در يكي از خاطرات اين📙 كتاب، بردار"شهيده شفاهي" چنين مي گويد :
" در خيابان هاي نهاوند آن زمان ،زني پرسه🚶♀️ مي زد كه بيماري اش واگيردار داشت.او كثيف و ژوليده بود.عقب ماندگي ذهني داشت.هرجا كه ظاهر مي شد مردم از جلوش در مي رفتند.همه از او دوري🏃♂️🏃♀️ مي كردند. اما يك نفر بود كه مثل بقيه نبود. او براي زن بيمار دل💟 مي سوزاند.به دادش مي رسيد و برايش غذا مي آورد.مثل يك مادر👩👦 كنارش مي نشست و به او محبت💞 مي كرد.روزي نبود كه خورشيد🌞 در آن غروب كند و خواهرم غذاي🥘 او را فراموش كند. زني كه در خيابان هاي نهاوند پرسه مي زد، براي نخستين بار از اعظم آموخت كه محبت💮🌿 چيست و تا چه اندازه قويست💪! "
📚موضوع مرتبط :
#شهیده_اعظم_شفاهی
#شهیده_بمباران_رژیم_بعثی
#معرفی_کتاب
#آن_روز_هشت_صبح
📆مناسبت مرتبط :
تاریخ شهادت
#01_17
#jihad
#martyr
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi