🍀 #حاجاحمد_فردی_مبتکر_بود 🍀
🍀 #قسمت_5 🍀
_خاطرهای دارید تا صحبت شما مصداق عینیتری به خود بگیرد؟
یادم هست یک روز من و #دستواره و #حاجاحمد درحال بردن ماشین سنگینی به #مریوان بودیم، خاوری بود که پشت آن بسته بود شبیه سردخانه. #حاجرضادستواره پشت فرمان بود، من وسط بودم و #حاجاحمد کنار پنجره. به پاسگاه #سنندج رسیدیم. مکثی کردیم به خاطر پلیس که ایستاده بود. در این فاصله آقایی از رکاب سمت راننده بالا آمد. لباس محلی #کردی شیکی به تن داشت. با لهجه #کردی مانندی با #دستواره شروع کرد به صورت تند صحبت کردن که چرا چنین رانندگی میکنی و... . #حاجاحمد حتی برنگشت او را نگاه کند. همینطوری به جلوی خودش نگاه میکرد. آن آقای #کرد با دست به محاسن #دستواره اشارهای کرد و گفت: فکر کردی ریش در صورتت هست میتوانی هر کاری انجام بدهی؟ این را که گفت #حاجاحمد خیلی شاکی شد. از ماشین پیاده شد دقیقاً عبارت حاجی یادم نیست ولی مضمونش این بود که تا موقعی که از این حرفهای مفت نزده بودی چیزی به تو نگفتم اما اینکه راننده در جاده بهت راه نداده یا نتوانستی سبقت بگیری چه ربطی به ریش و اسلام دارد؟! حاجی حتی با یک ضربه اون رو به زمین انداخت و بعد بلندش کرد که سوار ماشین خودمون کنه. ما هرچه گفتیم حاجی حالا ولش کن بره. حاجی میگفت: نه، باید اینو ببرم ببینم چرا چنین حرفی زده. او را به سپاه #سنندج انتقال دادیم. زمانی بود که به دلیل ناامنی شب نمیتوانستیم از #سنندج به #مریوان برویم. شب همانجا در سپاه #سنندج ماندیم. تا آمدیم آبی به سر و صورتمان بزنیم بچههای اطلاعات #سنندج آمدند و گفتند عجب کسی را شکار کردهاید ما دربهدر دنبال این آدم هستیم. او اعدامی است و از نیروهای مؤثر #کومله_دموکرات است. چگونه او را گرفتید؟! البته خدا کمک کرده بود و حساسیت حاجی هم نسبت به اعتقاداتش موثر واقع شد. کارهای #حاجاحمد در #مریوان شهر را امن کرده بود. خروج #حاجاحمد از شهر# مریوان برای مردم سخت بود. از فردای آن روز مردم فهمیدند #احمد میخواهد از شهر برود. بههمین دلیل جلوی سپاه #مریوان تجمع کردند که از او بخواهند در شهر بماند. #حاجاحمد برایشان صحبت کرد که دست خودم نیست و باید بروم این صلاحدید مسئولین است. من دوست دارم در منطقه بمانم و به شما خدمت کنم. مردم هم دیدند کاری است که باید انجام شود.
ادامه دارد...
╭═━⊰*🍀*⊱━═╮
🆔️ @javid_neshan
╰═━⊰*🍀*⊱━═╯