🖤
الشّام، الشّام، الشّام ...
سه روز است شما را پشت این دروازه نگه داشتهاند. از سر و وضع شهر معلوم است این سه روز را در تکاپو بودهاند برای آراستن شهر. برای دعوت اهالی به هلهله و پایکوبی. چه شهر غریبیست شام، چه دور است از حال و هوای بلاد مسلمین. قرابتش با بلاد غرب، از سر و روی شهر میبارد و همین بس است که همه کاروان را در غربتی مضاعف فرو ببرد، حتی اگر این هلهله و پایکوبی، این در و دیوارهای به زیور آراسته، این جماعت به تماشا آمده، این چشمهای خیره ناپاک، نمک بر زخمهاتان نپاشد. اینجا دیگر همه شما را به چشم اسرای خارجی میبینند. بانوان و دختران همراهتان را میبینید که از سیل آنهمه نگاه نامحرم، آنهمه ریشخند و شماتت، مضطر شدهاند و زیر لب دعا میکنند زودتر این نمایش دردناکِ خیابانی به آخر برسد. خدا خیر بدهد سهلبنسعدصاعدی را که چهارصد درهم به سردسته نیزهداران میدهد تا سرهای بر نیزه را جلوتر از کاروان حرکت دهد که مردم به تماشای آنها، نگاههای خیرهشان را از حریم حرم پیامبر بردارند... به شام رسیدهاید و این تازه آغاز ماجراست. ضیافتِ کاخ یزید و میهمانیِ خرابه پیشِ روست. خدا به شما صبر ببخشد بانو، نه! خدا شما را به صبر ببخشد!
😔😔😔
#اولصفرورودکاروانبهشام