eitaa logo
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
372 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
46 فایل
روشنگری تاسیس←98/10/20
مشاهده در ایتا
دانلود
🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣اولین قربانی سخت گیری های ما؛ قلب خودمونه... 🔻برای داشتن يه قلب آروم وشاد؛ تمرین کنیم،آسون بگیریم، هم به خودمون،هم به دیگران👇 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍️نویسنده: کانال جوانان انقلابی کپی مجاز نیست @Javananenghelabi
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: کانال جوانان انقلابی کپی مجاز نمی باشد @Javananenghelabi
ذکر صلوات به نیت ظهور مولا فراموش نشود... 🌸🌸🌸
📜 🌹 یادمون باشہ ڪہ هر چے براۍخدا ڪوچیڪی وافتادگے ڪنیم، خدا در نظر دیگران بزرگمون مےڪنہ.. کانال جوانان انقلابی @javananenghelabi
كمي با شهدا♥️🌹 📝 🌺 رفتاری عجیب و جالب از آقازاده‌ای که شهید شد محمد حسن پسرِ شهید قدوسی بود و نوه‌ی علامه طباطبایی. توی عملیات دیدم یهو بلند شد و رفت به سمت تانکی‌ که خودش اون رو زده بود. گفتم: کجا میری؟ گفت: خدمه‌ی تانک عراقی داره می‌سوزه، تکلیف من زدنِ تانک بود، اما حالا می‌بینم یه انسان داره می‌سوزه و تکلیفمه که نجاتش بدم.... تیر خورد به سینۀ محمد حسن و داشت دست و پا میزد. تا رفتم کمکش، دیدم با خونِ سینه‌اش داره وضو می‌گیره. شوکه شدم. بهم گفت: کمک کن برم سجده. پیشانی‌اش رو روی خاک گذاشت و پر کشید... 🌷خاطره‌ای از زندگی دانشجوی شهید محمدحسن قدوسی 📚منبع: خبرگزاری مهر / پایگاه اینترنتی راهیان نور خدایا کمک کن اگر در صف شهــــــــدا غایبیم در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ كانال جوانان انقلابي @Javananenghelabi‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
☆در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند.صبر پیشه کنید،که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم☆ {سردار شهید حاج } 🕊یاد شهـــــــــــــدا با صلوات... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ كانال جوانان انقلابي @Javananenghelabi‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 💖 بسـم الله الرحـمن الرحـیم 💖 👈فهرست اسامی بزرگواران درختـم قـرآن 💠📖 «ختم قرآن» 💠 جزء مورد نظر رو اعلام کنید 📖 💫ھفدهمین(7⃣1⃣) دوره ختم قران💫 📖🔰«««﷽»»»🔰📖 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن،اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن با توکلـ به نامـ اعظمتـ یا رحمانـ یا رحیمـ ﷽📖 ) 👈 t ﷽📖 ) 👈 t ﷽📖 ) 👈 سینا ﷽📖 ) 👈 الھی و ربی من لی غیرک ﷽📖 ) 👈 یا فاطمہ الزھرا ﷽📖 ) 👈 بی بی زھرا ﷽📖 ) 👈 فروغ ﷽📖 ) 👈 الھی و ربی من لی غیرک ﷽📖 ) 👈 Ya mahdi ﷽📖 ) 👈 Ya mahdi ﷽📖 ) 👈 بی بی زھرا ﷽📖 ) 👈 لبیک یا زھرا ﷽📖 ) 👈 کربلا ﷽📖 ) 👈 کربلا ﷽📖 ) 👈 fateme_sadat ﷽📖 ) 👈 fateme_sadat ﷽📖 ) 👈 fateme_sadat ﷽📖 ) 👈 fateme_sadar ﷽📖 ) 👈 fateme_sadat ﷽📖 ) 👈 fateme_sadat ﷽📖 ) 👈 Ya mahdi ﷽📖 ) 👈 لبیک یا زھرا ﷽📖 ) 👈 bagheri ﷽📖 ) 👈 tanha ﷽📖 ) 👈 zahra_mm73 ﷽📖 ) 👈 خادم الزھرا ﷽📖 ) 👈 zahra_mm73 ﷽📖 ) 👈 bagheri ﷽📖 ) 👈 دوستی با خدا ﷽📖 ) 👈 گدای فاطمہ ❣ الّلهُــــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣ اجرکم عندالله🌺🌺🌺 مهلت تلاوت:-یک هفته ایدی 👇👇 @kaniz_zeinab12 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
°•{💜} •° ختم این ھفتمون ھم با یاری خداوند بہ پایان رسید اجر ھمگیتون با حضرت زھرا (س)🌹💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ۴ خصوصیت نماز سازنده: 🌷۱.دائمون...همیشگی باشد۲۳معارج 🌷۲.خاشعون...درست باشد۲مومنون 🌷۳.حافظواعلی الصلوات.به وقت باشد ۲۳۸بقره 🌷۴.یحافظون..نمازشان راازبین نمیبرند ۹۲ انعام،۹ مومنون،۳۴ معارج، کانال جوانان انقلابی @javananenghlabi
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 سلام عرض وادب خدمت دوستان 🌹بحث امشب رو تقدیم می کنیم بہ شهید اسماعیل دقایقی 🌹
‌🌷مهدی شناسی ۲۲۶🌷 🌹... و اصول الکرم...🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🌸ﮐﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﻑ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺨﺸﺶ. ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻫﺶ ﻭ ﺟﻮﺩ ﻭ ﺳﺨﺎ ﻭ ﻋﻄﺎ. ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﻫﺮ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﻋﻄﺎﯾﯽ. ﺁﻥ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﻋﻄﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼ‌ ﺑﻼ‌ ﻋﻮﺽ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻃﺮﻑ ﺍﺯ ﺑﺨﺸﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﯿﭻ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ‌ﯼ ﻣﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ. 🌸 ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ علیه السلام ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ. ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ. «ﺇِﻧَّﻤَﺎ ﻧُﻄْﻌِﻤُﻜُﻢْ ﻟِﻮَﺟْﻪِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻟَﺎ ﻧُﺮِﻳﺪُ ﻣِﻨﻜُﻢْ ﺟَﺰَﺍﺀ ﻭَﻟَﺎ ﺷُﻜُﻮﺭًﺍ» (ﺍﻧﺴﺎﻥ/9) ﺑﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﺮﯾﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺑﺨﺸﺸﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ و حتی ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﺑﺨﺸﺸﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ،ﯾﺎ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺨﻞ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﺪ،ﺑﺨﺸﺶ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ،ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. 🌸 ﮐﺮﻡ ﺁﻥ ﺑﺨﺸﺸﯽ ﻭ ﻋﻄﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼ‌ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻖ ﺑﺎﺷﺪ. 🌸ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺍﺻﻮﻝ چنین کرمی هستند... ☘ﮐﺮﻡ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻖ ﺩﯾﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ طور ﺍﺳﺖ،ﺟﺰ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺭﯾﺸﻪ‌ﻫﺎﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺮﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. یعنی ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺮﻣﯽ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ. ☘ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺻﻮﻝ ﺍﻟﮑﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺮﻡ ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺻﻞ ﻭ ﻓﺮﻉ ﺩﺍﺭﺩ. ﮐﺮﻡ‌ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻞ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ اهل بیت ﺳﺮ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ. ☘ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺷﻤﻊ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ.ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ.ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺑﯽ و ﮐﺮﻡ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﯽ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﺮﻉ ﺍﺳﺖ؟ ☘ﭼﺸﻢ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺖ،ﭼﻮﻥ ﺍﮔﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺷﻤﻊ ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ؟ ﺷﻤﻊ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﭘﺲ ﺷﻤﻊ ﻓﺮﻉ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ. ☘ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻼ‌ﻩ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﮐﺮﻡ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺮ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﺮﻉ ﺍﺳﺖ؟ ﺗﺎ ﺳﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ،ﮐﻼ‌ﻩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ ☘ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ‌ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﺮﻉ ﺍﺳﺖ؟ ☘ﺍمام زمان ﺍﺻﻮﻝ کرمند.ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺮﻡ‌ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻞ ﺍﺯ ﺍﯾشان ﺳﺮ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ.ﯾﻌﻨﯽ کسی است که ﺑﻪ ما چشم ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ،آن هم چشم بینا... کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
‌🌷مهدی شناسی ۲۲۷🌷 🌹... و اصول الکرم...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🌼امام زمان علیه السلام ﺷﻤﻊ ﺩﺳﺖ ما ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ.ﺑﻪ ما ﭼﺸﻢ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. 🌼 ﺍﯾشان ﺑﻪ ما ﮐﻼ‌ﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. ﯾﮏ ﺳﺮ ﭘﺮ ﺧﺮﺩﯼ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. ﯾﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﺳﺮﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨیم. 🌼 ﺍﯾشان ﺑﻪ ما ﺟﺎﻣﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ.ﺑﺎ ما ﯾﮏ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﯾﮏ ﻗﺪﯼ ﺑﮑﺸیم. ﺑﺎﻻ‌ ﺑﯿﺎﯾیم. ﯾﮏ ﺗﻌﺎﻟﯽ و عُلُوی ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨیم. 🌼ﺍﺻﻮﻝ ﺍﻟﮑﺮﻡ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ،ﺍﮔﺮ ﺭﯾﺸﻪ ﯾﺎﺑﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ کرامت امام زمان علیه السلام می رسد... 🌻هر فیض و نعمتی که به ما می رسد ﺍﺯ امام زمان علیه السلام ﻧﺸﺄﺕ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ.ﭼﻪ ﺑﺪﺍﻧیم و ﭼﻪ ﻧﺪﺍﻧیم.ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫیم و ﭼﻪ نخواهیم. 🌻ما ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺪﻭﺩﺷﺎﻥ و ﺣﻘﻮﻗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭیم ولی امام ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🌻ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ. ما وقتی می رویم زیر درخت ﭘﺎ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭیم ﺭﻭﯼ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺶ،ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺳﯿﺐ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﺩﺭﯾﻎ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌻امام مهدی علیه اسلام هم ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺍﺻﻼ‌ ما ﺭﯾﺸﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍنیم و نمی شناسیم که ﭼﻪ ﻫﺴﺖ و ﮐﺠﺎﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ.ولی درخت میوه ی خود را می دهد. 🌻 امام ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻤﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ.ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ و ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ امام مهدی ﻭﺍﺳﻄﻪ‌ﯼ ﻓﯿﺾ ﺍﻧﺪ.ﺍﺯ ﮐﺎﻧﺎﻝ ایشان فیض و خوبی ها ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ. 🌻 ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ و ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ.ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺳﯿﺐ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ. ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ برسد ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ‌ﻫﺎ ﺍﺳﺖ. 🌻امام زمان ﺭﯾﺸﻪ‌ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﯿﺮﺍﺕ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ‌ﻫﺎ ﺩﺭ ﻋﺎﻟمند. ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖ،ﭼﻪ ﺩﺷﻤﻦ، ﭼﻪ ﻣﺤﺐ، ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻐﻀﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾشان ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ.ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🌻 ﺍمام مهدی علیه السلام ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪند، ﺩﺍﺋﻢ در حال تابشند. کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
💐قرار شبانه 💐 🕙۲۲:۰۰🕙 اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بسیار مهم با دقت بخوانید و برای خود ذخیره کنید 🔴 و اذکار قرآنی 🔹 با مردم باش و بي مردم باش، 🔸نه مي شود با مردم بود نه مي توان بي مردم. 🔸خداي نور حضورت دهاد و سوز و شورت را افزون كناد كه از اين بنده شرمنده دستور نماز شب خواستي: 🔸اول: 🔹چون از خواب بيدار شدي بگو 🔸الحمدللهِ الَّذي اَحياني بَعدَ ما اَماتَني وَ اِلَيهِ النُّشُور. 🔸دوم: 🔹 بعد از وضو ١١ ركعت نماز مي خواني كه ٨ ركعت از آن نماز شب است و دو ركعت شفع و يك ركعت وتر، هيچ يك اذان و اقامه ندارد همه دو ركعتي اند مگر وتر كه يك ركعت است. 🔸و در هر دو ركعت يك سلام ( السلام عليكم و رحمةالله و بركاته ) كافي است و همچنين در وتر. 🔹سوم: 🔸در قنوت نماز وتر چهل مؤمن را دعا ميكني مثلا اللّهم اغفِر لفُلان. 🔹 بعد از آن هفت بار مي گويي هذا مَقامُ العائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ و پس از آن هفتاد بار مي گويي استغفرالله ربّي و اتوب اليه 🔸 و بعد از آن سيصد بار مي گويي العَفو . و نماز را خاتمه مي دهي. 🌿 قم. حسن حسن زاده آملي ١٣٤٩/١١/١٢ ------------------------- کانال جوانان انقلابی @javananenghlabi
میانبر رسیدن به خدا"نیت"است🦋 کار خاصی لازم نیست بکنیم.... کافی است کارهای روزمره مان را بخاطر خدا انجام دهیم........♥️ اگر تو این کار زرنگ باشی شک نکن شهید بعدی تویی....🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• کانال جوانان انقلابی @javananenghlabi •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسخ یک سلام .... از زبان تو؛ همه شهر را... به سلامتی می رساند! راستی ؛ کی میشود روزی که ؛ چشم در چشم تو .... پاسخ سلاممان را بشنويم؟ ✋🏻 🤲🏻 صبحتون مهدوی 🌤 کانال جوانان انقلابی @javananenghlabi