eitaa logo
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
352 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4هزار ویدیو
47 فایل
روشنگری تاسیس←98/10/20
مشاهده در ایتا
دانلود
با همه گرم میگرفت و زود صمیمی میشد ... جای خودش را توی دل بچه رزمنده ها جا کرده بود. وقتی نبود جای خالی اش زیاد حس میشد انگار بچه ها گم کرده ای داشتند و بی تاب آمدنش بودند .... خبره که میدادند آقا مهدی برگشته دیگر کسی نمی ماند همه بدو میرفتند سمتش. میدویدند دنبالش تا روی دست بلندش کنند. از آنجا به بعد دیگر اختیارش دست خودش نبود. گیر افتاده بود، دست بچه ها مدام شعار میدادند: فرمانده آزاده ... بالاخره یک جوری خودش را از چنگ و بال نیرو ها در میاورد. مینشست گوشه ای دور از چشم بقیه، با خودش زمزمه می کرد و اشک میریخت ... خودش را سرزنش می کرد و به نفسش تشر میزد که: مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینها این قدر خاطرت رو میخوان. نه، اشتباه نکن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی هایی ... و همینطور میگفت و اشک میریخت ...🙃🍂 نام شهید: مهدی زین الدین تاریخ تولد: 1338 محل تولد: تهران محل شهادت: جاده بانه سردشت، توسط ضد انقلاب تاریخ شهادت: سال 1363 مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم 🍃🕊 ... @Javananenghelabi
نشسته بود و بچه های اطلاعات عملیات روبرویش زانو زده بودند؛ فرمانده بود ... و میخواست فنون شناسایی را یادمان بدهد یکی داشت از بقل دستی اش میپرسید: علی آقا که میگن ایشونه ؟ هنوز جوابش را نگرفته بود که علی حرفش را شروع کرد: اولین درس اطلاعات عملیات اینه ... کسی میتونه از سیم خار دار های دشمن رد بشه، که توی سیم‌ خار دار نفسش گیر نکرده باشه... گفت : اگه رفتید شناسایی و موفق نبودید، شب بعدش بشینید با خودتون حساب کنید ببینید گیر نفستون چی بوده که باعث شده عملیات شناسایی درست پیش نره ...؟! اگه توی جنگ با نفس از میدون مین هاش عبور کردید، اون وقته که میتونید از مین ها و تله های انفجاری بعثی ها رد بشید ... 🙃🍂 نام شهید: علی چیت سازیان تاریخ تولد: سال 1341 محل تولد: همدان شهادت: عملیات نصر ۸ ماووت تاریخ شهادت: سال 1366 مزار شهید: گلزار شهدای همدان 🍃🕊 ... @Javananenghelabi
توی چشم بروجردی زل زده بود و هر چه از دهانش در می آمد می گفت. بهش سلام کرد عوض جواب سلام گفت: من تحمل سلام و جواب آدم کش رو ندارم. تو اومدی کردستان کشتار راه بندازی! خون اینهمه بی گناه گردن توئه. اصلا چی از جون مردم می خوای ؟! کی تورو گذاشته اینجا ... بروجردی دردش را می دانست. میفهمید منظوری ندارد و اتفاقی که برایش افتاده، غیر قابل تحمل بوده سکوت کرده بود و لبخند می زد ... می خواست آرامش کند که طرف جلوی چشم نیرو هایش دستش را بالا برد و سیلی محکمی به صورت بروجردی زد .... خون خون بچه ها را میخورد. خواستند باهاش درگیر شوند که حاجی اجازه نداد صورت جوان را بوسید و بردش سمت محراب گفت: من دعا میکنم، شما آمین بگید. خدایا به مقربان درگاهت اگر ما دچار اشتباه شدیم مارو هدایت کن اگر هم قابل هدایت نیستیم از میون بردار ...🙂🌱 نام شهید: محمد بروجردی تاریخ تولد: سال 1333 محل تولد: دره گرگ، بروجرد محل شهادت: سه راهی مهاباد. نقده تاریخ شهادت: سال 1362 مزار: بهشت زهرا (س) 🍃🕊 ...
زیاد پیش می آمد نصف شب برویم مزارِ شهدا میگشت قبر آماده و خالی پیدا می کرد و داخلش میخوابید؛ بعد به خودش نهیب میزد: محمد!! تصور کن از دنیا رفتی گذاشتنت توی قبر خروار ها خاک ریختن روت و رفتن. تک و تنهایی ... ملائکه سوال و جواب هم اومدن اگه ازت بپرسن محمد خون جگری!! چه کار کردی؟ چی آوردی با خودت؟! چه جوابی داری بهشون بدی ...؟ ساعتی بعد می آمد بیرون زانو میزد روی زمین و از ته دل اشک میریخت💔 دستانش را می گرفت بالا، رو به خدا و می گفت: خدایا دستام خالیه می بینی؟! چیزی ندارم ... همه امیدم به لطف و رحمت توئه :)) نام شهید: طلبه محمد خون جگری تاریخ تولد: سال 1342 محل تولد: شاهرود، بسطام محل شهادت: فاو تاریخ شهادت: سال 1365 مزار: گلزار شهدای بسطام 🍃🕊 ...
هر پدری آرزوی دامادی پسرش را دارد؛ من هم مستثنی نبودم، از این آرزو بهش گفتم: بابا جون چرا ازدواج نمیکنی؟! خب توهم مثل بقیه ازدواج کن، دیر میشه ها ... گفت: چشم، ان شاءالله هر وقت جنگ تموم شد و برگشتیم، ازدواج میکنم. ول کنش نبودم؛ هر بار می آمد، موضوع ازدواج را پیش می کشیدم و می گفتم: دلم میخواد تا زندم دامادیت رو ببینم. امّا یک کلام بیشتر جواب نمیداد، حالا زوده پیش خودم فکر می کردم ... شاید مشکل انتخاب دارد به شوخی گفتم: اگه توی انتخاب دختر مشکل داری، به دخترایی که از مدرسه بیرون میان نگاه کن. هر کدوم رو پسندیدی بگو برات بریم خاستگاری! با شنیدن این حرف، عرق سرد روی پیشانی اش نشست. سرش را پایین انداخت و گفت: چشمی که بخاد به دختر مردم نگاه کنه با انگشت بیرون میارم و زیر پا له ش میکنم :))"✨ 📚