eitaa logo
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
352 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4هزار ویدیو
47 فایل
روشنگری تاسیس←98/10/20
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر منتظران بقیه الله (اروحنا له الفداء) ان شاءالله هر روز صبح همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف👇 دعای عهد را با هم می خوانیم ☆بسم الله الرحمن الرحيم☆ 🌷اَﻟﻠّﻬُﻢَّ رَبَّ اﻟْﻨُّﻮرِ اﻟﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟﻜُﺮْﺳِﻲّ اﻟﺮَّﻓِﯿﻊِ وَرَبَّ اﻟْﺒَﺤْﺮِ اﻟْﻤَﺴْﺠُﻮرِ وﻣُﻨْﺰِلَ اﻟﺘَّﻮْرﯾﺔِ وَاﻷْﻧْﺠِﯿﻞِ وَاﻟﺰَّﺑُﻮرِ وَرَب َاﻟﻈِّﻞِّ وَاﻟْﺤَﺮوُرِ وَﻣُﻨْﺰِلَ اﻟْﻘُﺮْآنِ اﻟْﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟْﻤَﻼﺋِﻜَﺔِ اﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑِﯿﻦَ وَاﻷْﻧْﺒﯿﺎءِ وَاﻟْﻤُﺮْﺳَﻠِﯿﻦ َ اَﻟﻠّﻬُﻢَّإِﻧّﻲ اﺳْﺄَﻟُﻚ ِﺑِﻮَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻜَﺮِﯾﻢِ وَﺑِﻨُﻮرِ وَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻤُﻨِﯿﺮِ وَﻣُﻠْﻜِﻚَ اﻟْﻘَﺪﯾﻢِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﯾﺎﻗَﯿُّﻮمُ أَﺳْﺄَﻟُﻚَ ﺑِﺎﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي اَﺷْﺮَﻗَﺖْ ﺑِﻪ اﻟﺴَّﻤﻮاتُ وَاﻷْرﺿُﻮنَ وَﺑِﺈﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي ﯾَﺼْﻠَﺢُ ﺑِﻪِ اﻷَوّﻟﻮُنَ واﻵﺧِﺮوُنَ ﯾﺎﺣَﯿّﺎً ﻗَﺒْﻞَ ﻛُﻞَّ ﺣَﻲٍّ وَﯾﺎ ﺣَﯿّﺎً ﺑَﻌْﺪَ ﻛُﻞِّ ﺣَﻲَوَﯾﺎﺣﯿّﺎً ﺣﯿﻦَ ﻻﺣَﻲَّ ﯾﺎﻣُﺤْﯿِﻲَ اﻟْﻤَﻮْﺗﻰ وَﻣُﻤﯿﺖَ اﻷَْﺣﯿﺎءِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﻻ إِﻟﻪَ إِﻻّ أَﻧْﺖ َ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑَﻠِّﻎْ ﻣَﻮْﻻﻧﺎ اَﻹﻣﺎم َاﻟﻬﺎدِيَ اﻟْﻤَﻬْﺪِيَّ اﻟْﻘﺎﺋِﻢَ ﺑِﺄﻣْﺮِكَ ﺻَﻠَﻮاتُ اﻟﻠّﻪِ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَﻋَﻠﻰ آﺑﺎﺋِﻪِ اﻟﻄّﺎﻫِﺮﯾِﻦَ ﻋَﻦْ ﺟَﻤِﯿﻊِ اﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﯿﻦ َوَاﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎتِ ﻓﻲ ﻣَﺸﺎرقِ اﻷْرْضِ وَﻣَﻐﺎرِﺑﻬﺎ ﺳَﻬْﻠِﻬﺎ وَﺟَﺒَﻠِﻬﺎ وَﺑَﺮِّﻫﺎ وَﺑَﺤْﺮِﻫﺎ وَﻋَﻨّﻲ وَﻋَﻦْ وَاﻟِﺪَيَّ ﻣِﻦاﻟﺼَّﻠَﻮاتِ زِﻧَﺔَ ﻋَﺮْشِ اﻟﻠّﻪِ وَﻣِﺪادَ ﻛَﻠِﻤﺎﺗِﻪِ وَﻣﺎ اَﺣْﺼﺎﻩُ ﻋِﻠْﻤُﻪُ وَأَﺣﺎطَ ﺑِﻪِ ﻛِﺘﺎﺑُﻪُ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ إﻧّﻲ اُﺟَﺪِّدُ ﻟَﻪُ ﻓﻲًﺻَﺒِﯿﺤَﺔِ ﯾَﻮْﻣﻲ ﻫﺬا وَﻣﺎ ﻋِﺸْﺖُ ﻣِﻦْ اَﯾّﺎﻣﻲ ﻋَﻬْﺪاً وَﻋﻘْﺪاً وَﺑَﯿْﻌﺔً ﻟَﻪُ ﻓﻲ ﻋُﻨُﻘﻲ ﻻ اَﺣُﻮلُ ﻋَﻨْﻬﺎ وَﻻ أَزُولُ أﺑَﺪا.. َاَﻟﻠّﻬُﻢَّ اﺟْﻌَﻠْﻨﻲ ﻣِﻦْ اَﻧﺼﺎرِﻩِ وَاَﻋْﻮاﻧِﻪِ وَاﻟﺬَّاﺑّﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟْﻤُﺴﺎرِﻋﯿﻦَ إِﻟَﯿْﻪِ ﻓﻲ ﻗَﻀﺎءِ ﺣَﻮاﺋِﺠِﻪِ واﻟْﻤُﻤْﺘَﺜِﻠﯿﻦ ُﻷواﻣِﺮِﻩِ وَاﻟْﻤُﺤﺎﻣِﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟﺴّﺎﺑِﻘﯿﻦَ اِﻟﻰ إِرادَﺗِﻪِ وَاﻟْﻤُﺴْﺘَﺸْﻬَﺪﯾﻦَ ﺑَﯿْﻦَ ﯾَﺪَﯾْﻪِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ إنْ ﺣﺎلَ ﺑَﯿْﻨﻲ وﺑَﯿْﻨَﻪ اﻟْﻤَﻮْتُ اﻟَّﺬي ﺟَﻌَﻠْﺘَﻪُ ﻋَﻠﻰ ﻋِﺒﺎدِكَ ﺣَﺘْﻤﺎً ﻣَﻘْﻀِﯿّﺎً ﻓَﺄَﺧْﺮِﺟْﻨﻲ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﺮي ﻣُﺆْﺗَﺰِراً ﻛَﻔَﻨﻲ ﺷﺎﻫِﺮاً ﺳَﯿْﻔﻲ ﻣُﺠَﺮِّداْﻗَﻨﺎﺗﻲ ﻣُﻠَﺒِّﯿﺎً دَﻋْﻮَةَ اﻟﺪّاﻋﻲ ﻓﻲ اﻟْﺤﺎﺿِﺮِ وَاﻟْﺒﺎدي اَﻟﻠّﻬُﻢَّ اَرِﻧِﻲ اﻟﻄَّﻠْﻌَﺔَ اﻟﺮَّﺷﯿﺪَةَ واﻟْﻐُﺮَّةَ اﻟْﺤَﻤِﯿﺪَةَ واﻛْﺤُﻞُﻧﺎﻇِﺮي ﺑِﻨﻈْﺮَةٍ ﻣِﻨّﻲ إﻟَﯿﻪِ وَﻋَﺠِّﻞْ ﻓَﺮَﺟَﻪُ وَﺳَﻬِّﻞْ ﻣَﺨْﺮَﺟَﻪُ وَاَوُﺳِﻊْ ﻣَﻨْﻬَﺠﻪُ وَاﺳْﻠُﻚْ ﺑﻲ ﻣَﺤَﺠَّﺘَﻪُ وَاَﻧْﻔِﺬْ اَﻣْﺮَﻩ ِّوَاﺷْﺪُدْ اَزْرَﻩُ واﻋْﻤُﺮِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑﻪِ ﺑِﻼدَكَ وَاَﺣْﻲ ﺑِﻪِ ﻋﺒﺎدَكَ ﻓَﺈﻧَّﻚَ ﻗُﻠْﺖَ وَﻗَﻮْﻟُﻚَ اﻟْﺤَﻖُّ ﻇَﻬَﺮَ اﻟْﻔَﺴﺎدُ ﻓِﻲ اﻟْﺒَﺮ وَاﻟْﺒَﺤْﺮِ ﺑِﻤﺎ ﻛَﺴَﺒَﺖْ أَﯾْﺪِي اﻟﻨّﺎسِ ﻓَﺎﻇْﻬِﺮِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻟَﻨﺎ وَﻟِﯿَّﻚَ وَاَﺑْﻦَ ﺑِﻨْﺖِ ﻧَﺒِﯿِّﻚَ اﻟْﻤُﺴَﻤّﻰ ﺑِﺎﺳْﻢِ رَﺳْﻮﻟِﻚَ ﺻَﻠّﻰَّاﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَﺳَﻠّﻢَ ﺣَﺘّﻰ ﻻﯾَﻈْﻔَﺮَ ﺑِﺸْﻲءٍ ﻣِﻦَ اﻟْﺒﺎﻃِﻞِ إِﻻّ ﻣَﺰَّﻗَﻪُ وَﯾُﺤِﻖَّ اﻟْﺤَﻖَّ وﯾُﺤَﻘّﻘَﻪ ُ وَاﺟْﻌَﻠْﻪُ اﻟﻠّﻬُﻢًﻣَﻔْﺰَﻋﺎً ﻟِﻤَﻈْﻠﻮُمِ ﻋِﺒﺎدِكَ وَﻧَﺎﺻِﺮاً ﻟِﻤَﻦْ ﻻﯾَﺠِﺪُ ﻟَﻪُ ﻧﺎﺻِﺮاً ﻏَﯿْﺮكَ وَﻣُﺠﺪِّداً ﻟِﻤﺎ ﻋُﻄِّﻞَ ﻣِﻦْ أَﺣْﻜﺎمِ ﻛِﺘﺎﺑِﻚَ وَﻣُﺸَﯿّﺪا لِما وَرَدَ ﻣِﻦْ أَﻋْﻼمِ دِﯾﻨِﻚَ وَﺳُﻨَﻦِ ﻧَﺒِﯿّﻚَ ﺻَﻠَّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَاﺟْﻌَﻠْﻪُ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻣِﻤِّﻦْ ﺣَﺼَّﻨْﺘَﻪُ ﻣِﻦْ ﺑَﺄْساﻟْﻤُﻌْﺘَﺪﯾﻦَ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ وَﺳُﺮَّ ﻧَﺒِﯿّﻚ ﻣُﺤَﻤَّﺪاً ﺻَﻠّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ ﺑِﺮُؤْﯾَﺘِﻪِ وَﻣَﻦْ ﺗَﺒِﻌَﻪُ ﻋَﻠﻰ دَﻋْﻮَﺗِﻪِ وَارْﺣَم اﺳْﺘِﻜﺎﻧَﺘَﻨاُﺑَﻌْﺪَﻩ ُ اﻟَﻠّﻬُﻢَّ اﻛْﺸِﻒْ ﻫﺬِﻩِ اﻟْﻐُﻤَّﺔَ ﻋَﻦْ ﻫِﺬﻩِ اﻻُْﻣَّﺔِ ﺑِﺤُﻀُﻮرِﻩِ وَﻋﺠِّﻞْ ﻟَﻨﺎ ﻇُﻬُﻮرَﻩُ إِﻧَّﻬُﻢْ ﯾَﺮَوْﻧَﻪُ ﺑَﻌﯿﺪاً وَﻧَﺮاﻩ ﻗﺮﯾﺒﺎً ﺑِﺮَﺣْﻤَﺘِﻚَ ﯾﺎ اَرْﺣَﻢَ اﻟﺮّاﺣِﻤﯿﻦ 🌷 🍃پس سه مرتبه دست بر ران راست خود میزنی و در هر مرتبه میگوئی:🍃 🌸العجل العجل یا مولای یاصاحب الزمان 🌸 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 👈هر روز یک صفحه از قرآن کریم برای سلامتی امام زمان (عج)، هدیه به روح پدران و مادران ازدست رفته و آمرزش گناهان و شفای مریضان کانال جوانان انقلابی @javananenghelabi
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍سخنرانی حاج آقا دانشمند 🎬موضوع: دلنشین استاد دانشمند کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
|🌱قال علی عليھ السلام : |°كُنْ سَمَحاً وَلاَ تَكُنْ مُبَذِّراً، وَكُنْ مُقَدِّراً وَلاَ تَكُنْ مُقَ
|🌱قال علی عليھ السلام : |° أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنى . ||° شریفترین بی‌نیازی ترک ارزوھاست . |||°Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following: The best of riches is the abandonment of desire. کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣خروجی های قلب تو... نشون ميده؛ چقدر دلت سالمه! راستی؛ 💓 قلبت کجا گیره...؟ همونجا، قیمت قلبت محک می خوره👇 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
سلام دوستان گلم گفته بودم پست های روانشناسی هم به کانال اضافه میشه☺️ حتما حتما باشید با ما با پست های روانشناسی جوانان و نوجوانان در خدمت شما دوستان عزیز خواهیم بود😉 این موضوع قلبت کجا گیره 👆👆 خیلییییی قشنگه حتما ببینید این اولین قسمتشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده: کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
✍️ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ✍️نویسنده: کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام صادق علیه السلام می فرماید: شیعیان و پیروان ما را در سه مسئله امتحان کنید 1⃣اهمّیت به اوقات نماز که آیا اوّل وقت نماز را بر پا می دارند یا خیر، 2⃣حفط اسرار یعنی در حفظ اسرار و مسائل محرمانه کوشا هستند یا خیر، 3⃣و از حیث توانمندی های مالی یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلند و دست آن ها را می گیرند یا خیر. 📚خصال صدوق،ج ۱ ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطی که ما زندگی می‌کنیم بسیار زیاد است. امام علیه‌السلام فرمود:آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟آیا نیکوکار از خطا کار در می‌گذرد؟و آیا نسبت به یکدیگر همکاری و برادری دارند؟ عرض کردم:نه! حضرت فرمود:آنها شیعه نیستند!شیعه کسی است که این کارها را انجام دهد. 📚 اصول کافی کانال جوانان انقلابی @javananenghlabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار سرتیپ دوم پاسدار شاهرخ دایی‌پور از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس‌، حین عملیات مستشاری در شهر بوکمال سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد. سردار شهید شاهرخ دایی‌پور از جانبازان سرفراز دوران دفاع مقدس بود که فرماندهی یگان ضد زره صف، فرماندهی توپخانه و ادوات منطقه غرب، مربی‌گری موشک تاو و ضد زره، عضویت در هیئت علمی دافوس سپاه و قهرمانی در رشته‌های کشتی و غواصی در نیروهای مسلح را در کارنامه دارد. او همچینین یکی از فرماندهان مستشار تیپ زینبیون(مدافعان حرم پاکستانی) نیز که به عنوان پانزدهمین شهید مدافع حرم کرمانشاه محسوب می شود. تاریخ شهادت کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
شهید دایی‌پور از ابتدا تا انتهای جنگ تحمیلی حضور داشت و بارها مجروح شده بود اما به دنبال این نبود تا مجروحیت‌اش را در جایی ثبت کند. او با دوستان و همرزمانش رابطه‌ای بسیار صمیمی داشت و به افراد احترام می‌گذاشت. اخلاق و عقایدش خاص بود و اینکه مجاهدت‌های او به شهادت ختم شده است نتیجه اخلاص‌اش در کارها است. یکی از ویژگی‌هایش این بود که وقتی کسی با شاهرخ همسفر می‌شد اجازه نمی‌داد کسی خرج کند و همواره خودش هزینه می‌کرد. این نشان می‌داد که او دلبسته مال ندنیا نیست و خساست در رفتارش ندارد کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
از نظر عملیاتی وظایف بسیاری را عهده‌دار بود. تمام حملات و درگیری‌ها را رصد می‌کرد. در آنجا میان جنگ و درگیری، انسان تربیت می‌کرد. خودش مستقیم در صحنه درگیری‌ها از صفر تا صد حضور داشت. خیلی مهم است که در صحنه درگیری، یک فرمانده به عنوان نفر اول خودش حضور داشته باشد. چیزی که همرزمانش می‌گویند این است که همیشه سعی داشت به عنوان نفر اول در خط مقدم حضور پیدا کند. کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
🌸🌸🌸 چندین سال هم در لبنان بود و فعالیت داشت. در بحث درگیری‌هایی که در لبنان بوده حضور داشته و از آنجایی که فرمانده ضد زره بود، در لبنان آموزش به رزمنده‌های لبنان آموزش می‌داد. 8 سال هم که در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل جنگید. جانباز شیمیایی بود. خیلی از سوابق جبهه‌اش نیست. اصلا در این فکرها نبود که به دنبال این سوابق جبهه و جانبازی برود. 🍃🌸🌸🌸🍃 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
🌸🌸🌸 بسیار عاشق امام حسین(ع) و ائمه اطهار(ع) بود و بسیار به حضرت زینب(س) ارادت داشت. ظهر عاشورا 5 هزار غذای نذری به رزمندگان و مردم در سوریه داد. حتی ما گفتیم: «حاج آقا بگذار اقلا کمی گوشت غذا را کمتر بگذاریم تا اقتصادی‌تر دربیاید.» می گفت: «بگذار این‌ها بدانند شیعه حضرت زینب(س) و حضرت علی(ع) چیست؟ ما اینجا در تهرانیم و نذری‌های مختلفی داریم ولی آن فاطمیون و زینبیون و افغانستانی‌ها و پاکستانی‌های مدافع حرم در ظهر عاشورا این نذری را دوست دارند.» 1500 نفر از یتیمان سوریه را تحت پوشش داشت و این موضوع را هیچ کس نمی‌دانست. او در پایان از رمز خستگی ناپذیذیر شدن شهید چنین می‌گوید: این شجاعت و عشق به جهاد در میدان‌های مختلف سوریه و لبنان و ایران از عشقش به ولایت و رهبر و نظام و حضرت زینب(س) نشأت می‌گرفت. خلق و خوی کسی که سرش را برای حضرت زینب(س) می‌داد، با هیچ زبانی قابل توصیف نیست. بیش از سه سال بود که به سوریه رفت و آمد داشت. در نهایت ظاهرا در کمینی افتاده‌اند و از ناحیه سر از جانب تروریست‌ها مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت رسیده است. 🍃🌸🌸🍃 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ اولین های نماز ☀️ در اهمیت نماز همین بس که: 1⃣ اولین عبادت حضرت آدم و حوا «علیهما السلام» نماز بود، 📚 وسایل الشیعه، ج ۴ ، ص ۱۶ 2⃣ اولین دستور خداوند به حضرت موسی «علیه السلام» بعد از شروع رسالتش، نماز بود، 📚 سوره طه ، آیه ۱۴ 3⃣ اولین کلام حضرت عیسی «علیه السلام» در گهواره سخن از نماز بود، 📚 سوره مریم ، آیه ۳۱ 4⃣ اولین واجب در اسلام نماز است 📚 جامع الاخبار، ص ۷۳ 5⃣ و اولین سؤال در روز قیامت نیز نماز است. 📚 وسایل الشیعه، ج ۴ ، ص ۱۱۰ 📒 زیر باران، آیتی و محمودی، نکته ۱۵ 6⃣ همچنین اولین اقدام عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از ظهور اقامه نماز است. 📚 سوره حج ، آیه ۴۱ کانال جوانان انقلابی @javananenghlabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
‌🌷مهدی شناسی ۲۱۰🌷 🌹...و مختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه ی کبیره🔹 ⚪️ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭ
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 سلام عرض وادب خدمت دوستان 🌹بحث امشب رو تقدیم می کنیم به شهید شاهرخ دای پور 🌹
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 سلام عرض وادب خدمت دوستان 🌹بحث
