✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_سوم
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :«#انتحاری نباشه!» زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل #آمرلی هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با #داعش بودی؟» و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم :«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار میکردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول #اسیر شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، #رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Javananenghelabi
هدایت شده از مدافع آنلاین
🔻 برخی شبهات مربوط به حادثه امشب
🔹 ۱_ میگن ما امنیت داریم طی یکسال دومرتبه در #شاهچراغ کشت وکشار شده آیا شاهچراغ جزو ایران نیست؟
🔸پاسخ: زمینه سازی برای حضور #داعشی ها رو آشوبگران با کمک اصلاح طلبان با هشتگ کار خودشونه و سپس اعدام نکنید تکفیری های حمله ی قبلی انجام دادند و همچنین برای به حاشیه کشاندن اقدامات ایران در مورد آزاد کردن پولهای بلوکه و آزادسازی زندانیان با دیپلماسی فعال با بازوهای داخلی شان حمله کردند. در ضمن امنیت داشتیم که یکی شهید دادیم و الا امشب باید دریای خون راه میافتاد، امنیت وقتی به خطر میفته که داعش با لشکرش بیاد داخل ایران اونوقت متوجه میشدید ناامنی یعنی چی
🔹 ۲_چرا فقط شاهچراغ؟؟؟ مشهد و قم و ری و حرم امام و.... چرا حمله تروریستی نمیشه؟ نکنه اینجاها جزو ایران نیست!!!!
🔸 پاسخ: چون شاهچراغ در یک شهر توریستی و هست و مشهد و قم و ری مذهبی اند ولی شیراز شهر مذهبی نیست و توریست های مختلف برای دیدن نمادهای تاریخی و ادبی این شهر همواره در رفت و آمدند، در شیراز فرقه های صوفی، بهایی و زرتشتی حضور دارند و این کار رو برای همچین آدم هایی هموارتر میکنه.
🔹 ۳_ مگر حاج قاسم نگفت ۳ماه دیگر پایان حیات داعش روی کره خاکی است؟ ما هم جشن نابودی داعش رو گرفتیم پس این داعشها که مسیولیت حمله رو پدیرفتن از کره ماه اومدن؟؟
🔸 پاسخ: داعش بعنوان حکومت شام و عراق کاملا نابود شد و دیگر توان عرض اندام در هیچ کشوری را ندارد، داعش داعیه دار خلافت بود که الان نابود شده ولی همفکران آنها هستند و در حال فعالیت هستند، اگر حکومت بعث عراق از بین رفت و نابود شد، بعثی ها و تفکر حزب بعث هنوز هست و تفکر را جز با روشنگری نمی توان از بین برد
🔹 ۴_ اسلحه و ۸ خشاب رو چطور از گیت نگهبانی و بازرسی حرم شاهچراغ به داخل بردن؟؟؟
🔸 پاسخ: فیلم دوربین هست، از گیت وارد نمیشه، با ایجاد رعب و وحشت نگهبان در اصلی رو میزنه وارد میشه
#نشر_حداکثری
🇮🇷 @ModafeOnline 👈