eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 🌴 🌴 🌴 ...نهایتاً تا ساعت ۳ بعدازظهر می‌شد در جاده تردد کرد. اما بعد از آن به جاده می‌ریختند. آن شب ساعت ۹ بود که تماس گرفتند و گفتند ما چندتا شهید داریم و در محاصره هستیم و بچه‌ها درحال قتل عام شدن هستند. ما چندپایگاه در مسیر راه داشتیم. بلافاصله مرا صدا زد، با محمد که از بچه‌های ارتش بود و در سپاه مامور شده بود و کار دیده بانی انجام می‌داد. او وقتی سربازی‌اش تمام شد به عشق ماندگار شد. بعد هم به جنوب آمد و در آنجا شهید شد. او از نیروهای بود. نفر سوم هم مسئول امور مالی سپاه بود. به ما سه نفر ماموریت داد. مسئولیتش را به من داد تا با این دو نفر ماشین را پر از مهمات کنیم و به آنها مهمات برسانیم. ماهم به سمت پادگان ارتش رفتیم و با بدبختی وارد پادگان شدیم. آن زمان پادگان ۱۵۰۰_۱۰۰۰ متر با شهر فاصله داشت. شهر هم وسعت و ساخت و ساز فعلی را نداشت، الان شهر به پادگان چسبیده. ما نزد فرمانده پادگان رفتیم و گفتیم گفته به ما مهمات بدهید. گفت: چرا الان؟ بروید صبح بیایید. گفتیم: نه بچه‌ها درگیر هستند. باید به آنها مهمات برسانیم. گفت: مگر عقل در سر شما نیست، دیوانه اید؟ پادگان با تلفن صحرایی با سپاه در ارتباط بود. ما تلفن را برداشتیم و با تماس گرفتیم و گوشی را به فرمانده‌ی پادگان‌ دادیم. نمیدانم به او چه گفت که یک دفعه گوشی را کوبید زمین و گفت: عقل در سر شما نیست. هرچه مهمات می‌خواهید بار کنید و ببرید. هرچه مهمات مورد نیاز بچه‌ها بود مثل خمپاره۶۰، خمپاره ۸۱، اسلحه ژ۳، برنو و ام۱ و تیربار آ۶ برداشتیم. این ۴۰ کیلومتر راه را که در جاده می‌رفتیم، هم خودی ها ما را می‌زدند و هم . ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