زینب زین مصیبت بر لب است تازه این آغاز راه زینب است از جفای کوفیان بیداد و داد و ز جفا و کینه ی ابن زیاد بار دیگر راس شاه کربلا ... آه از غمنامه ی شام بلا @JavadKarimzadeh
از جفای زمانه یار غریب شده دلخسته در دیار غریب چون نشانی ز آشنایی نیست میخورد خون دل نگار غریب همه دنبال یار می‌گردند غافل از اینکه اوست یار غریب همه دنبال کار خود هستند هیچ کس نیست پای کار غریب به زبان بیقرار آمدنش خود فریبان بیقرار غریب ما که یک عمر ادا در آوردیم اینکه هستیم همقطار غریب کاش میشد که بی ریا باشیم در دعا بهر انتظار غریب کاش هنگام العجل گفتن چون علی بن مهزیار غریب سر و جان را فدای دوست کنیم کاش باشیم سربدار غریب من ندیدم غریب‌تر از او همه عمرم به روزگار غریب همه عالم شده غریبستان آه از درد بیشمار غریب سیصدو سیزده نفر تا کی جمع گردند در کنار غریب ؟ سیزده قرن بگذرد اما کی شود وقت کارزار غریب ؟ به خدا در نیام طاق شده طاقت و صبر ذوالفقار غریب کاش در صبح جمعه ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 شرح احوالات حضرت بنت سلام‌الله علیهما 🩸 🥀 سیده شریفه () بنت امام حسن مجتبی سلام‌الله علیهما، و فرزند بلافصل آن حضرت، از امامزادگان مشهور و واجب‌التعظیم نزد شیعه و حتی اهل خلاف می‌باشد. 🥀 آن مخدره، در سال ۵۰ قمری، یک ماه پیش از شهادت پدر بزرگوارش، به دنیا آمد، و پس از شهادت امام حسن علیه‌السلام، تحت کفالت عمویش امام حسین علیه‌السلام قرار گرفت. 🥀 بنابر اقوال، هنگام ولادت او را و رقیه نامیدند، اما به سبب کثرت اسماء فاطمه و علی در اهل‌بیت علیهم‌السلام، کنیه‌اش را نهادند. 🥀 او به همراه عموی گرامی‌اش امام حسین علیه‌السلام از مدینه خارج شد، و پس از واقعه عاشوراء با کاروان اسراء همراه گردید. 🥀 اما به علت ضرب و شتم و جسارت اعداء لعنةالله علیهم اجمعین، در مدتی کوتاه دچار ضعف و بیماری شدید شد، و عمر شریفش از یازده سال تجاوز نکرد، و در ۲۰ محرم‌الاحرام سال ۶۱ در حله، به دست امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها به خاک سپرده شد. 🥀 رفته‌رفته مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند، و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند: باب‌الحوائج، ام‌محمد، ام‌هادی، و مسیح یاد کردند. 🥀 زنده شدن چند مُرده در توسل به حضرتش، باعث شد تا ایشان مشهور به اهل‌بیت علیهم‌السلام گردد. همچنین شفا دادن بیماران متعدد او را شهیر به آل‌محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم نمود. 🥀 بحث کرامات ایشان خارج از گفتار و نوشتار است و مشهور است، کسی متوسل به ساحتش نمی‌شود، مگر آنکه حاجت‌روا خواهد شد. 📕 أنساب‌العترة الطاهرة، صفحه ۶۶ 📕 حقیقت سیده شريفة بنت الحسن عليهاالسلام، صفحه ۸۴ @marsieh_madh
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی وقتی کریم آل عبا میشود حسن بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی تو یار زینبی که به‌ هنگام مشکلات همراه او به واقعه مشگل گشا تویی همواره بوده ای تو پرستار زخمها بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی بیمار راه کوفه و شام بلا تویی چون قاسمی تو معنی احلی من العسل یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی هر دردمند سوی مزارت به حله شد چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟ یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی با یازده بهار ، چنین با طراوتی حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی گشتم دخیل پنجره های ضریح تو ای آنکه با غم دل من آشنا تویی @javadkarimzadeh
بوی عطری عجیب می آید نیمه شب بوی سیب می آید چه معطر شده ست دیر و فضا به به از این شمیم روح افزا آسمان وه چه روشن ست امشب بخت همراه با منست امشب وقتِ آنست تا کنم آغاز با خداوندگار راز و نیاز لیک این بانگ و شور و ولوله چیست خنده و قاه قاه و هلهله چیست سر چو از دیر خود برون آورد موج اندوه در دلش حس کرد دید خونین سری بریده به نی در قفایش سران پی در پی گفت راهب به خود که وا عجبا نور می‌بارد از زمین به سما ؟ شنوم از لبش به بانگ فصیح صوت داود یا نوای مسیح؟ مات و مبهوت ، محوِ سر، گشته همچو عشاق گشته سرگشته سوی سر شد ز دیر خود بیرون چون نظر کرد بر سر پرخون دید سر را به نزد قوم شرور که نشستند گرد سر مغرور دید بر گرد سر بساط شراب عده‌ای را بدید مست و خراب گفت ای قوم پست این سر کیست اینهمه قاه قاه و هلهله چیست گفت خولی نحس بد آیین صاحب سر خروج کرده ز دین صاحب این سری که بر نیزه ست دان عموی دلاورش حمزه ست صاحب این سری که در بر ماست سبط پاکیزه ی پیمبر ماست گفت سبطی اگر مسیحا داشت بر روی چشمهای ما جا داشت چقدر رذل و پست و نامردید که بر او اینهمه جفا کردید کرد راضی چو قوم کافر را به امانت گرفت آن سر را تا برَد راسِ پاکِ دَرهَم را داد او ده هزار دِرهم را همرهش داشت با دلی غمبار سر خونین و پُر ز گرد و غبار تشت سیمین نموده آماده سر نهاده به روی سجاده ظرف آب و گلاب آورد و عنبر و مشک ناب آورد و گیسوانش چو شستشو می‌کرد با سر پاک گفتگو می‌کرد دلربا سر، بگو تو یحیایی مصطفایی و یا مسیحایی از چه رو این سرت جدا کردند و سپس روی نیزه جا کردند خشک لب از چه بودی ای مظلوم از چه شد نامرتب این حلقوم این سران چیستند بر سرِ نی سربداران نیزه پی در پی این زن و کودکانِ در تب و تاب از چه بستند دستشان به طناب آن بزرگ و امیر قافله کیست آن اسیر به بند سلسله کیست لب گشا بسمه تعالی سر راز بگشای ای مسیحا سر ناگهان آن لبان به صوت ملیح گفت من روح داده ام به مسیح صد مسیحاست از دمم زنده اهل عالم به درگه ام بنده من حسین هستم و شه دینم نوه ی خاتم النبیینم پسر شاه لافتی ام من دُرِ شهوار هل اتی ام من بر مشامت چو بوی سیب آمد حس نمودی ز ره غریب آمد ؟ با لب تشنه سر بریده شدم بر روی خاکها کشیده شدم هر چه را داشتیم غارت شد سهم ناموسمان اسارت شد قبل از این صورتم درون‌ تنور سوخته و محاسنم شد بور این سران یاوران من بودند یار ناموس و کودکان بودند سیدی که اسیر بیداد است پسر من امام سجاد است گفت با شاه دین چنین راهب پسرِ زاده ی ابو طالب راهبی بوده ام و نصرانی کیش من را نما مسلمانی اشک می‌ریخت در برِ آن سر که شفیع ام شو در صف محشر پس بفرمود شاه دین آنگاه گو به لب لااله الا الله شو مشرف تو دین سرمد را و شهادت بده محمد را داشت بر لب شهادتینش را همره ذکر یا حسینش را بیشتر محو روی جانان شد با نگاهی به سر مسلمان شد تا سحر گاه سر در آنجا بود صبحدم سر به روی نی جا بود @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا