eitaa logo
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
353 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4هزار ویدیو
47 فایل
روشنگری تاسیس←98/10/20
مشاهده در ایتا
دانلود
✅اهمیت سواد رسانه ای در حوادث اخیر (بخش دوم) 🚨قابل توجه داخلی و خارجی : 1⃣ دفتر نخست وزیری عراق با انتشار بیانیه‌ای مدعی شد «ایران پیش از عملیات، ما را در جریان آن قرار داد.» این بیانیه مدعی است «ایران به اطلاع ما رساند که حملات تنها محدود به پایگاه‌های ارتش آمریکا می‌شود.» دفتر نخست وزیری عراق افزود «ایران بدون اینکه مشخص کند قصد حمله به کدام پایگاه‌ها را دارد به ما اطلاع داد که این حمله تنها محدود به پایگاه‌های آمریکا می‌شود.» (منبع :خبرگزاری میزان) 2⃣عراق: ایران پیش از پاسخ موشکی به آمریکا به ما اطلاع داد 👈فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق: 🔹ما پیام شفاهی و رسمی ایران درباره پاسخگویی به ترور سلیمانی را دریافت کردیم و فورا، درباره این حمله به فرماندهان نظامی عراق هشدار دادیم تا احتیاط‌های لازم را رعایت کنند. 🔹تاکنون هیچ گزارشی درباره خسارات جانی احتمالی از سوی طرف عراقی و همچنین نیروهای ائتلاف دریافت نکرده‌ایم. 🔹نخست‌وزیر عراق تماس‌های داخلی و خارجی متعددی برای مهار این مسئله و عدم ورود به جنگی باز برقرار کرد. (منبع خبرگزاری فارس) 3⃣ظریف: حمله ایران با اطلاع دولت عراق بوده است 👈وزیر امور خارجه: اقدام ایران در ارتباط با پایگاهی بوده که علیه سردار سلیمانی و شهید ابومهدی و سایر شهدای اقدام جنایتکارانه آمریکا صورت گرفته و با اطلاع دولت عراق بوده است. (منبع :خبرگزاری فارس) 📝 دوستان قبلا در کانال حقیقت واصل نوشته بودیم آمریکا بعد از شکست در زمینه نظامی دست به کار شده ✅ خود را بالا ببریم و هر خبری را تا منبع آن معتبر نباشد زود باور نکنیم . 🔺منبع خبری که نوشته بود که مقامات عراقی گفتند ایران بدون اطلاع آنها به پایگاه های آمریکایی در عراق شلیک کرده رسانه های بیگانه است از جمله بنده در رادیو فردای آمریکا دیدم . ✅وقتی میگوییم سواد رسانه ای خود را بالا ببریم به خاطر این است که 📍وقتی در اینهمه محبت عراقی ها و مهمان نوازی شان را دیدیم ، 📍وقتی باشکوه سردار سلیمانی را در شهرهای عراق دیدیم . 📍وقتی سردار سلیمانی به همراه رفیق عراقی اش ابومهدی المهندس شهید شد 📍وقتی پارلمان عراق بعد از شهادت ایشان مصوبه اخراج آمریکا از عراق را صادر کرد ✅پس باید بدانیم که ملت ایران وعراق به مذاق دشمنان نظام خوشایند نیست چون این اتحاد و خونخواهی مشترک شهادت سرداران ایرانی و عراقی به ضرر آمریکاست. ➖➖➖➖➖ 🚨اما درباره خبر جعلی حمله موشکی سپاه به که منجر به کشته شدن تعدادی از هم وطنانمان شد 👇 1⃣«سلیمانی» وزیر اسبق ارتباطات: 🔹آمریکا برای از «عین‌الاسد» دست به‌ درباره سقوط بوئینگ زده‌ است. 🔹آمریکایی‌ها که می‌دانند خواندن جعبه‌سیاه هواپیما، زمانبر است با بازی رسانه‌ای، بهره‌برداری از آن را شروع کرده‌اند تا آبروی رفته را بازگردانند یا ذهن‌ها را به موضوعات دیگر کنند. 👈حمله موشکی سپاه به مواضع آمریکا، انجام شده و هواپیمای مسافربری، سقوط کرده، از طرفی، سقوط هواپیما در رخ داده و حمله موشکی سپاه از کشور انجام شده است. 🔹حمله سپاه به بزرگترین پایگاه آمریکا در عراق نشان داد که قدرت آمریکا پوشالی است و آسیب‌پذیری آن‌ها بسیار بالا است" 2⃣کاپیتان شهبازی کارشناس حمل و نقل هوایی در گفتگو با تسنیم: 👈 هواپیمایی که به آن موشک برخورد کند بلافاصله در آسمان منفجر می‌شود و اینگونه نیست که بخواهد به فرودگاه مبداء برگردد ◀️ بنده ۳۵ سال سابقه پرواز دارم، چنانچه به این هواپیما موشک می‌زدند همان بالا در آسمان پخش می‌شد و قطعات آن در زمین کیلومترها از همدیگر فاصله داشتند. ◀️ این هواپیما مشخص است که آتش گرفته و در تاریکی در حال حرکت است و پس از آن با برخورد به زمین متلاشی شده است" 📝قبلا هم ما در کانال حقیقت واصل در این رابطه نوشتیم که معلوم نیست دشمنان روی چه حسابی عقلانیت مردم را زیر سوال میبرند ، آخه سپاهی که همیشه جان بر کف به مردم خدمت میکند اصلا چه طور میتواند دست به چنین اقدامی بزند.. ✅✅✅اینجاست که دوباره تاکید میکنم که بالابردن سواد رسانه ای برای مردم کشورمان واقعا لازم است. 👈چون تمام دستاوردهای دیگر کشورمان در زمینه های مختلف با نداشتن سواد رسانه ای به حاشیه میرود و اینجاست که به جای حس غرور و تشکر ، حس ناامیدی و ترس در دل مردم می نشیند. 📝سید محمدعلی علوی تبار
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ... پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدن این فیلم برای فریب خوردگانی که در روزهای اخیر دل #ترامپ را شاد کردند، ضروری است. 🚩 روایت #شهید_سلیمانی از جنایت های عجیب #داعش در #عراق و #سوریه.. من دیدم کودکی را در همین #دیاله سر بریدند.. روی آتش پختند و لای پلو گذاشتند و برای مادرش فرستادند.. 😭 دو هزار #زن جوان #ایزدی را بین خودشان فروختند و دست به دست کردند.. از #طفل سوال میکردند سرت را ببریم یا با تیر تو را بکشیم.. 💚سلام خدا بر روح پاک #شهید #سردار_سلیمانی.. نماد #غیرت و عزت #ایران و #اسلام.. سلام بر تو ای #قهرمان #انسانیت #محمد_عبدالهی کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
دوربین ها! درست مخابره کنید! این چهره واقعی است؛ بدون جوکرهای شیطان و رقاصه های آمریکایی! رفراندوم ضدآمریکایی عراقی ها نقطه عطف خواهد بود کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
🔴 از رفراندوم حاج قاسم تا رفراندوم ابومهدی 🔹واقعیت این است جوامع اسلامی طی دو سه قرن گذشته، بعلت گرفتاری به حکام فاسد و بی‌عرضه در مواجهه با تمدن جدید غرب و نظام‌های استعماری، دچار انفعال و وابستگی شدید سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شده‌اند. 🔸تفکر و تز "توسعه وابسته" نه فقط در ایران که در سراسر کشورهای مسلمان همچون مصر، ، حجاز و عربستان، ترکیه و سایر ممالک اسلامی نهادینه شده است و طیفی در جوامع اسلامی شکل گرفته است که عمدتاً دانش‌آموخته دانشگاه‌های اروپایی است و معتقد است برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی راهی جز پیروی از غرب و نسخه‌های غربی و کپی برداری از ساختارهای غربی نیست! 🔹جمهوری اسلامی با هدف قرار دادن همین تز، ایده جدیدِ "ما می توانیم" را مطرح ساخت و موجب امیدواری سایر ملت‌ها شد و این ما می‌توانیم را در خیلی از عرصه‌ها به نمایش گذاشت. اما آن تفکر بیمارگونه، هنوز در دنباله‌های غرب در ایران جاری و ساری است تا جائیکه امروز نماینده این طیف در کسوت ریاست جمهوری ایران بعد از دستاویز شدن ۶،۷ ساله به غرب، به صراحت می‌گوید: " بدون ارتباط با دنیا[آمریکا و اروپا] مشکلات اقتصادی کشور را حل کنم"! 🔸سالهاست ما در ایران گرفتار این جریان فکری هستیم؛ با همین نظر ، از قدرت هسته‌ای کشور عبور کردند و سالها حرف از رفراندوم می‌زدند برای عبور از قدرت موشکی و اقتدار منطقه‌ای ایران پیشنهاد رفراندم می‌دادند! 🔹تشییع چندده میلیونی به عنوان نماد اقتدار بین‌المللی و نفوذ منطقه‌ای ایران نشان داد که مردم ایران به هیچ وجه از اقتدار دفاعی و منطقه‌ای خود نخواهند گذشت و در احترام به نماد این سیاست راهبردی تمام قد می‌ایستند! 🔸بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس فرمانده حشدالشعبی، نه تنها ایران بلکه حس انتقام از آمریکا را در سراسر جهان اسلام بالاخص عراق بوجود آمد. مطالبه خروج آمریکا از عراق به مطالبه اول گروه های سیاسی عراق تبدیل و طرح آن در مجلس تصویب و دولت ملزم به اجرای این تصمیم شد. 🔹تجمع میلیونی مردم عراق علیه حضور نظامی آمریکا در این کشور را می‌توان رفراندوم ابومهدی دانست. حاج قاسم و ابومهدی رفراندوم بزرگی در ایران و عراق برگزار کردند که دولت‌ها و خاک کشورهای مسلمان، نباید وابسته به آمریکا و قدرت‌های استکباری باشد. آیا این رفراندوم را می‌بینید؟ " داود مدرسی یان" کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
پارلمان قانون اخراج آمریکاییها را تصویب کرد؛ میلیونها عراقی به خیابان ریختند... اما باز هم نمیرود! با شارژ داعش و آشوب خیابانی همچنان دست و پا میزند بماند! ببینید چه بلایی سر آورد! ۴۵هزار نظامی آمریکا سال۵۷ از ایران فرار کردند. این بود معجزه انقلاب! کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
همه میگن کاش جلوی تو همون گرفته میشد حالا فهمیدید.....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
🔴پزشکان بدون مرز یا جوخه ی پزشکی؟! 🔰می گویند رد کردن رفتاری غیر اخلاقی ست. حق با آنهاست اگر ندانیم... 🔺در جنگ ادعای بی اساس پزشکان بدون مرز در مورد استفاده حکومت سوریه از موجب مجوز حملات موشکی و علیه ارتش سوریه و تحریم های سازمان ملل شد که کمی بعد بازرسان opcw سازمان ملل دروغ بودن آن ادعا را اثبات کردند. 🔺اگر ندانیم ماموریت این پزشکان در سوریه رساندن تجهیزات به و درمان آنان با پیشرفته ترین تکنولوژی پزشکی دنیا بوده است. 🔺اگر ندانیم یکی از ماموریت‌های به اصطلاح بشردوستانه این گروه در «جمهوری خلق دونتسک» بوده که پس از مدتی به اتهام و مواد روان‌درمانی اعتبارنامه آنها توسط دولت محلی لغو و از آنجا اخراج می‌شوند. 🔺اگر ندانیم موسس آن «برنارد کوشنر» از طرفداران حمله به و نیز کشیده شدن به جنگ در سال 2016 بوده است! 🔰این تنها بخشی از سوابق غرب تحت عنوان جعلی پزشکان بدون مرز است. کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
🚨 تحرکات جدید آمریکا در ⭕ ورود نیروها و تجهیزات جدید آمریکا و اسرائیل به عین الاسد! ⭕ آیا در عراق کودتا صورت می‌گیرد ؟ 🔻 در روزهای گذشته شاهد تحلیل های بسیاری با موضوع پیش‌بینی کودتا در عراق هستیم ، باید گفت در شرایط فعلی درعراق امکان کودتا بسیار ضعیف و یا تقریبأ غیرممکن است ، علت آن را اینگونه میتوان بیان کرد که ؛ قدرت نظامی در بین نیروهای ارتش عراق ونیروهای مردمی تقسیم شده است (قدرت نظامی درداخل عراق مانند زمان صدام متمرکز نیست). 🔻 کفه‌ی ترازوی قدرت نیروهای مقاومت عراقی به مراتب سنگین تر از ارتش عراق است. 🔻 نیروهای حشدالشعبی عراق در سطح سرزمین عراق پراکنده‌اند واین امر دست بالا را در نبردهای سرزمینی به نیروهای مقاومت عراق می‌دهد. 🔻 نیروهای مقاومت عراقی از پشتیبانی‌های مردمی در داخل عراق برخوردارند و این موضوع موازنه‌های نبرد را تغییر می‌دهد. 🔻حشدالشعبی عراق از پشتوانه بزرگی به نام مرجعیت بهره‌مند هستند که این امر نیز در سرنوشت عراق نقش بزرگی را به خوداختصاص داده پس کودتا درعراق یک امر بسیارسخت و یا بهتر بگوییم غیرممکن خواهدبود. ⭕ آمریکا در درجه اول خواهد کوشید تا دولت وابسته به خود را در بغداد مستقر کند، که توان مهار نیروهای مقاومت و لغو مصوبه پارلمان عراق مبنی بر لزوم خروج نیروهای آمریکایی از عراق را داشته باشد ، این نقشه به شکست خود نزدیک شده، بنابراین گام بعدی که اقدام سخت می‌باشد احتمال وقوع پیدا کرده‌ است. ⭕ دیگر سناریو محتمل آمریکایی ها در عراق؛ حمله به نیروهای حشدالشعبی "به ویژه کتائب حزب‌الله" میباشد ، در ادامه باید اشاره کرد که اما امکان درگیری وجنگ مستقیم آمریکا با نیروهای مقاومت عراق دور از ذهن نیست و اگر این جنگ اتفاق بیفتد برای چندمین بار آمریکایی‌ها در باتلاق عراق فرو خواهند رفت و شکست بزرگ دیگری "بدتراز ویتنام" برای آنان رقم خواهدخورد. ⭕ در ادامه باید اشاره داشت که آمریکا همواره در عراق در راستای ظهور مجدد داعش و تجزیه اقلیم کردستان تلاش می‌کند! ⭕ ترامپ گمان می‌کند جنگ با نیروهای مقاومت، سریع و پیروزمندانه خواهد بود و نتیجه آن در انتخابات آمریکا به نفع وی تمام می‌شود ، در حالی که جنگ با نیروهای بومی، مسلح و جنگ‌دیده‌ی حشدالشعبی، به هیچ وجه آسان و کوتاه‌ مدت نخواهد بود و امکان گسترش آن به تمام منطقه دور از ذهن نیست. ⭕ مشاوران ترامپ شیوع ویروس کرونا را عامل تضعیف قوای ایران و بحران کرونا را باعث غفلت مسئولین کشور از جبهه مقاومت ارزیابی کرده‌اند و این را فرصتی برای تلاش جهت پیاده سازی سیاست‌ها و اهداف خود در عراق و منطقه میدانند و به دنبال برنامه‌ریزی‌هایی نیز در جهت سرکوب حزب‌الله لبنان در منطقه و سپس در توهم رویارویی با ایران هستند! ✍سیدحسن‌ موسوی‌نژاد کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده: کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
✍️ 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان می‌سرود :«جایی از اینجا به نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد شد، با خیانت همین خائنین و رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین و یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... ✍️نویسنده: کانال جوانان انقلابی کپی اصلا مجاز نیست @Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_ششم 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد م
✍️ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از و برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی ، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است... ✍️نویسنده: کپی مجاز نیست کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_نوزدهم 💠 سری به نشانه منفی تکان داد و از #وحشت چشمانم به شوهرم شک کرده بود
✍️ 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز وارد شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و رو کرده انبار باروت!» 💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید ؟» با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!» 💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!» 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم هستن، امشب به حرم (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از اومده!» نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به وفا می‌کردم که در برابر چشمان مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... ✍️نویسنده: کپــے مجـاز نیسـت کـــانال جوانان انقلابــے @Javananenghelabi
هدایت شده از فانوس بام ایران
🇮🇷 📝 | حتی حضور یک آمریکایی هم در زیاد است 🍃🌹🍃 🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز در دیدار آقای عبداللطیف رشید رئیس جمهور عراق و هیأت همراه با تاکید بر اینکه پیشرفت، سعادت، استقلال و اعتلای عراق برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است، گفتند: گسترش همکاری‌های دو جانبه و اجرایی شدن توافق‌های انجام شده، به نفع هردو کشور است. 🔸رهبر معظم انقلاب اسلامی لازمه گسترش همکاری‌ها را پیگیری جدی توافق‌های انجام شده به‌ویژه توافق‌های امنیتی و اقتصادی اخیر دانستند و خاطرنشان کردند: گسترش روابط میان ایران و عراق و تعمیق آن، دشمنان قوی دارد و اگر پیوندهای تاریخی و اعتقادی مستحکم میان دو کشور وجود نداشت، وضعیت روابط شاید به شرایط دوران صدام باز می‌گشت. 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به بزرگواری مردم عراق در پذیرایی از زائران ایرانی در ایام و غیر اربعین به‌رغم هشت سال جنگ میان دو کشور گفتند: معنای چنین پدیده بسیار مهمی این است که عوامل اتحادی میان دو ملت و دو کشور وجود دارد که عوامل سیاسی خارجی نمی‌توانند بر آنها اثر بگذارند، بنابراین باید از این فرصت جهت تعمیق بیشتر روابط استفاده شود و برای استمرار آن نیز مراقبت و هوشیاری جدی وجود داشته باشد. 🔸ایشان با ابراز رضایت از وضعیت موجودِ حکومت و دولت عراق، آن را نتیجه اتحاد مردم و گروه‌های عراقی برشمردند و خاطرنشان کردند: عراق دارای شخصیت‌ها و فکرهای خوب و جوانان پرانگیزه و پرتحرکی است که باید از این ثروت ملی استفاده و زمینه‌های این اتحاد حفظ شود. 🔹رهبر معظم انقلاب اسلامی با تاکید براینکه آمریکایی‌ها دوست عراق نیستند، افزودند: آمریکایی‌ها با هیچکس دوستی ندارند و حتی به دوستان اروپایی خود هم وفادار نیستند. 🔺حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کردند: حتی حضور یک آمریکایی هم در عراق زیاد است. 🆔 @fanoosebameiran 🆔 sapp.ir/fanoosebameiran 🆔https://rubika.ir/fanoosebameiran
هدایت شده از فانوس بام ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 رهبر انقلاب اسلامی امام‌خامنه‌ای مدظله‌العالی در دیدار صبح امروز با جمعی از مسئولان نظام، نمایندگان و سفرای کشورهای اسلامی: مصیبت غزه مصیبت بشریت است و نشان می‌دهد نظم کنونی جهانی نظم باطلی است و این قابل دوام نیست. 🍃🌹🍃 | 🆔 @fanoosebameiran 🆔 sapp.ir/fanoosebameiran 🆔https://rubika.ir/fanoosebameiran
هدایت شده از بسیج ولایت
🚨دولت در یک عقب نشینی شرم آور از حدود الهی در برابر امریکا و‌اتحادیه اروپا 🙅‍♂️مجازات همجنس بازی را از به نهایتاً ۱۵ سال حبس داد ! ❌این فشار ها در انتظار ایران نیز می باشد، البته در صورت عقب نشینی‌ ایران در برابر قانون حجاب و الزام به نام پدر در صدور شناسنامه همچنان منتظر عذر خواهی و توضیحات خانم انسیه خزعلی در خصوص خبر شرم آور ایشان مبنی بر موافقت با حذف نام پدر از شناسنامه هستیم 👈👇 ╭━━⊰• 🇮🇷✊🇮🇷 •⊱━━╮ https://eitaa.com/Basijvelayat1 ╰━━━━━━━━━━━━╯