‌‌🌷مهدی شناسی ۲۱۱🌷 🌹...و مختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔸ﻫﺮ ﺟﺎ ﺩﯾﺪﯼ ﯾﮏ ﺩﯾﮕﯽ ﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﺎﺳﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭ ﺑﺮﻭ!!ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻭﻝ ﺩﺭ ﺩﯾﮓ ﺩﺍﺭﺩ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﺪ؟! 🔸ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ را ﺩﯾدی که ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻭﺭﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ او ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻧﺪ،ﺍﻭﻝ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﺩ ﻣﻦ ﺑﺮﻭﻡ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ؟! 🔸ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧاﺳﺖ‌ﻫﺎ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ‌ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. 🔸ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﻫﺎ ﭼﺮﺍ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ؟ﭼﺮﺍ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ؟ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ اهل بیت ﺳﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. 🔸ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﻪ‌ﻫﺎ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ که ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ.ﺑﺎ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻟﻤﻼ‌ﺋﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺤﻞ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ. 🔸ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺍﺭﺩ: 🔺ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﺍﯾشان ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﯼ ﺳﺮاغشان.ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ و ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺯ ﮔﻞ‌ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ. 🔺ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ تا بتوانی با ایشان ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ.ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻟﻤﻼ‌ﺋﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🔺🔸🔺امام مهدی علیه السلام ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺩمان ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺑﮑﻨیم... کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
‌‌🌷مهدی شناسی ۲۱۱🌷 🌹...و مختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔸ﻫﺮ ﺟﺎ ﺩﯾﺪﯼ ﯾﮏ ﺩﯾﮕﯽ ﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﺎﺳﻪ
‌🌷مهدی شناسی ۲۱۲🌷 🌹...ومختلف الملائكة...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔷ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ.ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🔷ﺷﻬﯿﺪ ﺻﯿﺎﺩ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑود:"ﯾﮏ ﺷﺒﯽ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻗﻢ.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ.ﺑﻌﺪ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﯽ‌ﺭﻭﯾﻢ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﻬﺎﺀ ﺍﻟﺪﯾﻨﯽ. ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ. ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ.ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺳﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ بود.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻪ.ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﻤﺎ.ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻧﯿﻤﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﻦ،ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﻤﺎﻭﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮑﻨﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ. 🔷ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺖ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖ‌ﻫﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﻧﻤﯽ‌ﺷﺪ. ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﻧﻤﯽ‌ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺑﺮﺧﻼ‌ﻑ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﯽ ﻣﯽ‌ﺯﻧﯿﻢ،ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺑﺮﺳﺎﻧﯿﻢ!! ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻔتند ﭼﺮﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﯾﺪ؟! ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻧﻪ ﺿﺮﻭﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ.ﻏﺮﺽ ﺳﻼ‌ﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻫﻢ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ.ﺑﻌﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ؟!ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﺑﻠﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩند... 🔷ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻟﻤﻼ‌ﺋﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ و ﺭﻧﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. 🔷ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ‌ﺭﻭﯾﻢ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻭ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯿﻢ،ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ،ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺣﻆ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﻧﻤﯽ‌ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ است ﮐﻪ ﺧﻮﯼ ﻓﺮﺷﺘﮕﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ. 🔷اگر جواب سلام امام مهدی و توجهات ایشان را نمی توانیم درک کنیم به دلیل نبود خوی فرشتگی در ماست.چون ایشان مختلف الملائكة هستند.با انسان های فرشته خو رفت و آمد دارند... کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi