eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
260 دنبال‌کننده
205 عکس
61 ویدیو
0 فایل
زنده گردد از دمت هر مرده ای ای مسیح حضرت زهرا حسین
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب تمام زمزمه ها گشته یا حسن دلهای عاشقان شده همراه با حسن امشب تمام نغمه ی پیغمبران شده همراه ذکر روی لب مصطفی حسن یک بار علی و فاطمه گویند یاحسین صدبار گفته اند که واویلتا حسن امشب تمام عرش سیه پوش این عزاست شد ناله ی ملائکه ی در سما حسن حور و ملک به روضه ی او غرق در عزا گوید به ناله حضرت خیرالنسا حسن حی علی العزا شنوید از مناره ها ذکر کبوترانِ ز گلدسته ها حسن آن کس که در تمامی عمرش غریبوار بوده غریب و با همه کس آشنا حسن یک عمر بوده همسر او بدتر از عدو جعده چو جغد شوم و چو مرغ هما حسن ای کاش بشکند دم افطار این سبو ای کاش نخورده بود ز زهر جفا حسن سم جفا نکشت حسن را که پیش از آن همواره بود کشته ی در کوچه ها حسن گرچه نبد به ماریه در یاری حسین صلحش که بود رایت کرب وبلا حسن نازم به آن که با علم صلح داده است بر این قیام کرب و بلا اعتلا حسن تابوت او اگرچه پر از تیر خصم شد اما نشد دگر سرش از تن جدا حسن لایوم کیومک گفته ای با حسین آری نشد جدا سر تو از قفا حسن جسمش کفن شد و سر پاکش به پیکرش دیگر نشد به جای کفن بوریا حسن گرچه حرم ندارد و گلدسته و ضریح اما بود مزارش در قلب ما حسن باشد کریم و چشم جهان سوی دست اوست روزی رسد ز او چو تکاند عبا حسن امشب برات هیئت ما را ز روی لطف گردان زیارت حرم اولیا حسن زائر به کربلا و نجف مشهد الرضا مکه مدینه کرب و بلا سامرا حسن بهر ظهور منجی عالم دعای ما گردیده بی اثر به خدا کن دعا حسن مدحت جواد گفت ز ظلمت رهانی اش چون نور ابتدایی و بی انتها حسن @javadkarimzadeh
میروم از شام گرچه سوی دشت نینوا بر دلم مانده است حسرت بر لبم دارم نوا بر دلم داغ سه ساله مانده با صد شورو شین گاه می‌گویم رقیه گاه میگویم حسین گاه یاد تشت زر با اشگ و لابه میکنم گاه یاد دختری کنج خرابه میکنم یادم آید تشت زر را و سری اندر میان یادم آید آن لبان خشک و چوب خیزران بعد از آن هم در طبق سر را نهادند و سپس تحفه آوردند تا طفلی بیافتد از نفس در عزای جانگداز پور سلطان نجف یک طرف دردانه ای افتاد و سر هم یک طرف ای سر از تن جدا ای حضرت سلطان عشق بی رقیه میروم شرمنده از شهر دمشق میروم با پیکری گویم که ای روحی فداک با دو دستم دفن کردم ماه را در زیر خاک ای برادر زینب از داغ رقیه گشته پیر جان زهرا مادرت دیگر سراغش را مگیر @javadkarimzadeh
مبهوت نموده هنرش خلق جهان را هم کرده‌ عیان با قلم اسرار نهان را با معجز بوم و قلم و رنگ دمیده است بر پیکر بی جان هنر یکسره جان را بود و به هنر تاب و توان داد و گرفتند با رفتنش از جسم هنر تاب و توان را بر بوم چو زد خامه ی پر نقش و نگارش بر بام جهان زد عَلَم نصف جهان را بر داشت کلاه از سر خود هر چه هنرمند چون دید اثر و تابلوی فرشچيان را از واقعه ای طرح غم انداخته بر بوم گویا به قلم کرده سیه پوش جنان را گفتا که نظیرش نَبُوَد در همه عالم نقشی که ز آهو زدم و ضامن آن را ‌ دُرّی که صدف جایگهش هست، حرامش خاکی که به خود جای دهد دُرّ گران را @javadkarimzadeh
آمدم از کوفه و شام بلا بعد چهل روز به کرب و بلا آمده ام خسته و خونین جگر قامتم از داغ تو باشد دو تا آمدم ای سرور لب تشنگان محضرت ای خشک لب نینوا ای شه لب تشنه سلام علیک ای که بریدند سرت از قفا چون که جدا گشت سر از پیکرت عرش سیه پوش شد از این عزا جن و بشر مویه کنان در زمین خیل ملک ناله کنان در سما نوحه گر از ماتم تو جبرئیل اشک فشان سلسله ی انبیا احمد و زهرا و علی و حسن همره زینب به غمت مبتلا خیز ز جا ای شه بی سر حسین جانب ما کن نظری یا اخا ای شه لب تشنه ی عریان بدن بی کفن کشته ی قوم دغا خیز زجا خواهرت از ره رسید خیز زجا از ره مهر و وفا آه که سر در بدنت نیست آه از چه سرت شد به روی نیزه جا پیکر صد چاک تو در خون تپید گوشه ی گودال زدی دست و پا فاطمه با روضه ات از هوش رفت گوشه ی گودال ز سوز و نوا وز نگرانی به دم واپسین بود نگاهت به سوی خیمه ها آه که ده مرکب سنگین بدن همره ده راکب بس بی حیا گشته مزین به چهل نعل نو رد شده از روی تنت بی هوا آه چه گویم که پس از کشتنت رحم نکردند به آل عبا آه چو هنگامه ی غارت رسید سوخت خیام از ستم اشقیا آتشی از نو چو بر افروختند خیمه و خرگاه تو را سوختند شمر سر آورد و سنان با شتاب بر روی نی زد سر از خون خضاب هلهله و رقص و دف و ساز بود گرد سر زاده ی ختمی مآب از پی هفتاد و دو سر روی نی دست ببستند مرا با طناب سلسله بر گردن سجاد شد داد بسی سلسله او را عذاب گفت یکی مژده که آزاد شد تشنه لبان تشنه لبان آب آب آه از آندم که خجالت کشید جرعه ای از آب بنوشد رباب آه که در سینه نمودیم حس درد فراوان و غم بی حساب آه از آندم که بسی ضجر پست زجر بدادی نوه ی بو تراب آه از آن کوفه و ابن زیاد گرچه نمودیم در آن انقلاب آه ز دروازه‌ ی ساعات و شام آه ز هر کوچه ی شام خراب آه از آن مجلس شوم یزید آه ز چشمان بد شیخ و شاب آه از آندم که فقط آستین بود سر و روی زنان را حجاب آه ز تشت زر و از خیزران آه ز ته مانده ی جام شراب آه از آندم که یزید پلید کرد گلی را به کنیزی خطاب گفت به یک زشت رخ سرخ موی گوی نمایی تو که را انتخاب چونکه شنیدم ز یزید این سخن از لب زینب بشنید این عتاب گوش کن ای کافر بی دین پست هرزه ی بی شرم پر از پیچ و تاب هست خداوند نگهدار ما هست تو را هرچه که بینی سراب گفت چه دیدی تو به صحرای طف دادمش اینگونه به سرعت جواب هر چه که دیدم همه زیبایی است امر امامم به شکیبایی است ای که کشیدند به خون پیکرت ای که دهی جان به ره داورت ای که دهی در ره دین خدا اکبر و عباس و علی اصغرت خیز زجا رخ بنما جلوه کن خیز و ببین خواهر خود در برت خیز و ببین قامت بشکسته ام با قد و بالای چنان محشرت خیز زجا زینب خود را ببین خیز و ببین گر نشود باورت بال و پرت بودم و اکنون‌ ببین اینکه چسان ریخته بال و پرت کاش نمی دیدم در قتلگاه خنجر کُندی به روی حنجرت گوشه ی گودال شنیدم که خواند روضه جانسوز تو را مادرت کاش که زینب ز غمت مرده بود دید چو بر نیزه سر انورت قاری قرآن به سر نیزه ها بودی قربان لب اطهرت آمده از شام بلا ، کربلا دلبر من دلبر تو در برت بعد چهل روز در این اربعین آمده ام جان اخا محضرت حال برادر به فدای سرت هرچه کشیده ست ستم خواهرت درد و غم و محنت و رنج و عذاب هرچه کشیده ست فدای سرت گرچه منم در بر تو شرمسار بهر رقیه و غم دخترت آه که جا ماند به ویرانسرا با رخ نیلی گل نیلوفرت جان اخا هیچ سراغش مگیر جا ن من و مادر غم پرورت تحفه برم سوی پیمبر کنون پیرهن غارت شده از پیکرت هم که برم محضر ام البنین این سپر ساقی نام آورت من که به بیداد و ستم تاختم با غم تو سوختم و ساختم @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در شگفتم دلا که بوده حسین از جهانی چه دل ربوده حسین بعد از آن شور عصر عاشورا محشری نو به پا نموده حسین گوئیا گشته روز رستاخیز ای که جا مانده ای به پا برخیز عشق میلیونی حسین را بین و به حبل المتین او آویز همره جابر ابن عبدلله رو سوی قتلگاه ثارالله پرچم سرخ نهضتش بر دوش با نوای علی ولی الله تا که بر جاده نور ماه افتاد زائر اربعین به راه افتاد با لب تشنه چشم اشک آلود یاد گودال قتلگاه افتاد تا که عطر حسین بو کرده ست رو سوی قتلگاه او کرده ست بهر زوار اربعین ساقی باده ی نور در سبو کرده ست همه مهمان خوان فاطمه اند غرق در عشق و شور و همهمه اند آی دشمن برو زخشم بمیر زائرانش بدون واهمه اند بیست میلیون نفر رسد از راه با دلی پر ز خون دلی پر از آه یا لثارات گو و لبیک گو بیست میلیون نفر شبیه سپاه شور این اربعین جهان دیده ست از کران تا به بیکران دیده ست و سپه دار حضرت ارباب از سپاهی عظیم سان دیده ست بندها را گسسته شور حسین مرز ها را شکسته شور حسین دل عشاق را به سوی حرم می‌کشد دسته دسته شور حسین کشته ی تیر و نیزه و خنجر نظری کن بر این دل مضطر گرچه جامانده ام ز زوارت زائرم کن مرا به سال دگر گرچه عشق تو میکشد ما را ... @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این است شور و جاذبه ی کربلای او این است اقتدار حسین و لوای او عالم تمام مات بر این پادشاهی است مات حکومت قَدَر و پر بهای او خیل مَلَک به روی حسین اند سجده گر شاهان غلام درگه دولتسرای او این شور اربعین حسین است و یک جهان شد خیره بر صلابت و بر اعتلای او ذرّات کائنات به لبیک یا حسین هم محوِ در نوای خوش ربنای او گفتند خرج این همه زائر چه می شود رزق جهان رسیده ز تار عبای او هرچه حسین خواست همان می شود چرا زیرا بود رضای خدا در رضای او هستی خویش در ره حق داد و داده حق غیر از خدایی ،هستی خود را به پای او بوی بهشت می وزد از سوی کربلا رضوان گرفته بوی خوش از کربلای او عرش خداست زیر قدمهای مصطفی نازم بر او که دوش نبی هست جای او آمد نبی به خانه ی زهرا و بعد از او جانم ، حسین رفت به زیر کسای او نی ناله کرد در غم سلطان کربلا نی نه که نی سِتان به غم نینوای او جبریل و مصطفی و علی ، جمع اولیا همراه انبیا شده گریان برای او زینب رسید کرب و بلا با لوای غم زهراست نوحه خوان چو به بزم عزای او
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اما هوای شور عزا در قلم گرفت از غم قلم به دوش نوایش علم گرفت شب تا سحر قلم ز لبش ناله می چکید عطر حسین از لب آلاله می چکید شاعر سرود مثنوی و شرح قصه را اما قلم نگاشت غم و درد و غصه را بر صفحه زد شرر ز غم و آه جان گداز از سینه اش گشود به یکباره عقده باز با ناله گفت کاین چه غم و آه و ماتم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است یک اربعین جهان همه در آه و غم گذشت بر اهل بیت و آل پیمبر ستم گذشت گرچه حرارت قلم و صفحه پر تب است اما تمام غم به دل و قلب زینب است گفتم قلم بیا مدد دست خسته باش راوی راه قافله ی دل شکسته باش زینب رسید کرب و بلا با نوای غم بر خاک کربلا به دو صد نوحه زد علم داغ حسین بعد چهل روز مبهم است کار جهان و خلق جهان جمله در هم است زینب به سینه اش به جز از آه و درد نیست حتی به شاخ خشک دلش برگ زرد نیست این داغ بی کسی نفسش را بریده است هجده سر بریده به نی گو که دیده است بر نیزه ای عجب سر سالار زینب است بر نیزه ای سری ز علمدار زینب است بر نیزه ای دگر سر پر خون اکبر است حتی به نیزه ای سر شش ماهه اصغر است بر نیزه ای دگر سر گلگون قاسم است سر های دیگر از بدن آل هاشم است از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام دیدم به روی نیزه سر پاک تو مدام از آن دمی که راهی راه سفر شدم با دست بسته بهر یتیمان سپر شدم بودش مدام قافله در شور و ولوله سویی سنان و شمر و دگر سوی حرمله آنها سوار مرکب و با تازیانه ها از کینه می زدند به سر ها و شانه ها شلاق و تازیانه و بی گاه کعب نی این هتک حرمت و ستم و ظلم تا به کی آه از سوار ناقه ی در بین قافله سجاد بود و غل بُد و زنجیر و سلسه دیدم سری به نیزه بلند است در برم سالار و سرورم تو بُدی در برابرم دیدم نمی رسد به تو دستم برادرم از داغ تو به چوبه ی محمل زدم سرم دیدم به تشت زر سر پر خونت ای حسین دیدم ملائک اند ز داغت به شور و شین آه از دمی که زد به لبت چوب خیزران آه از دمی که چوب مکرر بزد بر آن رازی بود در این که چرا قد خمیده ام یک اربعین ز داغ تو اندوه دیده ام هر چند گفته ام ، بود این قصه نا تمام ای وای از مصائب پر درد شهر شام این ها که گفته ام سر سوزن ز غم نبود نزد جفای شامی و آزارِ از یهود دیدم که طبل خاتمه ی جنگ می زنند اما دوباره بر سر ما سنگ می زنند بنگر که بی حیایی آنان چه کرده بود آنجا که رفت قافله بازار برده بود دیدم یزید و کاخ ستم را خرابه را دیگر چگونه شرح دهم عمق ماجرا آورده ام به همره خود خیل ناله را شرمنده ام مگیر سراغ سه ساله را ظلمی که شد ز کینه ی آل امیه است جا مانده ام حسین سه ساله رقیه است شرمنده ام ز روی تو خورشید تابناک کنج خرابه ماه سپردم به دست خاک اما حسین من و جگر گوشه ی بتول از کربلا روم به سوی روضه ی رسول سوغات من ز کرب و بلا پیرهن بود پیراهن حسین شه بی کفن بود سوغات دیگری که به مام قمر برم بر مادر ادب ز قمر یک سپر برم @javadkarimzadeh