eitaa logo
کانال اشعار آئینی جواد کریم زاده
267 دنبال‌کننده
229 عکس
67 ویدیو
1 فایل
حس میکنم برای خودم آدمی شدم وقتی مرا به روضه ی خود راه می‌دهی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رخسارش آنچنان شده و پیکر این چنین از ضرب سیلی و در و قوم شر این چنین زهراست آنکه لطمه ی بسیار خورده است در راه حفظ دین و خط داور این چنین این لطمه ها چه کس زده بر دختر نبی ؟ نامرد بی حیای جنایتگر این چنین اینها تمام کینه ی نامردی کسی است کس نه که ناکس است و یا بدتر این چنین گبر این ستم کند ؟ نه، مجوس و یهود؟ نه هندو؟ نه، بت پرست؟ نه یا کافر این چنین فرقی نمی‌کند چه کسی مانده پشت در بیگانه یا که دختر پیغمبر این چنین آنقدر بی حیاست که رحمی نمی‌کند نه بر وجود طفل، نه بر مادر این چنین یک روز بین کوچه زند سیلی از ستم برروی ماه حضرت مه پیکر این چنین یک روز چون ابولهب هیزم می آورد سوزانده درب از صدف گوهر این چنین سیلی و ضرب سینه و پهلو و بازویش یا رب روا مباد شود کوثر این چنین سوگند میخورم که چو ثانی کسی نبود مصداق انّ شانئک الابتر این چنین روی از علی بپوشد و با درد سر کند صدیقه ی فتاده ی در بستر این‌چنین زهرا همان کسی است که نور خدایی اش از نور عالمیست منور تر این چنین تابید نور فاطمه در عرش و بی گمان برگشت نام عرش به الازهر این چنین زهرا همان کسی است که چون حیدر و نبي همواره بوده از همه عالم سر این چنین قصد خدا ز خلقت زهرا چه بوده است میخواست تا شود که خدا مظهر این چنین پیغمبر از خدا طلب دخت اگر نمود دختر نه، بلکه مادر غم پروراین چنین حتی علی به گردن زهراست طوق زر با آن مقام تا که شود زیور این چنین میخواست کسب فیض ز قُربش کند علی با وصلتش نه اینکه فقط همسر این چنین در خانه ای که داشت علی عرش بین آن باید شود به عرش مقرب تر این چنین در خانه ای که روح الامین بود خادمش فرشش ز جبرئیل بُوَد شهپر این چنین دیگر علیست یکه و تنها و بی قرار دیگر شده ست بی کس و بی یاور این چنین امشب شویم ما همه هم ناله با علی در سوگ آنکه شد به کسا محور این چنین یا رب به حق فاطمه مارا به روز حشر بخشا به لطف خویش تو در محشر این چنین از حُبّ مرتضی علی و حُبّ فاطمه پر کن تو سینه و دل این مضطر این چنین این افتخار ماست که زهرای اطهر است از بهر ما به حشر شفاعتگر این چنین کوری چشم دشمن آل عبا 'جواد' همراه یاوران یل خیبر این چنین روز جزا ز مادر سادات خیز و گیر یک رشته ای ز چادر آن سرور این چنین ما دوستدار حضرت زهرا و حیدریم نازیم ما به فاطمه و حیدر این چنین @javadkarimzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دارم مهیا میشوم الحمدالله فارغ ز دنیا میشوم الحمدالله با زخم احیا میشوم الحمدالله مهمان بابا میشوم الحمدالله عجل وفاتی گفتم و یارب سریعا با لطف تو حاجت روا گردیده زهرا راحت شدم از قوم بی دین مدینه راحت شدم از دشمنان و اهل کینه راحت شدم از دردهای دست و سینه جان را به پای مرتضی کردم هزینه هرچند دارد درد جسم و بند بندم اما به لطف تو در این ره سر بلندم اینها نه مسلم ، کافر و شیطان پرستند از بسکه بی شرم و حیا و رذل و پستند تنها نه از من سینه و پهلو شکستند این قوم از شیر خدا هم دست بستند اینها که خود شیطان ثانی را مریدند بیت الولا را از جفا آتش کشیدند بعد از نبی ظلمی به ختم المرسلین شد با مکر اینان بس جفاها که به دین شد غصب خلافت از امیرالمومنین شد حیدر ز جور اشقیا خانه نشین شد شد محسن من سقط از جور ملاعین یک سوم سادات را کشتند از کین این روزها والله خیلی خسته جانم با سرفه گاهی خون بریزد از دهانم دستم دگر بالا نمی‌آید گمانم دیگر سیه گشته تمام استخوانم گاهی ز درد سینه و گه درد بازو سخت است در بستر شوم پهلو به پهلو زینب کبوتر وار گرد بستر من مانده کجا مرهم نهد بر پیکر من گه سینه و بازو و گه چشم و سر من شد خسته دست کوچک این دختر من خورد این سرم با ضربه ی سیلی به دیوار چشمانم از آن روز می‌بیند دگر تار در بین کوچه راه را از کینه چون بست بد زد به رویم لعنتی با ضربت دست شد پاره گوش و گوشواره ام نیز بشکست خیلی تنفر دارم از آن مردک پست بس دردها از دست آن نامرد دارم شاید سه ماهی هست من سردرد دارم گرچه جوانم لیک محتاج عصایم گاهی حسین و گه عصا شد مجتبایم دلتنگ بس از غربت شیر خدایم دلواپس از بهر غریب نینوایم آه از دمی که شمر ملعون بهر کینه با چکمه بالا میرود از روی سینه @javadkarimzadeh
بیچاره شدم بعد تو ای چاره ی کارم جز صبر به داغ غم تو چاره ندارم چون ابر بهاری شده چشمان تر من خواهم که چو باران به مزار تو ببارم تو مادر آبی و من هستم پدر خاک ای کاش که می‌شد تو بباری به مزارم یک عمر ز عالم گره ی کور گشودم با رفتنت ای جان گره افتاده به کارم بودی همه ی دار و ندارم به همه عمر رفتی ز برم ای همه ی دار و ندارم یک عمر به تن داشتمی جوشن بی پشت زیرا که تو بودی سپر شیر شکارم با پنجه در از قلعه ی خیبر بگشودم این فخر هم از گفتن یا فاطمه دارم با یا علی از جای چو برخاستی یک عمر یا فاطمه یک عمر به لب بود شعارم من ماندم و از داغ تو در سوز و گدازم یا فاطمه جان زود برفتی ز کنارم در خاطر من خاطره ی داغ تو جانکاه ست دلخوش فقط از خاطره ی ناب انارم
ای مسافر بیا ، سفر تا کی ؟ منتظِر پای منتظَر تا کی ؟ نظری سوی ما کنی بد نیست دور مانی تو از نظر تا کی ؟ بهر لیلا چقدر صبر کند دل مجنون در به در تا کی ؟ سیزده قرن منتظر بودن این دعاهای بی اثر تا کی ؟ به فدای تو مادر و پدرم گریه ی مادر و پدر تا کی ؟ غربتت را کسی نمیفهمد غربت شام بی سحر تا کی ؟ جمع باید شوند اصحابت سیصد و سیزده نفر تا کی ؟ باز هم فاطمیه ای دیگر صبر این داغ ، بر جگر تا کی ؟ منتقم بهر انتقام بیا صبر آن تیغه ی دو سر تا کی ؟ کاش می آمدی ز جاده ی نور کاش نزدیک بود صبح ظهور جواد کریم زاده @javadkarimzadeh