چشمای خرمایی او منو یاد، آرامشم توی کلبه جنگلی انداخت...
آیا داخل چشمانت، کلبه جنگلی داری؟، یا باز هم درگیر خوابی هستم که نمیتونم ازش بیدار بشم؟
دوست دارم ولی این بده
مثل شکلاتی که برای دندون سمه
مثل خربزه ای که باعسل نمیشه خوردش
اما وجودم وقتی تورو میبینه، مثل ابنبات های نعنایی توی نوشابه میشه، غل غل غل میزنه...
این یعنی چی؟ 🤍🧷
برای خوردن غصه...
به ی کاسه نیاز داری...
اون کاسه هم ادمای سمی زندگیتن...
خوب روش فکر کن...
/خونه
همونطور که درگیر بازی با رفیقم بودم...
دختر رویاهام از سرسره، سُرخورد و اومد پایین
اره نوه جان، از همون روز از مامان بزرگت خوشم اومد..
/خونــه
قوی شدن یعنی
کنار گذشتن حال بدت
یکبار برای همیشه منطقی فکر کرده باشی...
حال های بدتو بسته بندی کنی، بفرستی اتاق پوچ های ذهنت، درم ببندی و قفلش کنی، کلیدشم قورت بدی...