⬛◽
#فرماندهاى_مقتدر_و_دوست_داشتنى
◽⬛
🌷 #قسمت_46🌷
#حاج_احمد كه جــز اداى تكليف، به هيچ چيز ديگرى نمى انديشيد، با عزمى جزم بر اين معضل عاطفى فائق آمد و تصميم گرفت بســان پدرى آينده نگر و دلسوز، مصالح امنيتى جبهه #مريوان را فداى احساســات رقيق قلبى خويش نسبت به نيروهايش نكند. با اين حال در يك صبحدم سرد آخرين روزهاى دى ماه سال ۱۳۶۰، #حاج_احمد پس از وداعى گرم و پرشــور با باقى مانده نيروهاى #ســپاه_مريوان، به همــراه رزم آورانى كه خود براى اين ســفر مقــدس برگزيده بود، قــدم در راهى صعــب و پرفراز و فرود گذاشــت. به محض حركت مينى بوس ها از مقابل ســاختمان سپاه، باران اشك بود كه از چشــمان بازماندگان جارى شد. همه بى اختيار، مويه كنان اشــك مى ريختند. اشــك گفتم؟ نه! خونابه جگر بود كه از آســمان غم گرفته ديدگان #پاســداران_انقلاب، #پيشمرگان_مسلمان_كرد
و مردمــان باصفا و قدرشــناس #مريــوان در بدرقه دليرترين مرد خطه #مريوان، گونه ها را شست و شــو مى داد. شــهر #مريوان با فرســتادن عزيزتريــن مردانش بــه #جبهه_خوزســتان، اوج ايثار خويش را به نمايش گذاشته بود و اين گونه بود كه مردم اين شهر مصداق صادق كريمه قرآنى «وَ یُوثِرونَ علی اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خصاصه» گشــتند. آرى، #مريوان در راه آزادســازى خاك خون رنــگ #خوزســتان از نثار پاره هاى جگر خويش نيــز دريغ نورزيد و ابراهيم وار
اسماعيل هاى رشيد خود را روانه مذبح عشق كرد.
🆔️ @javid_neshan