❇️#شخصیت_شناسی❇️
💠دریای فقاهت
🔰شیخ مرتضی انصاری [18]:
🔸روزی در طراده (نوعی زورق) بودیم که جناب استاد و برادرش (شیخ منصور)، جمعی از شاگردان استاد و ملامحمد خلیفه (شخصی ساده و پرخور و تنبل) نیز حضور داشتند. اول ظهر، آقاشیخ منصور به شیخ عرض کرد: وقت ناهار رسیده است. شیخ فرمود: زود است. دیگری گفت: آقا وقت است. باز ایشان فرمود: زود است. بنده نیز گفتم: آقا وقت است. باز فرمود: زود است. در این هنگام، ملامحمد خلیفه عرض کرد: آقا وقت خوردن است. آن جناب فرمود:
حالا اجماع محقَّق شد. ملامحمد در علم خوردن نظیر سیدمرتضی است در عالمان فقه که هرگاه با فرقه ای هم رأی شد، اجماع با آن فرقه محقق میشود».[۱]
🔸گویند: «شخصی در طراده (قایق) پیش شیخ نشسته بود. وقتی موقعیت را برای صحبت کردن با شیخ مناسب یافت، گفت: جمعی از من خواسته اند تا شرحی فارسی بر نهج البلاغه بنگارم، ولی به آنان گفتهام بسیاریِ کارها، مرا از چنین کاری بازمی دارد و چند عذر دیگر هم آورد. شیخ فرمود: میگفتی سواد فارسی ندارم، جان خود را آسوده میکردی»![۲]
🔸سیدمحمدعلی شرف الدین موسوی عاملی پس از پایان یافتن نوشتن کتاب یتیمةُ الدهر خدمت شیخ رسید تا بر آن تقریظی بنویسد. شیخ نوشت:
فیا مضیع عُمرا فی کتاب
فلا اُضیعُ عمری فی قرائته
ای کسی که در نوشتن این کتاب عمرت را تباه کردی، من با خواندن آن عمرم را تباه نمی کنم.[۳]
🔸روزی شیخ انصاری، درسش را تعطیل میکند. شاگردان که از این تعطیلی نابه هنگام ناراحت شده بودند، نزد میرزای شیرازی میروند و از وی میخواهد با شیخ صحبت کند و او را برای ادامه دادن درس راضی سازد. وقتی میرزا علت تعطیلی درس را جویا میشود، شیخ میفرماید: «نوشتههای من به دست یکی از عالمان رسیده است و او به مطالب من ایرادهایی گرفته و آنها را برایم فرستاده است. وقتی آن نقدها را خواندم، دیدم ایرادها به بحثهای من وارد نیست و ارتباطی با سخنان من ندارد. این ماجرا سبب شد که با خود فکر کنم نکند ایرادهایی نیز که ما به عالمان گذشته میگیریم، چنین باشد. از آن جا که آنها زنده نیستند و نمی توانند از خود دفاع کنند، میترسم ظلمی به آنها کرده باشم. بنابراین، بیش از این، درس گفتن مسئولیت دارد».
میرزا میگوید: «میان شما و آن آقا فرق است. او مطالب شما را به تنهایی بررسی کرده است، ولی شما مدتها فکر میکنید. سپس اشکالاتی را که به نظرتان میرسد، در جمع مجتهدان مطرح میسازید. این مجتهدان، مدافع عالمان گذشته اند و در فکر برطرف کردن اشکالها و پاسخ به آنها هستند. اگر سرانجام مطلبی تصویب شود، تنها نظر شما نیست، بلکه به تصویب تمام این مجتهدها رسیده است». پس از این استدلال بود که شیخ در درسشان حاضر شد.
•
[۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۷.
[۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۸.
[۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۸.
#دریا_فقاهت
#شیخ_مرتضی_انصاری
#سید_مرتضی
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
استاد •مبلغی.mp3
695K
❇️#روش_شناسی❇️
💠سه شخصیت معاصرِ قابل استفاده برای #اجتهاد_در_فقه:
۱_مرحوم امام
۲_شهید صدر
۳_آقای خویی
💠شخصیت های قابل استفاده برای #اجتهاد_در_اصول:
۱_محققین ثلاث[نایینی، عراقی، اصفحانی]
۲_شهید صدر
۳_مرحوم امام
۴_آقای خویی
⭕آقای بروجردی را در حوزه #مکتب_شناسی باید شناخت.
🎙استاد مبلغی
‼️کپی با ذکر منبع مجاز☑️
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️#شخصیت_شناسی❇️
💠دریای فقاهت
🔰شیخ مرتضی انصاری[19]:
هرگاه یکی از کوچک ترین شاگردان شیخ در مجلس درس، صحبتی میکرد، شیخ به طور کامل به حرفهای او گوش میداد.
روزی شیخ در منبرِ تدریس فرمود: «من در ایام تحصیل در خدمت شریف العلما و حاج ملااحمد نراقی و کاشف الغطا به گونه ای به ذهن و حافظه خود مغرور بودم که هرگاه مطلبی را به طور دقیق بررسی میکردم و چیزی را درک میکردم، اگر خلاف آن را از استادان خود میشنیدم، توجهی به آن نداشتم و حتی به بحثهای ایشان گوش نمی دادم، ولی اکنون اگر کم ترین شاگردم سخنی گوید، گوش میدهم تا مطلبش را تمام کند؛ زیرا به واسطه اشکال یکی از شاگردان مبتدی، به باطل بودن برخی از دیدگاه هایم پی برده ام».[۱]
با توجه به بزرگی ایشان در دانش و تقوا، بارها پیش میآمد که وقتی مسأله ای را از وی میپرسیدند، اگر نمی دانست، چند بار «نمی دانم» را تکرار میکرد تا شاگردانش نیز از وی یاد بگیرند که اگر چیزی را نمی دانند، از گفتن «نمی دانم» اکراه نداشته باشند.
شیخ عادت داشت که در بازگشت از جلسه تدریس، نخست نزد مادرش
می رفت و برای به دست آوردن دل او، با وی سخن میگفت. هم چنین از حکایتهای مردم پیشین و زندگی آنان میپرسید و مزاح میکرد تا مادر را بخنداند. سپس به اتاق عبادت و مطالعه میرفت.[۲]
مادر شیخ از زنان عابد بود، به گونه ای که نافلههای شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد. شیخ سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را انجام میداد حتی آب وضویش را در صورت نیاز، گرم میکرد. سپس خود به نماز میایستاد.[۳]
وقتی مادر شیخ از دنیا رفت، وی به دلیل علاقه ای که به مادر داشت، بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گریه کرد تا جایی که بعضی از دوستانش، اعتراض کردند. شیخ فرمود: «گریه و تأسف من به خاطر از دست دادن مادر نیست، بلکه به این دلیل است که خداوند بسیاری از بلاها را به سبب ایشان، از ما دور میکرد و برکتهای زیادی را بر ما ارزانی میداشت».[۴]
یکی از درباریان که فرد سرشناسی بود، خدمت شیخ انصاری رسید. وقتی زندگی زاهدانه شیخ را دید، با تجلیل بسیار از شیخ، از حاج ملاعلی کنی انتقاد کرد و گفت: «او ثروتمند است و با شما خیلی فرق دارد. » شیخ انصاری خیلی ناراحت شد و فرمود: «باید از این حرفت استغفار کنی. میان من و او خیلی فاصله است. من سر و کارم با طلبه هاست و اگر بخواهم در رفاه زندگی کنم، طلبهها به درس خواندن رغبتی نشان نمی دهند. باید سطح زندگی من با وضع آنها هماهنگ
باشد، ولی حاج ملاعلی کنی سر و کارش با شما سلاطین و اشراف است. او باید آن گونه باشد و من هم باید این گونه زندگی کنم».[۵]
•
[۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ ص ۱۰۱.
[۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ ص ۸۰؛ سیمای فرزانگان، ص ۴۲۸.
[۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰.
[۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰.
[۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۶.
•
#دریا_ی_فقاهت
#شیخ_مرتضی_انصاری
#حاج_ملا_علی_کنی
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
Voice 001.m4a
34.43M
❇️#تدریس_کتب❇️
💠تدریس کتاب وسائل الشیعه، جلد اول، باب دوم ( ثبوت الکفر و الارتداد بجحود بعض الضروریات و غیرها مما تقوم الحجه فیه بنقل الثقات)
✳️ جلسه هفتم
#وسائل_الشیعه
#احکام
#وجوب_عبادات_خمس
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️#شخصیت_شناسی❇️
💠دریای فقاهت
🔰شیخ مرتضی انصاری[20]:
شیخ انصاری در شبهای جمعه، مجلس روضه ای داشت که به حاضران، نان و آب گوشت ساده میداد. یکی از شاهزادگان قاجار که به عتبات رفته و در همسایگی بارگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به توبه و عبادت پرداخته بود، شبی به مجلس شیخ رفت. مانند همیشه پس از روضه، سفره شام را گستردند و ظرفهای آب گوشت را جلوی مردم گذاشتند. شاهزاده نازپرورده که به چنین غذایی عادت نداشت، با کراهت اندکی از آن را خورد، ولی پس از پایان جلسه، هنگام خداحافظی به شیخ گفت: «اگر شما این روضه را برپا نکنید و این شام را ندهید، امام حسین علیه السلام از شما گله نخواهدکرد. » شیخ در پاسخ فرمود: «من نیز از
نیامدن امثال شما به این مجلس روضه، گله ای نخواهم داشت».[۱]
طلبه ای پس از نماز جماعت نزد شیخ انصاری رفت تا مسأله ای را از او بپرسد. وقتی شیخ را بر سجاده مشغول خواندن ذکر دید، مدتی صبر کرد، ولی ذکرهای شیخ تمام نشد. وقتی به آن چه شیخ میخواند گوش داد، متوجه شد که شعرهای الفیه ابن مالک که کتابی در علم نحو است را میخواند. طلبه با شگفتی پرسید: «آیا با این مقام علمی، درسهای ابتدایی را تکرار میکنی؟! » فرمود: «بله، تکرار میکنم تا فراموشم نشود».
شیخ در پارسایی و تقوا به گونه ای پیراسته بود که کم تر فتوا میداد و تا میتوانست از زیر بار آن شانه خالی میکرد.[۲]
روزی گروهی از شاگردان با اعتراض به شیخ انصاری گفتند: «هیچ کس در فتوا دادن مانند شما نبوده است؛ زیرا شما کم تر فتوا میدهید. » فرمود: «اگر مرحوم کاشف الغطا را دیده بودید، مرا در فتوا دادن بی باک و با جرأت میشمردید. حتی خود قسم یاد کرد که زخم خنجر بر من، از استفتا کردن از من درباره حکمی که ضروری مذهب نباشد، گواراتر است، هر چند آن حکم استحبابی یا کراهتی باشد».[۳]
شیخ در اخلاق، یگانه و در علم و زهد و تقوا، بی مانند بود. شخصی در خدمت شیخ به قصد بدگویی گفت فلان طلبه چایی میخورد تا شاید شیخ از حقوق وی بکاهد (در آن زمان خوردن چای از امور تشریفاتی بود). شیخ فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خوب شد که مرا با خبر ساختی! » سپس به خادمش فرمود: «به مقدار خرجی چایی، بر ماهیانه وی بیافزا تا با خیال راحت به تحصیل بپردازد».[۴]
فرزند حاج سیدعلی شوشتری میگوید: «در سال ۱۲۶۰ ه. ق که مرض وبا در نجف اشرف شایع بود، مرحوم پدرم شب هنگام به این مرض دچار شد. چون حالت وی را پریشان دیدم از ترس آن که مبادا از دنیا برود و شیخ به دلیل خبر ندادن به او، ما را سرزنش کند، چراغی روشن کردم که به منزل شیخ بروم و از مرض (پدرم) آگاهش سازم.
پدرم گفت: چه خیال دارید؟ گفتم: میخواهم بروم و شیخ را خبر کنم. فرمود: لازم نیست، الآن تشریف میآورد. چیزی نگذشت که در خانه را کوبیدند. پدرم فرمود: شیخ است؛ در را باز کنید. وقتی در را گشودم، شیخ و خادمش ملارحمت اللّه را دیدم.
شیخ فرمود: حاج سیدعلی چگونه است؟ گفتم: حال که مبتلا شده است، خدا رحم کند. فرمود: اِن شاءَاللّه باکی نیست و داخل خانه شد. چون سید را نگران و پریشان دید، فرمود: نگران نباش. ان شاءاللّه خوب میشوی. سید عرض کرد: از کجا میگویی؟ فرمود: من از خدا خواستهام که تو پس از من زنده باشی و بر جنازهام نماز بگزاری. گفت: چرا این را خواستی؟ فرمود: «حال که شد و به اجابت نیز رسید». سپس نشست و با هم قدری سؤال و جواب و مزاح کردند و رفت.
فردای آن روز شیخ پس از پایان درس بر بالای منبر فرمود: میگویند حاج سیدعلی مریض است؛ هر کس که میخواهد به عیادت او برود با من بیاید. سپس از منبر پایین آمد و با جمعی از طلاب تشریف بردند.
وقتی شیخ وارد خانه شد، مانند کسی که خبر نداشته باشد، از سید احوال پرسی کرد. خواستم عرض کنم که شما دیشب این جا بودید و از حال سید آگاهید، ولی سید انگشت به دندان گزید و به من اشاره کرد. من هم سکوت کردم. پس از چندی حالِ سید خوب شد و زنده بود تا این که شیخ از دنیا رفت و بنا بر وصیتش، بر پیکر شیخ انصاری نماز گزارد».[۵]
•
[۱]: استادالفقها، ص ۱۷۱.
[۲]: معارف الرجال، ص ۴۰۰؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۸.
[۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴.
[۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴.
[۵]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۹، به نقل از: فرزند حاج سیدعلی شوشتری؛ دارالسلام، ص ۵۵۰.
#دریا_ی_فقاهت
#شیخ_مرتضی_انصاری
#الفیه_ابن_مالک
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️#روش_شناسی❇️
#مکاسب_یا_متاجر_؟
در کتاب المتاجرِ لمعه ومکاسبِ شیخ، بهتر است کتاب را متاجر نامگذاری کنیم یا مکاسب؟
مسائل مربوط به معاملات را بعضي تحت عنوان »مكاسب« و بعضي تحت عنوان » متاجر« مطرح كرده اند ، اما اينكه كدام يك از اين دو مناسب تر مي باشد؟
مرحوم تبريزي مي فرمايند: نام گذاري اين كتاب به »مكاسب« بهتر از نام گذاري آن به »متاجر« است چون متاجر از تجارت است (تجارت؛ يا مصدر دوم براي فعل »َتجَرَ« و يا اسم مصدر ميباشد) و معناي تجارت؛ بيع و شراء به جهت سودآوري است و در عرف به كسي تاجر مي گويند كه حرفه او خريد و فروش و تحصيل سود باشد اما به كسي كه هدف او از خريد و فروش سودآوري نباشد در عرف تاجر گفته نميشود .
پس هر خريد و فروشي تجارت نيست تا چه رسد به غير خريد و فروش؛ مانند كسب مال بوسيله انجام بعضي از كارها همانند اجير كردن كارگر براي تعمير خانه كه اصلا خريد و فروش نيست تا عنوان تجارت بر آن صدق كند، به خلاف مكاسب كه اعم است از اين كه بيع باشد يا نباشد، و آن بيع هم به غرض سودآوري باشد يا به غرض سودآوري نباشد .
نتيجه آنكه به جهت گستردگي كلمه »مكاسب« نامگذاري كتاب به مكاسب بهتر از متاجر ميباشد.۱
•
۱_ارشاد الطالب، ج۱ص۵
#مکاسب
#متاجر
#ارشاد_الطالب
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️#تدریس_کتب❇️
🎧تدریس کتاب [شرائع الاسلام]، ج16
طهارت
(: با تدریس استاد رضا حسینی •
⚫از کتب فقهی{ مرحوم محقق حلی} رحمة الله علیه
#شرائع_الاسلام
#محقق_حلی
#کشکول
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️#شخصیت_شناسی❇️
💠دریای فقاهت
🔰شیخ مرتضی انصاری[21]:
شیخ محمدحسین کاظمی میگوید: «در نخستین روزهای ریاست عامه شیخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر میشدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تکیه میکردم و زیارت میخواندم. شبی شیخ مرا در حرم دید. آهسته کیسه پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم کن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی که بر ذمّهام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبکار خود میدهم و کم کم نصف آن را به شاگردان میرسانم. این فکر را به کسی اظهار نکردم. شب دیگر که به حرم مطهر مشرف شدم، شیخ از نزدیک من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول میدهم. از این پیشامد دانستم که شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام شیخ را بهتر شناختم».[۱]
شیخ عبدالرحیم دزفولی نقل میکند: «من دو حاجت مهم داشتم و برآورده شدن آنها را از خدا التماس میکردم و همواره حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اباعبداللّه و ابوالفضل علیهم السلام را شفیع قرار میدادم.
روزی در حرم مطهر ابوالفضل علیه السلام جمعیت بسیاری را دیدم. وقتی پرس وجو کردم، گفتند: مدتی است پسر یکی از اعراب صحرانشین فلج شده و او را به قصد شفا به این حرم شریف آورده بودند که اکنون به لطف و کَرَم آن بزرگوار، شفا یافته
است. من از این واقعه، دگرگون شدم و با ناراحتی نزدیک ضریح مطهر رفتم و عرضه داشتم: یا ابالفضل! من دو حاجت داشتم که بارها از شما بزرگواران خواسته ام، ولی شما اعتنا نکردید. حال این بچه (بادیه نشین)، همین که دخیل بست، حاجت روا شد؛ اکنون فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و بودن در جوار شما و پرداختن به علم آموزی، به اندازه یک بچه بادیه نشین هم در نظر شما ارزش ندارم. دیگر در این جا نمی مانم و به ایران برمی گردم. این را گفتم و از حرم بیرون آمدم. در حرم مطهر حضرت ابی عبداللّه علیه السلام نیز مانند کسی که قهر باشد، سلامی کردم و به منزل بازگشتم و راهی نجف اشرف گشتم با این هدف که خانواده و وسایل زندگیام را به شهر خویش بازگردانم.
چون به نجف رسیدم، از راه صحن مطهر به سوی خانه روانه شدم. در صحن، خادمِ شیخ ملا رحمت اللّه را دیدم که گفت شیخ تو را میخواهد. گفتم: شیخ از کجا میدانست که در این لحظه وارد میشوم؟ گفت: نمی دانم. وقتی خواسته شیخ را شنیدم، با خود گفتم شاید به ملاحظه مسیر برگشت مجاوران نجف از کربلا باشد که شیخ به خادمش فرموده است مرا در صحن ببیند. با ملا رحمت اللّه به خانه شیخ رفتیم. چون وارد بیرونی شدیم، کسی نبود. خادم در اندرونی را کوبید. شیخ گفت: کیستی؟ عرض کرد: شیخ عبدالرحیم را آورده ام. شیخ تشریف آورد و به خادمشان فرمود که برود. سپس فرمود: شما فلان و فلان حاجت را داری؟ عرض کردم: آری! فرمود: یکی را من برمی آورم، ولی دیگری را خودت استخاره کن؛ اگر خوب آمد، زمینه آن را هم فراهم میکنم تا خودت آن را به جا آوری. رفتم و استخاره کردم؛ خوب آمد و نتیجه را خدمت شیخ عرض کردم و او رسیدگی کرد».[۲]
مردی خدمت شیخ آمد و از وی چیزی خواست. شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را که در فلان جا پنهان و ذخیره کرده ای، مصرف کن؛ سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا. » به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد.[۳]
•
[۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۲۰؛ دارالسلام، ص ۵۵۱.
[۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۸؛ دارالسلام، ص ۵۴۹.
[۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۲۶.
#دریا_ی_فقاهت
#شیخ_مرتضی_انصاری
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
🔴تعریفِ موجزِ صحیح، موثق، حسن وخبر:
1️⃣کل حدیث کان جمیع رواته ثقات یطلق علیه[الصحیح] او[الصحیحة].
2️⃣وکل حدیث کان احد رواته او اکثر، موثقا مع کون الباقی ثقات، یطلق علیه [الموثق] او[الموثقه].
3️⃣واما اذا کان احد رواته او اکثر، ممدوحا مع کون الباقی ثقات، فیطلق علیه[الحسن] او[الحسنه].
4️⃣واذا کان احد رواته ضعیفا او مجهولا او مهملا، یطلق علیه[الخبر].
📚قزوینی، سید محمد حسینی، المدخل الی علم الرجال والدرایه، موسسه ولی عصر، ص24،25
#رجال
#درایه
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️#معرفی_کتاب❇️
❇️#روش_شناسی❇️
🤔کجا باید رجوع کنم؟
🔸إذا أردنا أن نعلم بأن الراوي الفلاني مـن أصحاب أي مـن المعصومين ، فلابد من الرجوع إلى رجال الطوسي ، أو البرقي ؛ إذ هما متكفلان هذا الأمر .
🔹 وإذا أردنا أن نطلع على أن الراوي الفلاني صاحب تأليـف ، أو أصـل أم لا ؟ فعلينا أن نراجـع رجـال النجاشي ، أو فهرست الطوسي اللـذين يختصان بهذا الأمر .
🔸 وأما إذا أردنا الاطلاع على الروايات الواردة عـن المعصومين فی مدح الراوي المعين أو ذمه . فعلينا أن نراجع رجال الكشي .
🔹 وأما في معرفة مذاهب الرواة فنرجع إلى رجال النجاشي .
🔸وقد تكفل كل من رجال النجاشي ، وفهرست الطوسي ، ورجال الكشي وثاقة الراوى وضعفهم ، وقليلا ما أشار إليها الطوسي في رجاله .
🔹 ولتمييز المشتركات الذي هو العمدة في الباب ، فلنراجـع الكتاب القيّم « معجم رجال الحديث » للسيد الخوئي
🔸كما أن في تشخيص طبقات الرواة نراجع إلى « الموسوعة الرجالية » للسيد البروجردي
المدخل الی علم الرجال والدرایه، ص25،26
#رجال
#شیخ_طوسی
#سید_خویی
‼️کپی با ذکر منبع مجاز☑️
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️#تدریس_کتب❇️
🎧تدریس کتاب [شرائع الاسلام]، ج17
طهارت
(: با تدریس استاد رضا حسینی •
⚫از کتب فقهی{ مرحوم محقق حلی} رحمة الله علیه
#شرائع_الاسلام
#محقق_حلی
#کشکول
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️#شخصیت_شناسی❇️
[عتاب استاد]
« سیدجواد عاملی ، فقـيـه معـروفـ صاحب كتاب مفتاح الكرامه ـ شب مشغول صـرف شـام بـود کـه صـدای در را شـنـیـد . وقتی کـه فـهـمـیـد پـيـشـخـدمـت استـادش سیـد مهدى بـحـر الـعـلوم ، دم در اسـت بـا عـجلـه بـه طرف او دوید . پیشخدمت گفت : حضرت استاد ، شما را الآن احضار کرده است ، شام جلوایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهد برد تا شما بروید . جای معطلی نبود . سیدجواد بدون آنکه غذارا به آخر برساند ، باشتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت ، تا چشم استاد به سیدجواد افتاد ، باخشم و تغیر بی سابقه ای گفت : سید جواد ! از خدا نمی ترسی ، از خدا شرم نداری ؟!
سیدجواد غرق حیرت شد که چه شده و چه حادثه ای رخ داده ، تـا كـنون سـابـقه نداشته این چنین مورد عتاب قرار بگیرد ، هر چه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد . ناچار پرسید : ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر این جانب چه بوده است ؟
- هفت شبانه روز است فلان شخص همسایه ات وعائله اش گندم و برنج گیرشان نیامده ، در این مدت ، از بقال سرکوچه خرمای زاهدی نسیه کرده و با آن به سر برده اند . امروز که رفته تا بـاز خـرما بگیرد ، قبل از آنکه اظهار کند ، بقال گفته نسیه شما زیاد داشته شده است . اوهم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضای نسیه کند ، دست خالی به خانه برگشته است . وامشب خودش وعائله اش بی شام مانده اند .
_ به خداقسم ، من از این جریان بی خبر بودم ، اگر می دانستم به احوالش رسیدگی می کردم .
_ همه داد و فریادهای من برای این است که توچرا از احوال همسایه ات بی خبری ؟ چرا هفت شبانه روز ، آنها به این وضع بگذراننـد وتو نفهمی ؟ اگر با خبر بـودى واقدام نمی کردی که تو اصلاً مسلمان نبودی ، یهودی بودی .
_می فرمائید چه کنم ؟
_پیشخدمت من ، این سینی بزرگ غذارا برمی دارد ، همراه هم تادم در منزل آن مرد بروید ، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن واز او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید . این پول را هم بگیر و زیر فرش یابـوریـای خانه اش بگذار ، و از این که درباره او که همسایه توست کوتاهی کرده ای ، معذرت بخواه . مجمعه را همانجا بگذار و برگرد . من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برایم بیاوری . پیشخدمت سینی بزرگ غذارا که انواع غذاهای مطبوع در آن بود برداشت ، و همراه سید جواد روانه شد . دم در پیشخدمت برگشت وسیدجواد پس از کسب اجازه وارد شد . صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهی سید جواد وخواهش او دست به سفره برد . لقمه ای خورد وغذارا مطبوع یافت . حس کرد که این غذا دست پخت عرب نیست ، فوراً دست کشید و گفت : این غذا دست پخت عرب نیست ؛ بنابراین از خانه شما نیامده، تانگویی این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد .
آن مرد خوب حدس زده بـود . غذا درخـانـه بـحـر العـلـوم تـرتیب داده شده بوده . آنها ایرانی الاصل واهل بروجرد بودند و غذا ، غذای عرب نبـود . سیدجواد هر چه اصرارکرد کـه تـوغذا بخور ، چه کارداری که این غذا درخانه کی ترتیب داده شده ، آن مرد قبول نکرد وگفت : تانگوئی دست دراز نخواهم کرد . سیدجواد چاره ای ندید ، ماجرارا از اول تا آخر نقل کرد . آن مرد بعد از شنیدن ماجرا ، غذارا تناول کرد ؛ اما ، سخت در شگفت مانده بود . میگفت : مـن راز خودم را به احدی نگفتم ، از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشته ام ، نمی دانم سیّد از کجا مطلع شده است !
سر خدا که عارف سالك به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید ؟!
( حافظ )
این داستان با تفصیل بیشتر در کتاب کلمه طيبه حاجی نوری واز قول ملا زين العابدین سلماسی که یکی از خواص سید بحرالعلوم است نقل شده . مرحوم نوری می نویسد : آن همسایه فقير شيخ محمد نجم عاملی نام داشت و آن کیسه حاوی شصت عدد شوش از واحدهای پول آن زمان بوده است.
📚سیمای فرزانگان،رضا محتاری ص350_353
#سید_جواد_عاملی
#سید_مهدی_بحر_العلوم
#عتاب_استاد
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2